eitaa logo
جهاد تبیین
19.2هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
7هزار ویدیو
333 فایل
جهاد تبیین *مطالبه گری* آرمانهای امام خمینی ره ، انقلاب شهداء عزیزمان ، منویات رهبر عزیزمان و ارائه تحلیل های روز سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و بین المللی بمنظور روشنگری و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5812048748238341034.pdf
5.45M
🌺 🌺 📌به نیت تعجیل در ظهور آقا امام زمان قران تلاوت کنیم 🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸
19.mp3
4.08M
🌺 (تندخوانی) 🌺 🌺 توسط استاد 📌به نیت تعجیل در ظهور آقا امام زمان قران تلاوت کنیم 🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸
4_5911314474765124046.mp3
13.38M
🌺 🌺 🌺 توسط استاد 📌به نیت تعجیل در ظهور آقا امام زمان قران تلاوت کنیم 🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸
4_5859393250778939612.mp3
6.81M
🌺 🌺 🌺 ترجمه 📌به نیت تعجیل در ظهور آقا امام زمان قران تلاوت کنیم 🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تمام دلخوشی زندگی من این‌ست که وقت مرگ می‌آیی و مرگ شیرین است بنظرم خود امیرالمؤمنین به این قطعه نظر داشته که حاج منصور اینطوری خونده کفن کنید مرا رو به قبله‌ی حرمش نجف چه جای قشنگی برای تدفین است التماس دعا
🌷داستان واقعی به نام 👈 🌟( ) 🌹 در کربلا واعظی بود به نام سید جواد که ساکن کربلا بود ولی در ایام محرم و عزا برای تبلیغ به نواحی و روستاهای دوردست میرفت نماز جماعت می خواند و مسائل شرعی می گفت و سپس به کربلا برمی گشت. (او می گفت): یکبار گذرم افتاد به روستائی که همه اهالی آن سنی مذهب بودند و در آنجا برخورد کردم با پیرمردی محاسن سفید و نورانی و چون دیدم سنی است با او از در صحبت و مذاکره وارد شدم ولی دیدم الآن نمی توانم تشیع را به او بفهمانم چون این مرد ساده لوح و پاکدل چنان قلبش از محبت غاصبین خلافت سرشار است که آمادگی ندارد و شاید گفتن حقیقت مطلب به او نتیجه برعکس بدهد. تا اینکه یک روز برای اینکه راه مذاکره با او را باز کنم و به تدریج ایمان در دل او پیدا شده و شیعه گردد از او پرسیدم: شیخ شما کیست؟ (عربها به بزرگ و رئیس قبیله شیخ می گویند) پیرمرد در پاسخ گفت:شیخ ما یک مرد قدرتمندی است که چندین خان ضیافت دارد. چقدر گوسفند دارد. چقدر شتر دارد. چهار هزار نفر تیر انداز دارد. چقدر عشیره و قبیله دارد... من گفتم: به به از شیخ شما چقدر مرد متمکن و قدرتمندی است! پیرمرد رو کرد به من و پرسید: 📣 شیخ شما کیست؟گفتم : شیخ ما یک آقائی است که هر کس هر حاجتی داشته باشد برآورده می کند.اگر در مشرق عالم باشی و او در مغرب عالم و گرفتاری و پریشانی پیش آید و او را صدا بزنی فورا به فریادت میرسد و رفع مشکل از تو می کند. پیرمرد گفت: به به عجب شیخی است شیخ خوب است این گونه باشد. اسمش چیست؟ گفتم: "شیخ علی". دیگر در این باره صحبتی نشد ولی احساس کردم پیرمرد از شیخ علی خیلی حوشش آمده و دائم در فکر سخن من است. دهه محرم تمام شد و به کربلا برگشتم و بعد از مدتی دوباره به آن روستا عزیمت کردم و این دفعه با شور و علاقه فراوانی.با خود می گفتم: آنروز سنگ بنا را گذاشتم و نامی از "شیخ علی, بردم . این دفعه بنا را تمام نموده و "شیخ علی" را به طور کامل معرفی می کنم و پیرمرد روشن دل را با مقام مقدس ولایت👈 امیرالمومنین (ع) آشنا می سازم. تا وارد روستا شدم سراغ او را گرفتم. 📣گفتند: از دنیا رفته است! خیلی متاثر شدم و با خود گفتم: عجب پیرمردی به او دل بسته بودم که او را با ولایت آشنا کنم. حیف که بدون ولایت از دنیا رفت.چون معلوم بود که اهل عناد و دشمنی نیست بلکه القائات و تیلیغات سوء او را از گرایش به ولایت محروم نموده است. به دیدن فرزندانش رفتم و پس از تسلیت تقاضا کردم که مرا سر قبر او ببرند. بالای قبر او گفتم: 👐خدایا من به این پیرمرد امید داشتم.چرا او را از این دنیا بردی؟خیلی به آستانه تشیع نزدیک بود.افسوس که ناقص و محروم از دنیا رفت. از قبرستان که برگشتیم شب را در منزل همان پیرمرد استراحت کردم. وقتی خوابیدم در عالم رویا ز دری وارد شدم دیدم یک دالان درازی است و در یکطرف آن نیمکتی است بلند که روی آن دو نفر نشسته اند و آن پیرمرد سنی نیز در مقابل آنهاست. پس از سلام و احوالپرسی دیدم در انتهای دالان دری است شیشه ای که از پشت آن باغی بزرگ دیده می شود . از پیرمرد پرسیدم: اینجا کجاست؟ گفت: اینجا عالم قبر و برزخ من است و باغ در انتهای دالان متعلق به من و قیامت من است. 📣گفتم: چرا به باغت نمی روی؟ گفت: هنوز موقعش نرسیده.اول باید این دالان را طی کنم. گفتم:چرا طی نمی کنی؟گفت: این دو نفر معلم من هستند.آمده اند تا مرا تعلیم ولایت کنند. وقتی ولایتم کامل شد می روم . سپس به من گفت:آ قا سید جواد گفتی و نگفتی! گفتی: شیخ ما چنین و چنان است ولی نگفتی که "سیخ علی" 👈 همون "علی بن ابیطالب(ع)" است. به خدا قسم همین که صدایش زدم به فریادم رسید. 📣پرسیدم: قضیه چیست؟ گفت: وقتی از دنیا رفتم و مرا دفن کردند نکیر و منکر به سراغم آمدند و از من سوال کردند که: (من ربک؟ ومن نبیک؟ ومن امامک؟) من دچار وحشت و اضطرابی شدید شدم و هر چه می خواستم پاسخ دهم زبانم نمی چرخید. با آنکه مسلمان بودم ولی نمی توانستم نام خدا و پیغمبرم را بر زبان جاری کنم. دور مرا احاطه کردند و می خواستند مرا عذاب کنند. من که به تمام معنا بیچاره شده بودم و می دیدم که هیچ راه گریز و فراری نیست ناگهان به یاد حرف تو افتادم که می گفتی 👈(ما یک شیخی داریم که اگر کسی گرفتار باشد و او را صدا زند هر جا باشد فورا حاضر می شود و از او رفع گرفتاری می کند) من هم فریاد زدم: ای علی به فریادم برس.👈 فورا آقای بزرگواری حاضر شدند و به آن دو مامور فرمودند: 😊دست از این مرد بردارید. معاند نیست. او از دشمنان ما نیست. این طور تربیت شده. حضرت آن دو را رد کردند و دستور دادند دو فرشته دیگر بیایند و عقائد مرا کامل کنند. این دو نفری که روی نیمکت نشسته اند همان دو هستند که به امر حضرت مرا تعلیم عقائد می کنند... 👈 منبع: کتاب معاد شناشی, علامه طهرانی
📌 خدایا همچون شهدا ما را خدایی کن/به حق شهدا؛ الهی العفو 🔹️ یا رَبْ ، مقــــدر نما در ایـــــن شب های قـدر ، یڪ جـرعه از اخــــــلاص و آن حـالِ شـــــهیـدان را به ما بچشان ◇ الهی ؛ هر شب شهدا تداعی گر شب قدر و در آغوش خداوند آرام گرفتن بود. ◇ و چه زیبا شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی گفت : شهدا تعلقاتشان، تعلقات متعالی بود، در سطح عالی بود، الهی بود، برای رسیدن به خدا بود... ■ الهی به حق شهدا؛ الهی العفو... 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
16.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 افطاری ساده در جوار شهدا 🔹گروهی از مردم ماه رمضان سفره افطار خود را در کنار مزار شهدا در بهشت زهرا(س) تهران پهن کرده‌اند و می‌گویند نان و نمک‌شان را مدیون خون شهدا می‌دانند. ◇ اینجا در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) غروب هر روز سفره‌های افطاری مردم در کنار مزار شهدا برپاست. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال صبحانه‌ای باشهدا را با کلیک بر روی آدرس زیر پیگیری و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا