≤🧡🐚≥
مامان لباس عروسی مو بذار وقتی که
شهيد شدم، وقتي با خونم خودم رو
آرايش کردم اونوقت لباس عروسيمو
تو خودت تنم کن..!
و وقتی توی قبر خوابونديم
رو به قبله کن و بدون اينکه دلتنگی کنی
بگو دخترم خونه نو مبارک..!
مادر دلم مي خواد همينطور که وايستادم
تو سنگر با ضد انقلاب مي جنگم يک تير
بياد بخوره به سينه ام..؛
اما من خون سينه مو که فوران میزنه
تو مشتم بگيرم و بپاشم هوا..؛
و فرياد بزنم خدايا قبول کن..!
🔗⃟🥀|#شهیدهصدیقهرودباری
|..𝕛𝕒𝕙𝕒𝕕𝕖𝕤𝕠𝕝𝕚𝕞𝕒𝕟𝕚𝕖..⏎
⊰🥀⊱
آرزوی شهادت داشت …
مادرم در تب و تاب خرید جهیزیه برای او بود ، اما خواهرم در فکر و اندیشه دیگری بود ، آخرین باری که تلفنی با خانواده صحبت کرد برای ما از شهادت گفت، مرور دفترچه و دستنوشتههایش او را مشتاق شهادت نشان میداد در بانه او را به عنوان مربی آموزش اسلحه برای خواهران انتخاب کردند چون استعداد و علاقه ویژهای به مسائل نظامی داشت آنقدر فعالیت مذهبی و فرهنگی داشت که خار چشم منافقین شده بود تا جایی که منافقین او را تهدید به مرگ کردند و گفتنداگر چه رفتار تو با ما خوب است ، اما اگر تو به دست ما بیفتی ، پوست بدنت را کنده و آن را با کاه پرخواهیم کرد ! #شهیدانه🖤" #سالروز_شہادت🕊" #شهیدهصدیقهرودباری🌦" 「➜• jαнαdeѕolιмαɴιe 」