eitaa logo
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
7.6هزار دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
325 فایل
'بِسم‌ِربِّ‌المَـہـدے‧عج‧🌸' مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه‌ نمےگیریم✌️🏿 #شہید‌جھادمغنیھ🎙✨ ولادٺ🌤:2مه1991طیردبا،لبنان" عࢪوج🕊:18ژانویه‌2015‌قنیطره،سوریه" نام‌جھادے📿:جوادعطوے" پشتِ‌‌سنگر↶ 『 @jihaad313 』 . . #این‌خانه‌منتظرپسر‌زهرااست♥️:)
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
🕊بسم رب الشهدا و صدیقین🕊 ❤️ #شهیدجهادعمادمغنیه ❤️ زندگینامه و خاطرات فرمانده 👈قسمت6⃣👉 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌹
🕊بسم رب الشهدا و صدیقین🕊 ❤️ ❤️ زندگینامه و خاطرات فرمانده 👈قسمت7⃣👉 🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 🌹 شانزده ساله بود که او را دیدم ، نوجوانی رشید و نورانی ، در حرم حضرت معصومه (س) باهم همراه شدیم، فارسی را کم میفهمید و عربی را کم میفهمیدم. ولی نگاه های با معنایش تمام حرف را میزد. ندیده بودم کسی با زیارتنامه حضرت معصومه (س) گریه کند ولی او گریه کرد و من از گریه او بغض کردم که ما چه داریم در کنار خود و قدرش را نمیدانیم، زیارت که تمام شد گوشه ای نشستیم، از حال و هوا که خارج شد گفتم:« من تا به حال در حرم بی بی گریه نکرده بودم ولی الان از گریه تو... ، گفت:« ؟ » گویی با مشت کوبید به سرم. اشک در چشمانم جمع شد. نه او چیزی گفت و نه من. دو سه روزی با هم بودیم. بود و . ❣مردی بود برای خودش❣. 🌿❤️🌿❤️🌿❤️🌿 🌹 اولین بار که را دیدم با دوستانش به آمده بود که وقتی متوجه حضور من شد آمدند کنارم. دیدار دوم نیز دو ماه قبل از ماه محرم در حرم بود. آن شب ما از ساعت حدودا ۲ بامداد تا اذان صبح در حرم بودیم و صحبت کردیم. جهاد از ارادتش به و برایم حرف زد و دائم می گفت می خواهم با مبارزه کنم. و رفقایش از با عظمت و با لفظ یاد میکردند. 💐 و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته 💐 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
زندگینامه و خاطرات 4⃣3⃣ شانزده ساله بود که او را دیدم ، نوجوانی رشید و نورانی ، در حرم (س) باهم همراه شدیم، فارسی را کم میفهمید و عربی را کم میفهمیدم. ولی نگاه های با معنایش تمام حرف را میزد. ندیده بودم کسی با زیارتنامه حضرت معصومه (س) گریه کند ولی او گریه کرد و من از گریه او بغض کردم که ما چه داریم در کنار خود و قدرش را نمیدانیم،زیارت که تمام شد گوشه ای نشستیم، از حال و هوا که خارج شد گفتم:« من تا به حال در حرم بی بی گریه نکرده بودم ولی الان از گریه تو... ، گفت:« ؟ » گویی با مشت کوبید به سرم. اشک در چشمانم جمع شد. نه او چیزی گفت و نه من. دو سه روزی با هم بودیم. بود و . مردی بود برای خودش. 🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰 •••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾••• @jahadesolimanie