#خاطرات_شهدا 🕊
واسه همه مراسما سعی میکرد یه برنامه داشته باشیم.
#محرم بود. حسین اومد و گفت حاجی #ایستگاه_صلواتی بزنیم؟☺️
گفتم آره چرا که نه، اما با چی؟🤔
گفت با همین چای و بیسکوییتای خودمون!
یه میز گذاشت دم در مقر و شروع کرد. خودش هم چای میریخت و هم بیسکویت میداد.
حال و هوای ایستگاه های ایران🇮🇷 شده بود، مردم هم تعجب کرده بودن😳. تا حالا تو "عقارب" (سوریه) ازین کارا نشده بود .
حسین بنیان یه کار زیبارو گذاشت.
قرارشد واسه هفده ربیع هم اینکارو انجام بدیم که البته نشد.
دشمن زد به محورمون وکلا برنامه هامون بهم ریخت وشدیدا درگیرشدیم.
حسین گفت هرطور شده ایستگاهو میزنیم و بعد اینکه شرایط مساعد شد همین کارو کرد که اتفاقا خیلی هم بهتر از ایستگاه محرم شده بود.
بعدها جاسوسان خبر دادن که از کار حسین عصبانی شدن و چون فهمیده بودن برنامه داریم، همون روز زده بودن به محور ما. .
🌷خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر یک #صلوات🌷
#شهید_حسین_معزغلامی✨
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
گمنام و بیصدا
ترم های اول ورود به دانشگاه به پیشنهاد یکی از بچه ها قرار شد یه گروه تشکیل بدیم از بچه های مشتی و با اخلاص و پای کار که کارای صلواتی برای بچه های دیگه انجام بدیم.
مثلا واکس زدن پوتین بچه ها، کارهای خدماتی و نظافتی و... طوری که هیچکس شناخته نشه؛ جلسه گرفتیم و چند تا تیم تشکیل دادیم. هر تیم یه مسئول داشت و چند تا نیرو.
اسم کار رو گذاشتیم ستاد جنگ های نامنظم با نفس
هر تیم رو هم به اسم یه #شهید نام گذاری کردیم. هر کدوم از بچه ها به نیابت از یک شهید اتیکت اسم اون شهید بزرگوار رو به سینه میزدن، اما با چفیه صورتشون رو میبستن تا شناسایی نشن
صبح خیلی زود یا آخرای شب، طوری که کسی متوجه نشه فعالیت خودشون رو انجام میدادن. حسین آقا فرمانده یکی از تیم ها شد که به اسم سردار شهید محمد حسین، عموی شهیدش نام گذاری شده بود...
هدف؛ از انجام این کارها رفاه حال بچه های دانشگاه بود. عموما بعد یه روز طاقت فرسای آموزشی همه مثل جنازه خودشون رو میرسوندن به تخت خواب اما یه عده مشتی مثل #شهید، اگرچه خودشون خسته بودند، بجای استراحت، میرفتن پوتین گلی و خاکی دوستاشون رو واکس میزدن و سرویسا رو نظافت می کردن که بقیه اذیت نشن
#شهید_حسین_معزغلامی
#شهید_مدافع_حرم
🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie