eitaa logo
جهاد تبیین ۸
18.7هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
8.2هزار ویدیو
418 فایل
جهاد تبیین *مطالبه گری* آرمانهای امام خمینی ره ، انقلاب شهداء عزیزمان ، منویات رهبر عزیزمان و ارائه تحلیل های روز سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و بین المللی بمنظور روشنگری و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوره مبارکه از کتاب ترجمه خواندنی قرآن
سوره مبارکه از کتاب تفسیر یک جلدی مبین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فریبرز.pdf
حجم: 1.88M
🚩انتشار کتاب: تألیف که مجموعه خاطرات دفاع ۸ مقدس شهدا و ایثارگران انقلاب اسلامی در طول دفاع مقدس و دفاع از حرم است، که به مناسبت فرارسیدن نوروز ۱۴۰۲ منتشر می شود، لطفا پس از خواندن آنرا نشر بدهید، تا در ثواب آن شریک باشید، ارادتمند:
📌 ماجرای ۲۲ دلاوری که در آتش سوختند و شهید شدند 🔹️ شب تاسوعا به دنیا آمد و اسمش را عباس گذاشتند و شهادتش هم مانند حضرت عباس(ع) شد و پیکرش یک دست و دو پا و سر نداشت. ◇ پدر موقع خداحافظی گلویش را بوسید و با صدای بلند دعا کرد : خدایا همان گونه که حضرت اسماعیل(ع) را به حضرت ابراهیم(ع) برگرداندی، عباس من را هم برگردان. ◇ همان هم شد و وقتی عباس با همرزمش به شناسایی میروند ، موقع برگشت بر اثر برخورد با زنجیر ورودی منطقه عملیاتی، گلوی عباس مجروح شده و امکان حضور در عملیات را از دست می‌دهد که در آن عملیات بسیاری از رفقایش شهید شدند. ◇ بارها و بارها مجروح می‌شود ، ولی شهادت روزی عباس نمی‌شود. ◇ در عملیات فتح المبین دو راکت میخورد به سنگر کناری که بیست و دو نفر از بچه ها حضور داشتند ، حجم آتش بسیار بالا بود و همه بچه ها تکه تکه می‌شوند. ◇ آتش سنگینی سنگر را می‌گیرد و همه ی رزمندگان به طرز درد آوری شهید می‌شوند و عباس با رفقایش همه تکه استخوان های سوخته های باقی مانده از پیکر مطهر شهدا را جمع می‌کنند. 📌 چیزی قابل شناسایی نیست، بسیاری از استخوان ها هم سوخته بودند و جمجمه ها حتی ترکیده بود ، همین آثار کم باقی مانده را به بیست و دو قسمت تقسیم و همان جا شهدا رو با آداب مسلمانی دفن می‌کنند. ◇ عباس دیگر طاقت ندارد و می‌رود و رضایت پدر را میگیرد و سرانجام در عملیات والفجر ۳ در مهران کله قندی ابتدا ترکشی به پشتش اصابت و مجروح می‌شود و سپس مانند اربابش حضرت عباس (ع)جنازه ای بدون دست ، پا و سر را برای پدرش می آورند 🔹️ صبحانه ای باشهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 آموزش صبوری حاج بصیر به دخترش که بی تاب همسر شهیدش بود 🔹️ دختر سردار شهید حاج حسین بصیر روایت می‌کند: دوهفته از شهادت همسرم آقا مرتضی گذشته بود ◇ در خانه بودم که بابا آمد و سرش درد میکرد یاد اهواز افتادم که پدر با آقا مرتضی بعد شناسایی آمده بودند و بابا اونقدر خسته وضعیف شده بود که مریض شد. ◇ تب کرده بود ، پاشو گذاشتیم داخل یه تشت بزرگ و تاصبح آبشو عوض میکردیم ◇ خلاصه آقامرتضی نبود که کنار پدر باشد و رفتم حالش را پرسیدم و چفیه اش را به دست من داد و گفت: بیا بادستای خودت برام ببندش ◇ متوجه بی تابی من شده بود ، دختری که الان همسریک شهید و مادر بچه ای دوماهه است ◇ چفیه را که بستم به چشمانم نگاه کرد و گفت: دخترم فرداشب جایی قول نده میخواهیم میهمانی برویم. ◇ گفتم: کجا ◇ گفت الان بهت نمیگم، باشه فردا میفهمی ◇ فرداشب همه خانواده سوارماشین شدیم کنار مسجدامام سجادع پیچید توکوچه ای تنگ وباریک ، انتهای کوچه ، یه دری بود که پرچم ایران بالا سردرش برافراشته شده بود ◇ من تاحالا تواون کوچه نرفته بودم، نمیدونستم خانه چه کسی است ◇ پیاده که شدیم ، پدر گفت: این خانه ی شهیدان رحیمی هست ، پسر اولش که خیلی به مادر وابسته شهید شد ، پسر دوم وسوم در یک عملیات شهید شدند هر دو را در یک روز باهم تشییع کردند و مادر شهیدان فقط خداراشکر می‌کرد ◇ فهمیدم که بابا من را آورده بود که از این مادر شهید درس صبوری بگیرم 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/31