🌷 #بر_ما_چه_گذشت(۱)
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
#اعترافات_ماشين_جنايت_جنگي_صدام
#سرهنگ_عبدالرشيد_الباطن #بازپرس_ويژه_گارد_رياست_جمهوري
☀️ اين افسر بعثي از جلادان عليه مردم عراق و ايران است كه در پرونده خود اوراق سياه بسيار زيادي دارد. اين سرهنگ بعثي به خوبي به زبان فارسي و فرهنگ و تاريخ ايران مسلط است و پيش از آغاز جنگ تحميلي عليه ايران توسط استخبارات (اطلاعات) ويژه عراق و صدام براي تحصيل زبان فارسي به تهران اعزام ميشود. سرهنگ عبدالرشيد در بهار 1975 ميلادي (اوايل دهه پنجاه شمسي) در رشته زبان و ادبيات فارسي از دانشگاه تهران فارغالتحصيل شده است و با آغاز جنگ و تجاوز بعثيها به ايران مأموريت مييابد اسراي ايراني خط مقدم جبههها را بازجويي و از آنان كسب اطلاعات كند. اين افسر بعثي عراقي كه چند بار مستقيم به صدام معدوم گزارش داده است، به خاطر جنايات جنگي بيشمار خود به دريافت مدال و نشان از سردار نگون بخت قادسيه رسيده است. عبدالرشيد در بازجوييهاي خود اعتراف كرده است كه به دستور فرماندهان ارشد ارتش و به ويژه گارد رياست جمهوري كه از صدام دستور مستقيم داشتند👇
#بيش_از_هزار_اسير_ايراني را #شهید کرده است...
☀️اين جنايتكار جنگي در جريان بازجوييهاي خود اعتراف ميكند كه اسراي ايراني را پيش از به شهادت رساندن شكنجههاي شديد ميداده است؛ براي مثال وي درباره يك اسير ايراني كه بر اثر اصابت مين پايش را از دست داده بود، ميگويد زماني كه اين اسير را بازجويي ميكردم به علت مقاومتش شروع به قطع انگشتان دستانش نمودم پس از قطع هر انگشت و به فاصله هر دو دقيقه پس از قطع محل قطع شده را با فندك ميسوزاندم تا اينكه تمام انگشتانش را بريدم، اما مقاومت حيرتآور او كه بسيار جوان هم بود، من را خشمگين ساخت و با اره پاي او را نيز قطع كردم، اما اين اسير ايراني هيچ اطلاعاتي نداد.
☀️اين جنايتكار جنگي كه در پروندهاش كشتار و اعدامهاي فجيع شيعيان و اكراد عراقي نيز ديده ميشود، در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۵ و در سال پنجم جنگ نيز در يك قتل عامل اسراي ايراني ۲۲ رزمنده جمهوري اسلامي ايران را كه همگي زير ۲۰ سال سن داشتند، با #شليك_تير_خلاص بر سرشان به شهادت ميرساند، در حالي كه اين اسيران همگي دست هاي شان بسته بوده و قرباني وحشيگيري اين جنايتكار جنگي شدهاند.
☀️جنايات عبدالرشيد الباطن در سالهايي به دستور صدام روي ميداده است كه رژيم منفور بعث مورد حمايتهاي آمريكا، شوروي و كشورهاي مدافع حقوق بشر اروپايي قرار داشته است .سرهنگ عبدالرشيد تأييد ميكند كه #صدام در اعدام بيش از ۴۵۰ اسير ايراني مستقيم و به همراه گروهي از همراهان هميشگي خود در تيم حفاظتش دست داشته است.بر روي برخي از اسراي تير باران شده #آهك يا #مواد_شيميايي يا #اسيد ميپاشيدم تا اثري از آنها باقي نماند.
☀️عبدالرشید در بازجوييهاي خود اعتراف كرده است، تا آنجا كه در جريان بوده،
#ماشين_جنگي_جنايات_صدام معدوم
#شش_هزار_اسير_ايراني را به #شكل_فجيعي به شهادت رسانده است.
به گزارش #فارس ، راوی : #علي_البغدادي، محقق و كارشناس عراقي
#بر_ما_چه_گذشت(۲)
🌷 #حلبچه و بمباران شیمیایی!؟
🌷عراق از موانع عبور کرده و در حال پیشروی بود. ما نیز باید در سیستم نظامی عراق اختلال ایجاد کرده و در عملیاتهای ایذایی حرکت میکردیم و مناطق را از آنها میگرفتیم. از جمله مناطقی که گرفته شد، شهر حلبچه بود. هیچکس فکر نمیکرد عراق چنین دیوانگی انجام دهد و مردم خود را با بمبهای شیمیایی به کشتن بدهد. عراق قبل از این نیز حملات شیمیایی داشت اما نه با این حجم؛ نه ما تجربهاش را داشتیم و نه انتظارش را کسی داشت. وارد شهر حلبچه شدیم و اتفاقات عجیب و تکان دهنده ای را دیدیم.
🌷یکی از آن اتفاقات عجیب این بود که ساعاتی بعد از حمله، پس از ورود به شهر، وارد یک غسالخانه خانه شدم. پنجاه یا شصت نفر در آنجا منتظر بودند تا مردهای را غسل کنند که در اثر حمله و برخورد بمب شیمیایی در آنجا، همگی در غسالخانه ایستاده، مرده بودند. در محلهای وارد شدیم که هیچکس در آنجا زنده نمانده بود و تنها یک خروس زنده مانده بود و به دنبال آن میدویدیم تا بتوانیم آن را بگیریم و هر کجا میرفت به دنبال آن میرفتیم و مکانهایی که احتمال داشت انسانها در آنجا زنده مانده باشند را به ما نشان میداد. عکسهای منتشر شده از حلبچه گواه جنایتهای صدام هستند.
راوی: رزمنده دلاور محمدرضا فتحیان
منبع: خبرگزاری برنا
❌ بمباران شیمیایی حلبچه در ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ توسط حکومت بعث عراق صورت گرفت. این بمباران بخشی از عملیات گستردهای بهنام عملیات انفال بود که بر ضد ساکنان مناطق کردنشین عراق انجام شد!
🌹 #شهیدسعیدجانبزرگی در عملیات کربلای 5 گلولهای از کنار سرش عبور کرد و او به طور معجزه آسایی زنده ماند. وی در عملیات والفجر 10 در منطقه حلبچه شرکت کرد و در روز بیست و هفتم اسفند ماه 1366 در حالی که در زیر بمباران شیمیایی در شهر مشغول عکسبرداری از وقابع و فجایع روی داده بود، خود نیز تحت تاثیر همان گازهای شیمیایی قرار گرفت.
🌹 عکسهای سعید جان بزرگی از حلبچه، یکی از تلخترین تصویرهای جنایات جنگی است.😢 جانبزرگی از لحظات اولیه بمباران شیمیایی حلبچه عکسهای بی نظیری گرفت و خودش هم شیمیایی شد.او در خاطراتش مینویسد:
📣 "با خودم میگفتم، لحظات ثبت شده توسط دوربین من باعث خواهد شد تا مردم دور دست در مورد مردانی که سالهای جوانیشان را دستخوش شعلههای نبرد سنگین زرهی کردهاند، بیندیشند و به این باور رسیدم که آدمهای درون قاب تصویر من هرگز نخواهند مرد و من به آنان عمر جاودان خواهم بخشید."
کتاب خاطرات دردناک، ناصر کاوه
😈سنگ دل ترین همدست صدام
✨علی حسن المجید مسئول استفاده از بمب های شیمیایی علیه کردهای عراق و رزمندگان ایرانی در دهه هشتاد میلادی بود که به همین دلیل به لقب 👈 علی شیمیایی معروف شد 👽علی شیمیایی که بود ✨علی حسن المجید در سال 1941 در تکریت زاده شده، اما خود او میگوید که متولد سال 1944 است.او پسر عموی صدام دیکتاتور معدوم بود، پلههای ترقی نظامی را به سرعت طی کرد. و در دوران رژیم بعثی به یکی از مهرههای اصلی تبدیل شد. بر اساس گزارش که نشریه آلمانی اشپیگل در 26 ژوئن 2007 سرکوب خونین قیام شیعیان عراق در پی حمله ارتش بعثی به کویت در سال 1991 و شرکت در کشتار و آواره کردن شیعیان در سال 1999، دست داشتن وی در قتل آیت الله محمد صادق الصدر و دو پسرش توسط سازمان امنیت عراق در فوریه 1999 و کشتار صدها نفر از شیعیان معترض به این جنایت و جنایت وحشیانه کشتار هزاران کرد در حلبچه، علی شیمیایی را به سنگدل ترین و جنایتکارترین همدست صدام معدوم تبدیل کرده بود...
✨علی شیمیایی را بسیاری "سنگدل ترین همراه صدام" مینامند .او حاضر بود برای بقای رژیم دست به هر جنایتی بزند . او نخستین بار در ژوئن 2007 به عنوان مسئول حمله شیمیایی به روستای کردنشین حلبچه که به کشته شدن پنج هزار نفر انجامید، به اعدام محکوم شد. سپس دو بار به اتهام سرکوب قیام شیعیان پس از حمله ی عراق به کویت در سال 1991، و نیز به اتهام شرکت در کشتار و آواره کردن شیعیان در سال 1999، به اعدام محکوم شد. و نهایتا" در پنجم بهمن ماه 1388 (25 ژانویه 2010) اعدام شد...
#کتاب_خاطرات_دردناک #ناصر_کاوه
#بر_ما_چه_گذشت
#جنایات_کومله_و_دمکرات
#شهید_احمدوکیلی:👇
💗 شهید احمد وکیلی که با پیروزی انقلاب نام مستعار سعید را برای خود انتخاب کرده بود، بچه شهر قم بود. حضور در کردستان ، ایمانی قوی و دلی چون شیر را می طلبید. در اردیبهشت سال 59 و در جریان عملیات آزاد سازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه ، مجروح شد و توسط کومله به اسارت گرفته شد. همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت می کرد تا خون خواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی بر سر او بیاورند که باور این رفتارها از سوی انسانهائی به نام کومله و دمکرات بسیار سخت است...😇 بعداز مجروحیت و اسارت سعید دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه مفقود الاثر شد و تنها سند و حکایت بعد از اسارت ایشان خاطرات یک برادر ارتشی است که از آن دوران دارد👈 آقای رمضانی می گوید:👇
⭐حدود یك سال و چندی كه در دست کومله اسیر بودم همان اول اسارت كه به پایگاه منتقل شدم، گفتند هیچ اطمینانی درحفظ اینها نیست، به همین خاطر👈 "پاشنههای هر دو پایم را با مته و دلر سوراخ كردند و برادران دیگر را هم نعل كوبیدند و با اراجیف و فحاشی بر این عمل شان شادمانی میكردند" 😭 بعد از 18 روز قرار شد مارا به سبک دموكراتیك و آزادانه!! محاكمه و دادگاهی كنند. روز دادگاه رسید، رئیس دادگاه، سرهنگ حقیقی را كه همان اوایل انقلاب فرار كرده بود شناختم و محاكمه بسیار سریع به انجام رسید. چون جرم محكومین مشخص بود. دفاع از حقانیت اسلام و جمهوری آن و ندادن اطلاعات و بالطبع حكم هم مشخص، عدهای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام قسطی (یعنی به تدریج) محكوم شدیم😣
🌟حكم ما كه اعدام مان قسطی بود به صورت كشیدن ناخنها،بریدن گوشتهای بازو و پاها، زدن توسط كابل، نوشتن شمارهای انقلابی!😔 توسط هویه برقی و آتش سیگاربه سینه وپشت مابودو تمامی اینها بی چون و چرا اجراء میشد كه آثارش بخوبی به بدنم مشخص است 😰 مرسوم است به میمنت ازدواج نوجوانی، جلو پایش قربانی ذبح شود. این رسم را كومله نیز اجرا میكرد با این تفاوت كه قربانیها در اینجا جوانان اسیر ایرانی بود. عروسی دختر یكی از سركردگان بود. پس از مراسم، آن عفریته گفت: باید برایم قربانی كنید تا به خانه شوهر بروم.
🌟دستور داده شد قربانیها را بیاورند.
۱۶ نفر از مقاوم ترین بچههای بسیج و ارتش ودو روحانی را كه همه جوان بودند، آوردند و تك تك از پشت سر بریده شدند، این برادران عزیز مانند مرغ سربریده پر پر میزدند و آنها شادی و هلهله میكردند. بله، بزرگترین جرم همگی ما این بود كه میخواستیم دست اینان را از سر مردم مظلوم و مسلمان كُرد آن منطقه كوتاه کنیم. شهید سعید وکیلی 75 روز زیر شكنجه بود، ابتدا به هر دو پایش نعل كوبیده و به همین ترتیب برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری میبردند. پس از دادگاهی شدن محكوم به شكنجه مرگ شد بلكه اعتراف كند. اولین كاری كه كردند هر دو دستش را از بازو بریدند😇 و چون وضع جسمانی خوبی نداشت برای معالجه و درمان به بهداری برده شد.این بهداری بردن و معالجه كردن هایشان به خاطر این بود كه مدت بیشتری بتوانند شكنجه كنند والا حیوانات وحشی را با ترحم هیچ سنخیتی نیست.
🌟پس از آن معالجه سطحی، با دستگاه های برقی تمام صورتش را سوزاندند.😞 سوزاندن پوست تنها مقدمه شكنجه بود به این معنی كه مدتی میگذرد تا پوست های نو جانشین سوخته شده و آن وقت همان پوستهای تازه را میكندند كه درد و سوزندگیاش بسیار بیش از قبل است و خونریزی شروع میشود و تازه آن وقت نوبت آب نمك است كه با همان جراحات داخل دیگ آب نمك میاندازند كه وصفش گذشت. تمام این مراحل را سعید وكیلی با استقامتی وصفناپذیر تحمل كرد و لب به سخن نگشود😭
🌟او از ایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن را زمزمه میكرد. استقامت این جوان آن بیرحمها را بیشتر جری میكرد. روزهای آخر بود و او كه دیگر نه دستی، نه پائی، نه چشمی و نه جوارحی سالم داشت با قلبی سوخته به درگاه خدا نالید كه خدایا می پسندی اینچنین در حضور شیاطین افتاده و نالان باشم دوست دارم افتادگیام تنها برای تو باشد و بس 🙌 خداوند دعایش را اجابت نمود. سعید را به دادگاه دیگری بردند و محكوم به اعدام گردید. زخمهایش را باز كردند و پس از آنكه با نمك مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش كه زیرش آتش بود انداختند و همان جا مشهدش شد و با لبی ذاكر به دیدار معشوق شتافت. اما این گرگان كه حتی از جسد بیجانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد ما كه هم سلولیش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند...
#کتاب_خاطرات_دردناک, #ناصر_کاوه
راوی برادر #رمضانی
💢ڪاری ڪن 👈 اے_شهید: بعضے وقتـــ ها نمیـدانم در گـرد و غبـار گنـاه این دنیـا چه ڪنم. مـرا جدا ڪن از زمیـن. 🙏دستمـ را بگیـر... میخواهمـ در دنیاے تو آرامـ بگیرم ... 👌