شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
~اگر از مرگ می ترسیم، از مردن در بستر خود می ترسیم، همانطور که شتر می میرد، می ترسیم در تصادفات جاد
این نمای واقعی از جبهه مقاومت ماست
و ظهور اتفاق می افتد، مهم این است ما کجای داستان ظهوریم..(:
یقیناکلهخیر🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علی الباکین
علی الحسین 💔🥺 …
``صلیاللهعلیکیااباعبداللهالحسین(ع)
بهیاد#سید_حسن_نصرالله
تمامشهداودرگذشتگانصلوات🌱
معنی درد همین حالِ من از دوریِ توست
مابقی را که همه عالم و آدم دارند:)))!
السَّلامُعَلَیکیاخَلیفَةَاللهِفےارضِھ!
‹ ↵#سلامباباجان🌤 ›
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
𖧧 . .
اگر خونی را ریختی
این خون ها جوی هایی میشود
در مسیر فلسطین و قدس
ـــــ ــ روزتون شہدایی . .𓏲
࣪#یحیی_سنوار #شهیدجھادمغنیھ(: ִֶָ
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
یه مطلبی رو خواستم بزارم دستم نرفت انشاءالله که ایشون حالشون خوبه… دیگه دستم نمیره پست شهادت بزارم
خبر کوتاه بود
به دیدار همرزم خود شتافت …
#یحیی_سنوار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
~رقصی چنین میانه میدانم آرزوست !
پ.ن : تو جاودانه شدی فرمانده
دست راستش رو با سیم بسته بود ،
یعنی قبل از شلیک تانک تو درگیری مستقیم با تروریستای ارتش اسرائیل زخمی شده مردونه ایستاده و وسط میدون کنار سربازاش شهید شده !
تو اسطورهای ابو ابراهیم …
#یحیی_سنوار
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
~رقصی چنین میانه میدانم آرزوست ! پ.ن : تو جاودانه شدی فرمانده دست راستش رو با سیم بسته بود ، یعنی
~در تاریخ بنویسید فرماندهان مقاومت در کنار سربازان تا آخرین قطره خون با صهیونیست میجنگند
#یحیی_سنوار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
'🌿'
سید حسن نصرالله :
"رهبر، بزرگ، شجاع، استاد أبو ابراهیم یحیی السنوار "
#یحیی_سنوار|#رهبرانھ🎙"
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
'🌿' سید حسن نصرالله : "رهبر، بزرگ، شجاع، استاد أبو ابراهیم یحیی السنوار " #یحیی_سنوار|#رهبرانھ🎙"
~هنوز به اضطرار نرسیدیم
قراره کلی از دست بدیم تا دل
از این دنیا بکنیم و به حضرت
آقا روحی له الفدا توجه کنیم.
روزهایی بسیار طاقت فرسا در
پیش داریم، از الآن انتخاب کن یا مسلمان باش سختی بکش، یا از اسلام برو بیرون در آسایش باش.
گزینه سوم نبود و نخواهد داشت .
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
~رقصی چنین میانه میدانم آرزوست ! پ.ن : تو جاودانه شدی فرمانده دست راستش رو با سیم بسته بود ، یعنی
#یحیی_سنوار :
صلح و مذاکره در کار نیست
یا پیروز می شویم …
یا کربلا رخ میدهد !
پ.ن:تو به آرزوت رسیدی تو امام حسین رو دیدی (:
~ یحیی زنده کننده است …
زنده کننده خاکی که سنوار خیز است !
#یحیی_سنوار
فرقةانصارالله يحيىالسنوار! - ‹یاسفاطمی›.mp3
4.2M
للهِ درُكَ أيُها السِنوارُ
أنتَ المُسبِبُ للعِدا إسهارُ...
#یحیی_سنوار
خداکندکهمرا،باخداکنیآقا...
زِقیدوبندُمعاصی،رهاکنیآقا...
دعایِمابهدرِبستهمیخورَد،ایکاش،
خودَتبرایظهورَتدعاکنی،آقا...
السَّلامُعَلَیکیاخَلیفَةَاللهِفےارضِھ!
‹ ↵#سلامباباجان🌤 ›
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
𖧧 . .🦋
رو به رویم می نشینی
می شوم تسبیح به دست،
واجب عینی ست وقت دیدنت،حمدخدا^^!
ـــــ ــ روزتون شہدایی . .𓏲࣪
#کلیـپ #شهیدجھادمغنیھ(: ִֶָ
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋
رمان شب #بدون_تو_هرگز 57
"تقصیرِ پدرم بود..."
🔹این رو گفتم و از جا بلند شدم ...
⭕️ با صدای بلند خندید... 😄
–دزد؟ ... از نظر شما رئیسِ دانشگاه دزده؟...
❇️ –کسی که با فریفتنِ یه نفر، اون رو از ملّتش جدا می کنه ... چه اسمی میشه روش گذاشت؟ ... هر چند توی نگهداشتن چندان مهارت ندارن ... بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی کنم...
💢 از جاش بلند شد...
–تا الان با شخصی به استقامتِ شما برخورد نداشتن ... هر چند ... فکر نمی کنم کسی، شما رو برای اومدن به اینجا مجبور کرده باشه...
🔸 نفسِ عمیقی کشیدم...
–چرا، من به اجبار اومدم ... به اجبارِ پدرم...
و از اتاق خارج شدم...
🏡 برگشتم خونه ... خسته تر از همیشه ... دل تنگِ مادر و خانواده ... دل شکسته از شرایط و فشارها... 😞
از ترسِ اینکه مادرم بفهمه این مدّت چقدر بهم سخت گذشته ... هر بار با یه بهانه ای تماس ها رو رد می کردم ... سعی می کردم بهانه هام دروغ نباشه ... امّا بعد باز هم عذاب وجدان میگرفتم ...
به خاطر بهانه آوردن ها از خدا خجالت می کشیدم ...😓
❣از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه...
⚠️حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم ...
➖رفتم بالا توی اتاق ... و روی تخت ولو شدم...
🔷 –بابا ... می دونی که من از تلاش کردن و مسیرِ سخت نمی ترسم ...💪🏼
امّا ... من، یه نفره و تنها ... بی یار و یاور ... وسط این همه مکر و حیله و فشار ... 😔
می ترسم از پس این همه آزمونِ سخت برنیام ...
🌷_کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم توی مسیرِ حق باشم ... بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم...✌️🏼
🔶 همون طور که دراز کشیده بودم ... با پدرم حرف می زدم ... و بی اختیار، قطراتِ اشک از چشمم سرازیر می شد...😢
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ 」