‹ بِهرَسمِجَھِادِ🇵🇸 ›
_
🥀🧡
به نقل از یکی دوستان شهید،،،
در روزهای اول جنگ در سرپل ذهاب به ابراهیم گفتم: برادر هادی ، حقوق شما آماده است هر وقت صلاح می دانی بیا وبگیر.
در جواب خیلی آهسته گفت: شما کی میری تهران؟
گفتم: آخر هفته. بعد گفت: سه تا آدرس رو مینویسم. تهران رفتی حقوقم رو دراین خونه ها بده! من هم این کار را انجام دادم. بعد ها فهمیدم هر سه، از خانواده های مستحق و آبرودار بودند.
.......
یکی دیگر از دوستان شهید ابراهیم هادی می گوید: از جبهه بر میگشتم. وقتی رسیدم میدان خراسان دیگر هیچ پولی همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فکر، الان برسم خانه همسرم و بچه هایم از من پول می خواهند. تازه اجاره خانه را چه کنم؟!
به چه کسی رو بیاندازم. خواستم بروم خانه برادرم، اما او هم وضع خوبی نداشت. سر چهارراه عارف ایستاده بودم. با خودم گفتم: فقط باید خدا کمک کند. من اصلا نمی دانم چه کنم!
در همین فکر بودم یکدفعه دیدم ابراهیم سوار بر موتور به سمت من آمد. خیلی خوشحال شدم.
تا من را دید از موتور پیاده شد مرا در آغوش کشید. چند دقیقه ای صحبت کردیم. وقتی می خواست برود اشاره کرد: حقوق گرفتی؟! گفتم: نه ، هنوز نگرفتم ولی مهم نیست.
دست کرد توی جیب و یک دسته اسکناس درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نمیگیرم، خودت احتیاج داری.
گفت: این قرض الحسنه است. هروقت حقوق گرفتی پس می دی. بعد هم پول را داخل جیبم گذاشت و سوار شد ورفت.
آن پول خیلی برکت داشت. خیلی از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتی مشکلی از لحاظ مالی نداشتم. خیلی دعایش کردم. آن روز خدا ابراهیم را رساند. مثل همیشه حلال مشکلات شده بود.
کتاب سلام بر ابراهیم – ص 92
‹ بِهرَسمِجَھِادِ🇵🇸 ›
_
میگفت دلم میخواد طوری شهید شم دست وپام مثل حضرت عباس بره چیزی ازش نمونه ...
حمید میوندار هیئت بود خیلی محکم سینه میزد ... ، بهش میگفتم حمید آروم ترم بزنی قبوله ،میگفت بخاطر همین سینه زدن هاست که این سینه نه تو دنیا میسوزه نه تو آخرت ...
جنازش رو که آوردن دست و پا متلاشی شده بود مثل حضرت عباس ع...
ولی سینش سالم بود که مطمئنم بخاطره همون محکم سینه زدنای تو هیئت بوده ...
(به نقل از همسر شهید)
شهید مدافع حرم؛ حمید سیاهکلی مرادی
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
‹ بِهرَسمِجَھِادِ🇵🇸 ›
_
🥀💔🥀
«ما آمدیم از اسلام دفاع کنیم اگر چه همه ما شهید شویم، ما نیامدیم پیروز بشویم، ما آمده ایم به تکلیف عمل کنیم ما همین امروز آماده ایم.»
شهید حسین خرازی🍃
‹ بِهرَسمِجَھِادِ🇵🇸 ›
_
🕊شهید مدافع حرم مصطفى صدرزاده (سیدابراهیم) به روایت شهید مدافع حرم مرتضى عطایى (ابوعلى) :
همیشه یکى از چیزهایى که خاطرات سید را برایم یادآورى مى کند، صداى اذان است.
هر جا که بودیم، توى جاده یا مقر یا هر جاى دیگر، وقتى موقع نماز مى شد فوراً مى زد کنار و مى گفت "حیفه نماز اول وقت مون از دست بره."
بعد هم چفیه اش را پهن مى کرد و مى ایستاد به نماز.
برگرفته از کتاب:
"قرار بى قرار"؛ شهید مصطفى صدرزاده
#نماز_اول_وقت
‹ بِهرَسمِجَھِادِ🇵🇸 ›
-
آرزوی شهادت را همه دارند اما...!
تنها اندکی شهید می شوند؛ چون...
تنها اندکی شهیدانه زندگی می کنند(؛🕊
#شهادت
هیچوقت از معنویات حرف نمیزد
تا جایی که میتوانست آدم را میپیچاند که
حرفی از زبانش راجع به معنویات نکشی..
معاملهای را که با خدا کرده بود تا آخر
برایِ همه کتمان کرد و زهدی به کسی نفروخت
و بالاخره اینکه همه را رنگ کرد و رفت..
برادر#شهیدمحمودرضابیضایی