eitaa logo
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
7.2هزار دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
5.9هزار ویدیو
327 فایل
'بِسم‌ِربِّ‌المنتقـم‧عج‧' مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه‌ نمےگیریم✌️🏿 #شہید‌جھادمغنیھ🎙✨ ولادٺ🌤:2مه1991طیردبا،لبنان" عࢪوج🕊:18ژانویه‌2015‌قنیطره،سوریه" نام‌جھادے📿:جوادعطوے" پشتِ‌‌سنگر↶ 『 @jihaad313 』 . . #این‌خانہ‌منتظرپسرزهراست❤️.
مشاهده در ایتا
دانلود
•• 🌿🌸 .... ❤️❣️ ❣️ یک طوری زندگی کن که خداعاشقت بشه اگه عاشقت بشه خوب تو رو خریداری میکنه. ❤️❣️ ❣️ یاامام رضا:توکه آخرگره رووامیکنی پس چرا امروزوفردامیکنی. ❤️❣️ ❣️ تامیتوانیدبرای ظهوردعاکنیدکه بهترین دعا هاست. ❤️❣️ ❣️ شیعه به دنیا آمدیم که موثردرتحقیق ظهورباشیم. ❤️❣️ ❣️ دراون دنیا جلوی بی حجاب هاوآنهایی که تبلیغ بی حجابی میکنند رامیگیرم. ❤️❣️ ❣️ آمدم به عراق برای جنگ تا انتقام سیلی حضرت زهرا(س)رابگیرم. ❤️❣️ ❣️ نمازهایتان را اول وقت بخوانید که بهترین عمل است. ❤️❣️ ❣️ هرجوان پسریادختری که نمازش رااول وقت بخواند شفاعتش میکنم. ❤️❣️ ❣️ ازراه واهداف انقلاب وسخنان امام خامنه ای دورنشوید. 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
🕊 ڪلام شهیدان......🕊 ❣ 🕊 یڪ طوری زندگی ڪن ڪه خداعاشقت بشه تاخوب بخرد تو رو. ❣ 🕊 یاامام رضا: تو ڪه آخر گره رو وامیڪنی پس چرا امروزو فردا میڪنی. ❣ 🕊 تا میتوانید برای ظهور دعا ڪنید ڪه بهترین دعا هاست. ❣ 🕊 شیعه به دنیا آمدیم ڪه مؤثر در تحقق ظهور باشیم. ❣ 🕊 در اون دنیا جلوی بی حجاب ها و آنهایی ڪه تبلیغ بی حجابی میڪنند را میگیرم. ❣ 🕊 آمدم به عراق برای جنگ تا انتقام سیلی حضرت زهرا (س) را بگیرم. ❣ 🕊 نمازهایتان را اول وقت بخوانید ڪه بهترین عمل است. ❣ 🕊 هر جوان پسر یا دختری ڪه نمازش را اول وقت بخواند شفاعتش میڪنم. ❣ 🕊 از راه و اهداف انقلاب و سخنان امام خامنه ای دور نشوید. 🌹 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
"🥀‌" حسن قابلیت‌هایی خاص داشت، برای همین همه‌جا همراهم می‌بردمش و آن‌قدر صمیمی شده بودیم که همدیگر را داداش صدا می‌کردیم. یک‌بار ماشین تدارکات تصادف کرد و مجبور شدیم با موتور به شهر برویم تا آذوقه و مهمات به قناسه‌ها برسانیم. من موتور سوار خوبی نبودم؛ ولی حسن موتور سوار قهاری بود. ترک موتور تریل نشسته بودم و به‌سرعت توی خیابان‌ها پیش می‌رفتیم. چون خودش قناسه‌ها را چیده بود خیلی خوب مسیر را بلد بود. در حالی که با سرعت می‌راند، سرش پایین بود و بلندبلند مدح امیرالمونین (ع) را می‌خواند، مدحی سوزناک و رسا …‌! با خودم فکر کردم که روی موتور باید حواسش شش دانگ به جلو باشد، با این وضعیتی که حسن پیش گرفته موتور می‌چرخد یا به یک نفر می‌زند و تصادف می‌کنیم. همچنان سرش پایین بود، طوری که دو، سه متری خودش را می‌دید و مداحی می‌کرد. با دست به شانه‌اش زدم و فکرم را بلند به زبان آوردم:‌داداش! سرت رو بیار بالا... الآن تصادف می‌کنیم‌… اول به حرفم اعتنایی نکرد و مدحش را بلندتر از قبل خواند. دوباره محکم‌تر به شانه‌اش زدم و تکرار کردم:سرت رو بالا بیار...بیار باالااا... برای لحظه‌ای سربرگرداند و با لهجه مشهدی‌اش بهم گفت:نوموخوااام... گفتم:اِاِ... یعنی چی که نمی‌خوای؟ یک‌مرتبه دوروبرم را نگاه کردم و دیدم تو خیابان‌های حلب پراست از زن‌های بدحجاب یا بی‌حجاب؛ زیر لب گفتم: آهااان... این سرش رو نمی‌آره بالا تا چشمش به نامحرم نیفته…‌! رواے:شهیدمصطفے‌صدر‌زاده ♥️" 🕊" 🌦" 「➜• jαнαdeѕolιмαɴιe 」
4.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⊰🥀⊱ در آخرین عملیات چون هشت نفر بودند، حسن رو به فرمانده عملیات کرد و گفت: اشکالی ندارد چون هشت نفر هستیم، اسم عملیات به نام امام رضا علیه‌السلام باشد ؟ فرمانده بی‌درنگ قبول کرد ، اما نمی‌دانست که قرعه شهید شدن به نفر هشتم خواهد رسید ! ♥️" 🕊" 🌦" 「➜• jαнαdeѕolιмαɴιe 」
⊰🥀⊱
در حلب، شب­‌ها با موتور، حسن غذا
و وسایل مورد نیاز را به گروهش
می‌رساند. ما هروقت می‌خواستیم
شب‌ها به نیرو‌ها سر بزنیم، با چراغ
خاموش می‌رفتیم. یک شب که با
حسن می‌رفتیم تا غذا به بچه‌ها
برسونیم، چراغ موتورش روشن 
می­‌شد. چند بار گفتم،چراغ موتور 
رو خاموش کن، امکان داره قناص‌ها
بزنند.خندید! من عصبی شدم، با
مشت به پشتش زدم و گفتم: ما 
رو می‌زنند.دوباره خندید! و گفت: 
مگر خاطرات شهید کاوه را نخواندی؟ که شب روی خاکریز راه می‌رفت و تیرهای رسام از بین پاهاش رد می‌شد. نیروهاش می‌گفتند فرمانده بیا پایین تیر می­‌خوری.در جواب می­‌گفت: آن تیری که قسمت من باشه، هنوز وقتش نشده است.
حسن می­ خندید و می­‌گفت:
نگران نباش آن تیری که قسمت من باشد، هنوز وقتش نشده
و به چشم دیدم
که چند بار چه اتفاق‌هایی برایش
افتاد و بعد هم چه خوب به شهادت رسید.
♥️" 🕊" 🌦" 「➜• jαнαdeѕolιмαɴιe 」