سالگردشهادت مداح با اخلاص #شهیدغلامعلی_رجبی، در عملیات #مرصاد در اسلام آباد غرب گرامییاد #من_فروشی_نیستم!؟
صدایش در تهران و هیات مختلف پیچیده بود. در هیئت «دیوانگان حسینی» که از قدیمیترین هیئات تهران بود، چون ستارهای میدرخشید. اما او به دنبال درخشش نبود. شبی، پس از مراسم، مردی از هیئتی دیگر جلو آمد. سوئیچ یک ماشین و کلید خانهای را در دستش گذاشت. «حاجی! اینها برای تو. سندش را هم فردا به نامت میزنیم. فقط هفتهای یک ساعت بیا برای ما بخوان.»
غلامعلی، که حقوق معلمیاش کفاف اجارهی یک اتاق در «وَرده»ی کرج را هم نمیداد و هر روز این مسیر طولانی را طی میکرد، نگاهی به آن کلیدها کرد و بعد به آسمان. لبخندی زد و با قاطعیتِ یک عارف، آرام گفت: «من فروشی نیستم.»
او میدانست بهای یک قطره اشک برای حسین (ع) را با تمام دنیا نمیتوان پرداخت. او فهمیده بود که مداحی، معامله با مردم نیست؛ «معامله با ارباب» است. (آنکه حنجرهاش، راهی به کربلا بود)
روایتی نو از زندگی و سلوک #ذاکر_با_اخلاص، #شهیدغلامعلی_رجبی
اثر تازه ای از #ناصرکاوه