<🕯>
کبوتردلِمنپرکشیدچونزائر
بهقصدمرقدخاکیحضرتباقر
#شهادت_امام_محمد_باقر
『 @jahadesolimanie 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🌴•
.
گربه تو خونه نیار🐱🚫!
#احکامبهزبانساده
.
°https://t.me/ahkam_tv3
 ̄ ̄ ̄ ̄ ̄ ̄ ̄ ̄ ̄ ̄ ̄ ̄
|..𝕛𝕒𝕙𝕒𝕕𝕖𝕤𝕠𝕝𝕚𝕞𝕒𝕟𝕚𝕖..⏎
شکر در سختی ها 27.mp3
6.81M
#شکر_در_سختی_ها 27
✍چیزی که بیشتر از خودِ مصیبت
ما رو از پا در میاره؛
شاخ و برگ دادن به مصیبت
و بزرگ کردنِ اون در ذهنمون هست!
💢اگه مصیبت رو بزرگ نکنی؛
راحت تر تحملش می کنی
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ 」
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋
#بدون_تو_هرگز 9
غذای مشترک 🍲
🔹اولین روز زندگی مشترک، بلند شدم تا غذا درست کنم.
من همیشه از ازدواج کردن می ترسیدم و فراری بودم
برای همین هر وقت اسم آموزش آشپزی وسط میومد از زیرش در می رفتم 😢
🔺 بالاخره یکی از معیارهای سنجش دخترها در اون زمان، بلد بودن آشپزی و هنر بود.
هر چند، روزهای آخر، چند نوع غذا از مادرم یاد گرفته بودم
اما از هر انگشتم، انگیزه و اعتماد به نفس می ریخت!😎
👌🏼 غذا تفریبا آماده شده بود که علی از مسجد برگشت.
بوی غذا کل خونه رو برداشته بود.
از در که اومد تو، یه نفس عمیق کشید؛
- به به، دستت درد نکنه 😊
عجب بویی راه انداختی ...
🔹با شنیدن این جمله، ژست هنرمندانه ای به خودم گرفتم!
انگار فتح الفتوح کرده بودم ...😎
رفتم سر خورشت و درش رو برداشتم.
آبش خوب جوشیده بود و حسابی جا افتاده بود.😋
قاشق رو کردم توش بچشم که؛
نفسم بند اومد...😰
نه به اون ژست گرفتن هام ،نه به این مزه غذا!
🔹 اولش نمکش اندازه بود اما حالا که جوشیده بود و جا افتاده بود ...شور شده بود!
🔹گریه م گرفت!😭
خاک بر سرت هانیه! مامان صد دفعه گفت بیا غذا پختن یاد بگیر...
و بعد ترس شدیدی به دلم افتاد😢
خدایا! حالا جواب علی رو چی بدم؟
پدرم هر دفعه اگه طعم غذا حتی یه کم ایراد داشت بیچاره بودیم!
- کمک می خوای هانیه خانم؟
با شنیدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسیدم!
قاشق توی یه دست، درب قابلمه توی دست دیگه!
همون طور غرق فکر و خیال خشکم زده بود!😓
با بغض گفتم ... نه علی آقا
برو بشین الان سفره رو می اندازم ...
🔹 یه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد ... منم با چشم های لرزان منتظر بودم از آشپزخونه بره بیرون ...
کاری داری علی جان؟
چیزی می خوای برات بیارم؟
با خودم گفتم نرم و مهربون برخورد کن، شاید بهت کمتر سخت گرفت...
- حالت خوبه؟😊
- آره، چطور مگه؟😢
- چرا شبیه آدمی هستی که می خواد گریه کنه ؟!🤔
🔹به زحمت خودم رو کنترل می کردم و با همون اعتماد به نفس فوق معرکه گفتم ... نه اصلا ...
من و گریه؟😏
🔹 تازه متوجه حالت من شد ... هنوز قاشق و در قابلمه توی دستم بود ...
اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد ...
چیزی شده؟ به زحمت بغضم رو قورت دادم ...
قاشق رو از دستم گرفت ... خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید ... با خودم گفتم: مردی هانیه ... کارت تمومه ...😭
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ 」
•°
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَیْنَ الْحَیَاةِ
سلام بر امامی که چشمه حیات است و
ترنم حضورش حیاتبخش جانهاست!
السلامعلیڪیاخلیفةاللهفےارضھ..✋🏻-
#سلامباباجان♥️🌿''
🧡°`⛅️^^!
『 @jahadesolimanie 』
🕯⃟ 🥀
میگفت:
من دوست دارم وقتی شہادت بیاد دنبالم که شہادتم ببشتر از موندنم براے بقیه اثر داشته باشھ!
اونجا بود که فہمیدم..
#روزتون_شہدایۍ🌸'
#شهیدجھادعمادمغنیه♥️シ!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ 」