🌸دستگیری حضرت زهرا(س)
راوی شهید برونسی:(1)👇
🌺.....تانک های T- 72 رادشمن ،تازه وارد منطقه کرده بودو قبل از آن توی هیچ عملیاتی باهاشان سر و کار نداشتیم. خصوصیت تانک ها این بود که آرپی جی به آنها اثر نمی کرد،اگر هم می خواست اثر کند، باید می رفتی و از فاصله خیلی نزدیک شلیک می کردی،و به جای حساس هم باید می زدی.آن روز بحث کشید به این که چه تعداد نیرو برای عملیات بروند، واز چه طریق اقدام کنند؟🌺..... سه گردان ماموراین کار شدند. فرمانده یکی شان عبدالحسین بود.وقتی راه افتادیم برای شناسایی، چهره او با آن لبخند همیشگی و دریایی اش گویی آرام تراز همیشه نشان می داد.تانزدیک خط دشمن رفتیم. یک هفته ای می شد که عراقیها روی این خط کار می کردند.دژ قرص و محکمی از آب در آمده بود جلو دژ موانع زیادی توی چشم می زد، جلوتراز موانع هم،درست سرراه ما، یک دشت صاف و وسیع خودنمایی می کرد.اگرمشکل موانع را می توانستیم حل کنیم، این یکی ولی کار را حسابی پر دردسر می کرد.باهمه این احوال، بچه ها به فرمانده تیپ می گفتند:شما فقط بگو برای برگشتن چه کار کنیم.ما می رفتیم تو دل دشمن که عملیات ایذایی انجام بدهیم.برای همین مهمتراز همه، قضیه سالم برگشتن نیرو بود.فرمانده تیپ چند تاراهنمایی کرد عملاً هم کارهایی صورت دادیم،حتی گرایمان را،رو حساب برگشتن تنظیم کردیم.از شناسایی که برگشتیم، نزدیک غروب بود، بچه ها رفتند به توجیه نیروها.
🌺.....من و عبدالحسین هم رفتیم گردان خودمان.دو تا گردان دیگر راه به جایی نبردند؛ یکی شان به خاطر شناسایی محدود،راه را گم کرده بود؛ یکی هم پای فرمانده اش رفته بود روی مین.هردو گردان را بی سیم زدند که بکشند عقب.حالا چشم امید همه به گردان ما بود،و چشم امیدما به لطف و عنایت اهل بیت (ع).شایداغراق نباشد اگر بگویم بیشترازهمه، خود عبدالحسین حال توسل پیدا کرده بود.وقت راه افتادن، چند دقیقه ای برای پیدا کردن پیشانی بند معطل کرد.یعنی پیشانی بند زیاد بود،او ولی نمی دانم دنبال چه می گشت.با عجله رفتم پهلوش. گفتم: چه کار می کنی حاجی؟یکی بردار بریم دیگه.حتی یکی ازپیشانی بندها را برداشتم و دادم دستش، نگرفت. 🌺.....گفت: دنبال یکی می گردم که اسم مقدس بی بی توش باشه!حال و هوای خاصی داشت. خواستم توی پرش نزده باشم. خودم هم کمکش کردم. بالاخره یکی پیدا کردیم که روش با خط سبز، و بارنگ زیبایی نوشته بود:یا فاطمه الزهرا(س) ادرکنی.اشک توی چشم هاش حلقه زد.همان را برداشت و بست به پیشانی اش.چند دقیقه بعد، تمام گردان آماده حرکت بود. با بدرقه ی گرم بچه ها راه افتادیم. ذکرائمه(ع)از لب هامان جدا نمی شد.آن شب تنها گردانی که رسید پای کار،گردان مابود.سی، چهل متر مانده بود برسیم به موانع، یک هو دشمن منور زد، آن هم درست بالای سرما!....
🌸دستگیری حضرت زهرا(س)
راوی شهید برونسی:(2)👇
🌺.....تاریکی دشت به هم ریخت و آنها انگار نوک ستون را دیدند.یک دفعه سر و صدایشان بلند شد. پشت بندش صدای شلیک پی در پی گلوله ها، آرامش و سکوت منطقه را زد به هم. صحنه نابرابری درست شد؛ آنها توی یک دژ محکم، پشت موانع و پشت خاکریز بودند، ما توی یک دشت صاف، همه خیز رفته بودیم روی زمین، تنها امتیازی که ما داشتیم، نرمی خاک آن منطقه بود؛ طوری که بچه هاخیلی زود توی خاک فرو رفتند.
🌺.....دشمن با تمام وجودش آتش می ریخت. عوضش عبدالحسین دستور داده بود که ما حتی یک گلوله هم شلیک نکنیم.حدودبیست دقیقه،ریختن آتش، شدید بود رفته رفته حجمش کم شد.من درست کنارعبدالحسین دراز کشیده بودم. گفت:.یک خبر از گردان بگیر، ببین وضعیت چطوره.سینه خیز رفتم تاآخر ستون. سیزده، چهارده تاشهید داده بودیم.باآن حجم آتش که دشمن داشت، وبا توجه به موقعیت ما،این تعداد شهید، خودش یک معجزه به حساب می آمد. بعضی ها بدجوری زخمی شده بودند. به حالت سینه خیز،رفتم سر ستون، جایی که عبدالحسین بود.به نظر میامد خواب باشد.همان طور که به سینه دراز کشیده بود،پیشانی اش را گذاشته بود پشت دستش و تکان نمی خورد.آهسته صداش زدم.سرش را بلند کرد.
🌺.....گفتم: انگار نمی خوای برگردی حاجی؟... چیزی نگفت.از خونسردی اش حرصم درمی آمد. باز به حرف آمدم وگفتم: می خوای چه کار کنیم حاج آقا؟آرام و با لحنی حزن آلود گفت: تو بگو چه کار کنیم سید؟ تو که خودت رو به نقشه و کالک و قطب نما واصول جنگی واین جور چیزها وارد می دونی!... این طور حرف زدنش برام عجیب بود. بدون هیچ فکری گفتم: خوب معلومه، بر می گردیم. سریع گفت: چی؟!به فکر ناجور بودن اوضاع وبه فکردردزخمی ها بودم.خاطر جمع تراز قبل گفتم: برمی گردیم.گفت: مگرمی شه برگردیم؟!
🌺..... زود توی جوابش به ساعتم اشاره کردم و ادامه دادم:خود فرماندهی هم گفت که اگرتاساعت یک نشد عمل کنین، حتماً برگردین؛الان هم که ساعت دوازده ونیم شده.توی این چند دقیقه، ما به هیچ جا نمی رسیم.ِ.. پرسیدم: مگه شما نظر دیگه ای هم داری؟چند لحظه ای ساکت ماند. جور خاصی که انگار بخواهد گریه اش بگیرد،گفت: من هم عقلم به جایی نمی رسه.دقیقاً یادم هست همان جا صورتش را گذاشت روی خاکهای نرم و رملی کوشک. منتظر بودم نتیجه بحث را بدانم.لحظه ها همین طور پشت سر هم می گذشت.دلم حسابی شور افتاده بود.او همین طور ساکت بود و چیزی نمی گفت، پرسیدم: پس چه کار کنیم آقای برونسی؟ حتی تکانی به خودش نداد...🌺.....باحالت عصبی گفتم:حاج آقا همه منتظر هستن،بگو می خوای چه کار کنی؟! باز چیزی نشنیدم،چند بار دیگر سوالم را تکرار کردم.او انگار نه انگار که دراین عالم است. یک آن شک برم داشت که نکند گوشهاش از شنوایی افتاده یاطور دیگری شده؟ خواستم باز سوالم را تکرار کنم، صدای آهسته ناله ای مرابه خود آورد. صدا از عقب می آمد. سریع، با سینه خیز رفتم لابه لای ستون... حول و حوش ده دقیقه گذشت. توی این مدت، دو، سه بار دیگر هم آمدم پیش عبدالحسین...😇
اضطراب و نگرانی ام هر لحظه بیشتر می شد. تمام هوش و حواسم پیش بچه ها بود.نمی دانم او چش شده بود که جوابم رانمی داد.. باغیظ می گفتم: آخه این چه وضعیه حاجی؟ 😳
🌺.....بالاخره عبدالحسین به حرف آمد. صداش با چند دقیقه پیش فرق می کرد، گرفته بود؛ درست مثل کسی که شدید گریه کرده باشد. گفت: سید کاظم! خوب گوش کن ببین چی میگم.اوگفت: خودت برو جلو.با چشم های گرد شده ام گفتم: برم جلو چه کار کنم؟!
گفت: هر چی که میگم دقیقاً همون کاررو بکن؛ خودت میری سر ستون، 👈 یعنی نفر اول... به سمت راستش اشاره کرد وادامه داد
🌺..... سر ستون که رسیدی، اون جا درست بر می گردی سمت راستت، بیست و پنج قدم می شماری.مکث کرد.با تأکید گفت: دقیق بشماری ها... مات و مبهوت، فقط نگاهش می کردم.گفت: بیست وپنج قدم که شمردی و تموم شد، همون جا یک علامت بگذار، بعدش بر گرد و بچه ها رو پشت سرخودت ببراون جا... یک آن فکر کردم شاید شوخی اش گرفته! ولی خیلی محکم حرف می زد؛هم محکم، هم با اطمینان کامل. باز پی صحبتش را گرفت؛ وقتی به اون علامت که سر بیست و پنج قدم گذاشته بودی، رسیدی؛ این دفعه رو به عمق دشمن، چهل متر میری جلو.😨اون جا دیگه خودم می گم به بچه هاچه کار کنن. ازجام تکان نخوردم. داشت نگاه می کرد. هر کدام ازحرف هاش، یک علامت بزرگ سوال بود توی ذهن من.😔 گفتم: معلوم هست می خوای چه کار کنی حاجی؟
🌺.....به ناراحتی پرسید:شنیدی چی گفتم؟... گفتم: شنیدن که شنیدم، ولی ... آمد توی حرفم. گفت: پس سریع چیزهایی رو که گفتم انجام بده... کم مانده بود صدام بلند شود. جلو ی خودم را گرفتم و به اعتراض گفتم:👈 حاج آقا! اصلاً حواست هست چی داری می گی؟😍
🌸دستگیری حضرت زهرا(س)
راوی شهید برونسی:(3)👇
🌺....امانش ندادم ودنبال حرفم را گرفتم: این کار خود کشیه، خودکشی محض! محکم گفت: شمابه دستورعمل کن.گفت: این دستور رو به تو دادم، تو هم وظیفه داری اجراکنی، و حرف هم نزنی. سینه خیز راه افتادم طرف سرستون...
آن جابلند شدم و برگشتم سمت راست. شروع کردم به شمردن قدم هام؛ یک، دو، سه، چهار. باوجود مخدوش بودن فکرو ذهنم، سعی کردم دقیق بشمارم. سربیست و پنج قدم، ایستادم. علامتی گذاشتم و آمدم سراغ گردان.😇 همه را پشت سر خودم آوردم تا پای همان علامت. به دستور بعدی اش فکر کردم؛ رو به عمق دشمن، چهل متر میری جلو... با کمک فرمانده گروهانها وفرمانده دسته ها، گردان را حدود همان چهل متر، بردم جلو... یک دفعه دیدم خودش آمد... سیدو چهار، پنج تا آرپی جی زن دیگر هم همراهش بودند. رو کرد به سید و پرسید: حاضری برای شلیک. گفت: بله حاج آقا. عبدالحسین گفت: به مجردی که من گفتم الله اکبر، شماردّ انگشت من رو می گیری و شلیک می کنی به همون طرف.😨پیرمرد انگارماتش برده بود.آهسته و با حیرت گفت: ما که چیزی نمی بینیم حاج آقا! 😍کجاروبزنیم؟☺🌺....گفت:شماچه کارداری که کجارو بزنی؟به همون طرف شلیک کن دیگه. به چهار، پنج تا آر پی جی زن دیگرهم گفت: شماهم صدای تکبیر رو که شنیدین، پشت سر سید به همون رو به رو شلیک کنین... رو کرد به من و ادامه داد: شما هم با بقیه بچه هابلافاصله حمله رو شروع می کنین. من هنوز کوتاه نیامده بودم. به حالت التماس گفتم: بیا برگردیم حاجی، همه رو به کشتن میدی ها!😀 خونسردگفت: دیگه کار از این حرف ها گذشته.رو کردبه سید آرپی جی زن. گفت: آماده ای سید جان. پیرمرد گفت: آماده آماده.پرسید: قبضه رواز ضامن خارج کردی؟😳گفت: بله حاج آقا.عبدالحسین سرش را بلندکرد رو به آسمان...🙏
🌺... این طرف وآن طرفش را جور خاصی نگاه کرد.دعایی هم زیرلب خواند. یک هو صدای نعره اش رفت به آسمان؛ الله اکبر! طوری گفت الله اکبر که گویی خواب همه زمین را می خواست بریزدبه هم. پشت بندش سید فریاد زد: یاحسین؛وشلیک کرد. گلوله اش خورد به یک نفربر که منفجر شد وروشنایی اش منطقه را گرفت. بلافاصله چهار،پنج تا گلوله دیگر هم زدندوپشت بندش، با صدای تکبیر بچه ها، حمله شروع شد.دشمن قبل از اینکه به خودش بیاید، تار و مار شد. بعضی ها می خواستند دنبال عراقی ها بروند...
🌺.... عبدالحسین دادزد: بگردید دنبال تانک های T- 72 ،مااین همه راه رو فقط به خاطر اونا اومدیم.بالاخره هم رسیدیم به هدف، وقتی چشمم به آن تانک های پولادین افتاد،از خوشحالی کم مانده بود بال در بیاورم. بچه ها هم کمی از من نداشتند.افتادیم به جان تانک ها.آن شب، دو گردان زرهی دشمن راکاملاً منهدم کردیم. وقتی برگشتیم دژ خودمان، اذان صبح بود.نماز را که خواندیم، از فرط خستگی، هر کس گوشه ای خوابید، من هم کنار عبدالحسین دراز کشیدم.درحالی که به راز دستورهای دیشب او فکر می کردم، خوابم برد...
🌺....بیدارکه شدم یک دفعه یاد دیشب افتادم؛گویی برام یک رویای شیرین اتفاق افتاده بود،یک رویای شیرین وبهشتی. عبدالحسین داشت بلند می شد، دستش را گرفتم... صورتش رابرگرداند طرفم. توی چشم هاش خیره شدم. من و منی کردم وگفتم: راستش جریان دیشب برام خیلی سوال شده.عادی پرسید: کدوم جریان؟ناراحت گفتم: خودت رو به اوراه نزن،😇این "بیست و پنج قدم به راست و چهل متر به جلو"، چی بود جریانش؟😨
31.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴یکمی حرف بزن علی ببینه
🌴حرف رفتن نزن علی میمیره
🎤 #مهدی_رسولی
⏯ #نماهنگ
🖤 شهادت حضرت مادر تسلیت🖤
YEKNET.IR - roze - fatemie avval 1400 - arzi.mp3
6.05M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴روضه حضرت زهرا(س)
🌴کسی که مهر نبی پر نموده جامش را
🎤حاج #منصور_ارضی
⏯ #روضه
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
📌 پاسخ محکم شهید وزوایی به یکی از بستگان مخالف انقلاب
🔹️ محسن یکبار در عملیات بازیدراز در اردیبهشت سال ۶۰ در روز اول عملیات دو تیر به گلویش میخورد که یکی از گلولهها تا شهادتش در گلو مانده بود.
◇ یکی از بستگان ما خیلی مخالف انقلاب بود، ولی محسن را دوست داشت، از نخبگان علمی بود که در یکی از کشورهای اروپایی سمت بالای پزشکی داشت.
◇ ایشان هر وقت محسن را میدید، میگفت محسن هوش و علم تو حیف است. تا اینکه محسن مجروح شد به دیدنش رفت.
◇ آن روزها محسن فقط میتوانست برخی حرفهایش را بنویسد و امکان صحبت نداشت. این فامیل ما اصلا انتظار نداشت محسن را با این وضعیت ببیند.
◇ با آن علاقهای که به محسن و نفرتی که از انقلاب داشت یکباره بهم ریخت و گفت: «محسن ببین چه کردی، کجاست کسی که بخواهد تو را درست کند، گفتم دنبال این انقلاب نرو.»
◇ محسن به من اشاره کرد تا کاغذی برای او ببرم، با سختی روی کاغذ نوشت: «چه بکشیم و چه کشته شویم پیروزیم، چون در هر دو حال تکلیف خود را انجام دادیم» و اشاره کرد این را بالای سرش بچسبانم.
◇ به فامیلمان اشاره کرد این نوشته را بخواند، نوشته را که خواند منقلب شد، گفت محسن تو چه روحی پیدا کردی از عظمت روح تو من ماندهام.
#شهید_محسن_وزوایی
#انقلاب_اسلامی
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال صبحانهای باشهدا را با کلیک بر روی آدرس زیر پیگیری و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
🌸متن زیارت نامه حضرت صدیقه کبرا فاطمه زهرا(سلام الله علیها)🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🕊یَا مُمْتَحَنَهُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَهً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ
أَبُوکِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَتَى (أَتَانَا) بِهِ وَصِیُّهُ
🕊فَإِنَّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ
إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَیَتِکِ
🕊اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه
🕊السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ نَبِیِّ اللَّهِ
🕊السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ حَبِیبِ اللَّه
🕊السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَلِیلِ اللَّه
🕊السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ صَفِیِّ اللَّه🕊السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِینِ اللَّهِ
🕊السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ خَلْقِ اللَّهِ
🕊السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ
🕊السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ الْبَرِیَّهِ
🕊السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا سَیِّدَهَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ
🕊السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا زَوْجَهَ وَلِیِّ اللَّهِ وَ خَیْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ
🕊السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ
🕊السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَهُ الشَّهِیدَهُ
🕊السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الرَّضِیَّهُ الْمَرْضِیَّهُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْفَاضِلَهُ الزَّکِیَّهُ
🕊السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِیَّهُ
🕊السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا التَّقِیَّهُ النَّقِیَّهُ 🕊السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُحَدَّثَهُ الْعَلِیمَهُ
🕊السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومَهُ الْمَغْصُوبَهُ
🕊السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَهُ الْمَقْهُورَهُ
🕊السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَهُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
🕊صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکِ وَ عَلَى رُوحِکِ وَ بَدَنِکِ
🕊أَشْهَدُ أَنَّکِ مَضَیْتِ عَلَى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّکِ وَأَنَّ مَنْ سَرَّکِ فَقَدْ سَرَّرَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
🕊وَ مَنْ جَفَاکِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
🕊وَ مَنْ آذَاکِ فَقَدْ آذَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
🕊وَ مَنْ وَصَلَکِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
🕊وَ مَنْ قَطَعَکِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
لِأَنَّکِ بَضْعَهٌ مِنْهُ وَ رُوحُهُ الَّذِی بَیْنَ جَنْبَیْهِ کَمَا قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
أُشْهِدُ اللَّهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلاَئِکَتَهُ أَنِّی رَاضٍ عَمَّنْ رَضِیتِ عَنْهُ سَاخِطٌ عَلَى مَنْ سَخِطْتِ عَلَیْهِ
مُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ مُوَالٍ لِمَنْ وَالَیْتِ مُعَادٍ لِمَنْ عَادَیْتِ مُبْغِضٌ لِمَنْ
أَبْغَضْتِ مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ وَ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً وَ حَسِیباً وَ جَازِیاً وَ مُثِیباً
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
◾️◽️◾️◽️◾️◽️
1204_ziarat -hazrate_fateme -3.mp3
9.22M
#زیارت_نامه
📝زیارت نامه حضرت فاطمه زهرا سلام الله
🎤حاج مهدی #سماواتی
◾️ویژه شهادت#حضرت_زهرا #فاطمیه
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
◽️◾️◽️◾️◽️◾️
AUD-20211130-WA0002.mp3
581.9K
┄┅═✧﷽✧═┅
♻️صلوات بر حضرت فاطمه سلام الله ♻️
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ، حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَنَبِيِّكَ، وَأُمِّ أَحِبَّائِكَ وَأَصْفِيائِكَ، الَّتِي انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلَىٰ نِساءِ الْعالَمِينَ . اللّٰهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها، وَكُنِ الثَّائِرَ اللّٰهُمَّ بِدَمِ أَوْلادِها . اللّٰهُمَّ وَكَما جَعَلْتَها أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدىٰ، وَحَلِيلَةَ صاحِبِ اللَِّواءِ، وَالْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإِ الْأَعْلىٰ، فَصَلِّ عَلَيْها وَعَلَىٰ أُمِّها صَلاةً تُكْرِمُ بِها وَجْهَ أَبِيها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّبِها أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِها، وَأَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هٰذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلامِ.
خدایا درود فرست بر صدیقهی (طاهره) فاطمه،آن بانوى پاکیزه محبوب دوست و پیامبرت و مادر
دوستان و برگزیدگانت، آن بانویى که او را برگزیدى و فضیلت و برتریش دادى بر زنان جهانیان، خدایا تو انتقامش را بگیر از کسانى که به او ستم کردند و حرمتش را سبک شمردند و تو اى خدا خونخواهى فرزندانش را بکن، خدایا همچنان که او را بدین مقام رساندى که مادر امامان راهنما و همسر پرچمدار محشر و گرامى در عالم بالا قرارش دادى پس درود فرست بر او و بر مادرش (خدیجه) درودى که گرامى دارى بدان، آبروى پدرش محمّد صلى الله علیه و آله را و روشن گردانى بدان دیده فرزندانش را و برسان به ایشان از سوی من در این ساعت بهترین تحیّت و سلام را
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
◾️◽️◾️◽️◾️◽️
294_7.mp3
233.8K
💠نماز حضرت زهرا (س)💠
♻️مولف گوید که
سید بن طاووس در جمال الاسبوع از برای هریک از ائمه علیهم السلام نمازی با دعا ذکر نموده و از جمله نماز حضرت فاطمه صلوات الله عليها است؛
روايت شده كه حضرت فاطمه عليها السلام
دو ركعت نماز مى كرد
كه جبرئيل عليه السلام تعليم او كرده بود در
🔹ركعت اول بعد از «سوره حمد» صد مرتبه «سوره قدر»
🔹 در ركعت دوم بعد از «حمد» صد مرتبه «سوره توحيد»
مى خواند
و چون سلام مى گفت اين دعا را مى خواند.
✨سُبْحَانَ ذِي الْعِزِّ الشَّامِخِ الْمُنِيفِ
✨سُبْحَانَ ذِي الْجَلاَلِ الْبَاذِخِ الْعَظِيمِ
✨سُبْحَانَ ذِي الْمُلْكِ الْفَاخِرِ الْقَدِيمِ
✨سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْبَهْجَةَ وَ الْجَمَالَ
✨سُبْحَانَ مَنْ تَرَدَّى بِالنُّورِ وَ الْوَقَارِ
✨سُبْحَانَ مَنْ يَرَى أَثَرَ النَّمْلِ فِي الصَّفَا
✨سُبْحَانَ مَنْ يَرَى وَقْعَ الطَّيْرِ فِي الْهَوَاءِ
✨سُبْحَانَ مَنْ هُوَ هَكَذَا لاَ هَكَذَا غَيْرُهُ
💢و سيد گفته است كه در روايت ديگر وارد شده است كه بعد از اين نماز #تسبيح مشهور حضرت فاطمه عليها السلام را كه بعد از هر نماز خوانده مى شود بخواند و بعد از آن صد مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
◾️◽️◾️◽️◾️◽️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 #فاطمیه امسال،
با فاطمیههای قبل فرق میکند!
🔹 ما چادرکشیدن را به چشم دیدهایم..
ما آتش کشیدن خانه و ضرب و شتم مرد را در جلوی چشمان زن و فرزندش دیدیم.
◇ ما حمله چهل نفر به یک نفر را دیدیم
ما لگد بر پهلو و .... را دیدیم.
◇ ما شهید شدن زیر مشت و لگد را دیدیم
ما شهید شدن در راه ولایت را دیدیم.
◇◇ آری...
فاطمیه امسال
با فاطمیههای قبل فرق می کند.
📎 پ.ن فیلم:
مادر شهید عجمیان: صورت پسرم خونی بود؛ تاالآن ندیده بودم؛ در دادگاه دیدم پسرم را چه طور زدهاند.
#فاطمیه
#شهدای_امنیت🌷
#حجاب
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال صبحانهای باشهدا را با کلیک بر روی آدرس زیر پیگیری و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
😎محسن شکاری، اغتشاشگری که ۳ مهر ماه ۱۴۰۱، خیابان ستارخان تهران را بست و یکی از مامورین حافظ امنیت را با قمه مجروح کرد، صبح امروز اعدام شد. چندی پیش حکم اولیه پرونده یکی از اغتشاشگران صادر شد. براساس دادنامه صادره از سوی دادگاه انقلاب تهران، محسن شکاری به اتهام محاربه از طریق کشیدن سلاح به قصد جان و ایجاد رعب و وحشت و سلب آزادی و امنیت مردم و همچنین جرح عمدی با سلاح سرد به مامور بسیج حین انجام وظیفه و مسدود نمودن خیابان ستارخان تهران و اخلال در نظم و امنیت جامعه به اعدام محکوم شده بود. محسن شکاری فرزند مسعود سوم مهر ماه دستگیر شده بود و اولین جلسه دادگاه وی در مورخه ۱۰ آبان ماه برگزار شد. این فرد، سوم مهر ماه در منطقه ستارخان تهران ضمن بستن خیابان با در دست داشتن «قمه» مردم را تهدید به همصدایی و همراهی با خود میکرد. وی در ادامه اقدامات مجرمانه با حمله مسلحانه به یکی از نیروهای حافظ امنیت با قمه ضرباتی را به بدن وی وارد کرد و کتف سمت چپ این نیروی حافظ امنیت را به نحوی مورد ضربه قرار داد که منجر به بخیه خوردن محل زخم به تعداد ۱۳ عدد شد. متهم پس از وارد کردن ضربه به نیروی حافظ امنیت، قصد فرار از مهلکه را داشت که در نهایت توسط ماموران امنیتی و انتظامی دستگیر شد. محسن شکاری در اقاریر خود در خصوص چگونگی شرکت دراغتشاشات عنوان کرده است که بعد از اتمام کارمان به همراه علی (همدست خود) از محله نارمک ابتدا به میدان ولیعصر (عج) آمدیم و از آنجایی که این محل شلوغ نبود به محله ستارخان آمده و در تقاطع خیابان بهبودی راه را بر مردم بستیم. در اقاریر متهم آمده است: علی به من گفت که برویم در تجمعات شرکت کنیم. با موتور علی رفتیم و او به من هم از قبل یک قبضه قمه داد تا ماموران را با آن بزنم. متهم همچنین در اقاریر خود عنوان کرده است: «علی گفت اگر ماموری را بزنی پول خوبی میدهم و با این وعده آمدیم و در اغتشاشات شرکت کردیم»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید/انتشار برای اولین بار|ناگفته های از اعترافات تروریست های داعشی برای خرابکاری در ایران و حرم شاهچراغ (ع)
#نشرحداکثری
برای امنیت شاکر باشیم و برای حفظ آن دعا کنیم🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بالاخره اعتصاب سراسری شکل گرفت؛ البته در انگلیس!
✅ دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟!
💢 سرویس امنیتی انگلیس و رسانههای وابسته به این رژیم تلاش زیادی کردند تا اعتصاب در ایران شکل بگیرد. اعتصاب رخ داد، اما در انگلیس!
#بین_الملل
➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
🔴ماجرای «بدری خامنهای» خواهر آیتالله خامنهای چیست؟
✅دشمنی که ناخواسته حقانیت رهبر انقلاب را آشکارتر میکند
🔹 خبری که برای بیش از ۳۰ سال پیش بود را رسانه های ضد انقلاب دوباره بر سر زبان ها انداخت تا به خیال خود آتش فتنه را گرم نگه دارد و خبر زده بودند خانم بدرالسادات خامنهای خواهر تنی رهبر انقلاب از ایشان اعلام برائت کرده است و به صف اغتشاشگران پیوسته است!
🔹 درحالی که این خبر برای ۳۰ سال پیش است نه الان
🔹آخرین بار که نامش بر سر زبانها بود از مهدی کروبی عیادت کرده بود و تصویر وی منتشر شده بود؛ همین یک ماه قبل هم بود که خبر فوت شوهرش شیخ علی تهرانی منتشر شد.
🔹«علی مرادخانی» معروف به شیخ علی تهرانی شاگرد امام بود؛ بعد از انقلاب به مجاهدین خلق و بنیصدر نزدیک شد. بعد از آنکه خبر امامت جمعه برادر همسرش(سیدعلی خامنهای) را شنید دهان به تهمت و افترا باز کرد و بعد از فرار بنیصدر و رجوی، مدتی بازداشت شد و بعد از آزادی ناگهان از عراق سربرآورد.
🔹بدری نیز بعد از رفتن شوهرش به عراق، دست فرزندانش را گرفت و از طریق ترکیه به عراق رفت، در خاطرات ۱۰ اردیبهشت سال ۶۴ مرحوم هاشمی رفسنجانی آمده است: آقای خامنهای با ناراحتی، خبر فرار [خانم بدری حسینی خامنهای] خواهرشان را - که همسر شیخ علی تهرانی است - با پنج فرزندش، از کشور دادند. از ترکیه اطلاع رسیده است که او اکنون در ترکیه است ولی میخواهد به عراق برود.
🔹شیخ علی در عراق برای اسرای ایرانی سخنرانی میکرد و علیه امام بدگویی؛ پا بهپای منافقین به صدام خدمت کرد و وقتی تاریخ مصرفش تمام شد عذرش را از عراق خواستند!
🔹براساس خاطرات شیخ علی تهرانی، وقتی دولت عراق میخواست به نحوی از شر او خلاص شود، نامهای به آیتالله خامنهای مینویسد و تقاضا میکند که همسرش و فرزندانش به ایران بیایند؛ یک ماه بعد از این نامه، از سفارت ایران میآیند و مقدمات سفر بدری خانم و فرزندان به ایران فراهم میشود.
🔹شیخ علی تهرانی نیز بعد از آنکه در مرز ایران و عراق رها شد، به دست قانون سپرده میشود و بهرغم آنکه سزاوار اعدام بود اما بعد از چند سال حبس آزاد گشت.
🔹اگرچه نظام و شخص رهبری با خانواده شیخ علی از در کرامت وارد شدند اما آنها راه پدر را در پناه بردن به اجنبی پیش گرفتند. محمود مرادخانی سالهاست تحلیلگر شبکههای معاند است و فریده نیز برای فرح پهلوی پیام تبریک تولد میفرستد.
🔹در میان منسوبان رهبر انقلاب البته نظیر اینها وجود دارد؛ محمود میردامادی پسردایی ایشان نیز فعال سیاسی خارج نشین بود و بعد از فتنه ۸۸ از کشور رفت؛ یا شخصی به نام حمیدرضا فروزانفر خواهرزاده رهبری که چندسال قبل علیه ایشان مصاحبه کرده بود.
🔹این شکاف فکری و سیاسی میان بخشی از خانواده و شخص رهبری را البته باید به فال نیک گرفت چراکه مهر بطلان بر دیکتاتور دانستن و تهمت موروثی بودن حکومت است.
🔹در حکومتهای دیکتاتوری و آنچه در سابقه سلاطین ایران هست، با تشکیل دربار و تقسیم پستها و مسئولیتها میان اقوام درجه یک و نزدیکان خود طبقهای ممتاز میساختنند و این فضل و بخششها از اطرافیان گاه به همشهریها هم سرایت میکرد؛ مانند آنچه صدام در حق تکریتیها روا میداشت یا توجه ویژه رضاشاه به مازندران.
🔹با اینوجود، آیتالله خامنهای در میان بستگان خود مخالفینی دارد که مخالفتهایشان نه از سر دلسوزی و یا انتقاد از زیست نامعمول رهبر یک حکومت اسلامی، بلکه از سر عدم برخورداری از فضل و بخششهای درباری یا نداشتن مسئولیت است که نشان از خویشتنداری رهبر انقلاب در عدم تمتع اطرافیانشان در اداره کشور میباشد.
🔹حتی در اداره بیت رهبری نیز کمتر چهرهای از منسوبان ایشان میتوان یافت در حالیکه شاید شیخ علی تهرانی دهانش به امام جمعه تهران یا مشهد قفل میشد یا دیگر اطرافیان با بهرهمندی از رانتهای دولتی دیگر علیه رهبری سیاهنمایی نمیکردند اما سلامت نفس و سلامت عمل رهبری مانع از گام گذاشتن در روال سابق ایران یا روال معمول حکومتهای منطقه باشد.
🔹این سیره رهبری امتداد همان سیره امام خمینی است؛ زمانی که نوهشان سید حسین را از دخالت در سیاست پرهیز داشتند یا با طرح مسئله نخستوزیری حاج احمد آقا مخالفت کردند نشان دادند رأس نظام اسلامی با رژیم سابق و حکومت های منطقه تفاوت دارد.
🔹خاطرات برخی محافظان و نزدیکان رهبری و مسئولان کشور در ادوار مختلف در باب سادهزیستی ایشان موید جمله معروف عطاءالله مهاجرانی است که گفته بود حتی یک نقطه خاکستری در زندگی اقتصادی آیتالله خامنهای وجود ندارد.
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️انتشار مصاحبه «بدری خامنهای» بعد از پناه بردن به صدام برای نخستین بار
🔹 همسر شیخ علی تهرانی به همراه شوهرش سال ۶۳ به عراق فرار کرد، به گروهک منافقین پیوست و زیر عکس صدام علیه انقلاب اسلامی مصاحبه کرد! بعدا هم به خاطر نسبت فامیلی خود از رهبر انقلاب درخواست مصونیت قانونی کرد که رهبر انقلاب حاضر نشد به خاطر نسبت خانوادگی درخواست کمک و فرار از قانون آنها را بپذیرد.
🔹 رسانه های ضد ایرانی سعودی و انگلیسی اظهارات این فراری ۳۵ سال پیش را با سوءاستفاده از اغتشاشات اخیر و با تیتر «اعلام برائت خواهر رهبری از جمهوری اسلامی» جا زدند!
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3