eitaa logo
جهاد تبیین ۸
18.7هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
8.4هزار ویدیو
425 فایل
جهاد تبیین *مطالبه گری* آرمانهای امام خمینی ره ، انقلاب شهداء عزیزمان ، منویات رهبر عزیزمان و ارائه تحلیل های روز سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و بین المللی بمنظور روشنگری و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
موضوع حجاب و عفاف منحصر به زنان و دختران نیست. اینطور نیست که اگر بانوان را نصیحت کردیم و یا از آنان به خاطر کوتاهی در این مسئله خورده گرفتیم، دیگر وظیفه ما محقق شده و باید به یکدیگر تقبل الله بگوییم. خیر. بلکه تاکید زیاد آقایان به خانم ها یا به خاطر فراموش کردن است و یا به دست فراموشی سپردن و یا شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت. اصل موضوع اینجاست: ✅ رعایت حد پوشش برای آقایان هم واجب است. مخصوصا جوانانی که اهل ورزش و پرورش اندام باشند. اگر خانم ها حیا میکنند که این مطلب را به من و شما بگویند، خودمان باید اهل رعایت باشیم. مگر میشود پسران جذاب و نیمه برهنه با بدن های ورزشکاری را در جامعه رها کرد و هیچ به آنها نگفت اما مرتب به پوشش و ظاهر بانوان تذکر داد؟! این موضوع کاملا دو طرفه است. چرا طرف دوم بحث که مربوط به وظیفه پسران و مردان است مطرح نمی‌کنیم؟ کسی منکر عدم جذابیت بدن آقایان و لباس های تنگ و کوتاه آنان در قد و قامت ورزشکاری است؟ یا کسی میتواند ادعا کند که بانوان نسبت به دیدن وضع زننده پوشش آقایان کاملا بی تفاوت و بی اعتنا هستند؟ خب اگر جواب دو پرسش بالا منفی است، جسارتا چرا این ها را نمی‌گوییم؟ چرا فقط خانم ها را مدیون و مشغول الذمه نشان میدهیم؟ اگر دست و دل یک بانو به خاطر عدم رعایت پوشش مناسب مردان بلرزد، گناه ندارد؟ فقط اگر زن کاری کرد که مردان چشم و دلشان بلرزد مرتکب حرام الهی شده است؟ ✅ در خصوص عفاف هم همین است. اگر عفاف به معنی پاکدامنی و چشم و دل سیری است، آیا فراهم نکردن زمینه بی حیایی فقط وظیفه بانوان است؟ چه کسی گفته زمینه گناه و بی حیایی فقط توسط زنان و دختران در جامعه فراهم و گسترش پیدا میکند؟ چرا در هفته حجاب و عفاف، از تکالیف مردان در خصوص تقویت عفاف جامعه و خانه و خانواده سخن نمی‌گوییم؟ بنظر شما اگر مرد و پسر یک خانواده نه در ظاهر و پوششان دقت کنند و نه اهمیتی به حیا و فراهم کردن زمینه پاکدامنی بدهند، چه انتظاری از زن و دختر خانواده میتوان داشت؟ مردی که با میل خود ماهواره میخرد با میل خود شبکه های آنچنانی ماهواره را زیر و بالا می‌کند هر طور خواست میپوشد هر شوخی که خواست پشت تلفن و یا در جمع دوستان خانوادگی اش میکند بد دهن است و کلمات رکیک تبدیل به نقل و نبات دهانش شده و حتی از دست درازی به بیش از حق خود در پاسخگویی به امیالش ابایی ندارد هر لقمه و شبهه ناکی را سر سفره می‌آورد و حتی دوست ندارد وقتی در میهمانی های مختلط است تیپ و ظاهر نوامیسش جلوی زن و دختر بزک کرده دوستانش کم بیاورد و ده ها چیز دیگر آیا باز هم به نظر شما باید به بانوان گفت رعایت کنید یا باید به آقایان هم تذکر داد و لااقل سالی یکبار به آنها تذکر داد؟! 👈 از قدیم گفته اند «یک سوزن به خودت بزن و یک جوال دوز به مردم» بحث واضح است انشاءالله عامل به تکالفیمان باشیم. 🔸حدادپور جهرمی https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
بمناسبت فرارسیدن 🌷فاطمه سلطان کواکب زنی دلیر، شجاع و باغیرت بود، وی به همراه شوهرش با شروع جنگ تحمیلی در کنار مردم مقاوم دزفول در ایام موشکباران ها و حملات توپخانه ای و بمباران هواپیماهای متجاوز رژیم بعث عراق لحظه ای دزفول را ترک نکردند. وی به مداوای مجروحین جنگ می­ پردازد پس از آنکه شدت جنگ و موشکباران­ ها آمار شهدای زن را بالا می ­برد، او شجاعانه به غسال خانه ی شهیدآباد می­ رود و شهدای زن را غسل و کفن می­ کند و تا پایان جنگ صدها شهیده را قربت­ الی ­الله غسل می­ دهد. یکبار که موشک دقیقاً به منزل ایشان اصابت کرد و کل وسائل خانه و زندگی بکلی تخریب و نابود گردید وقتی او و دخترانش را از زیر آوار بیرون کشیدند؛ مقابل دوربین خبرنگاران با حجاب کامل اسلامی قرار گرفت و گفت: همه چیز ما خانه و زندگی ما، جان ما و فرزندان ما فدای یک تار موی امام خمینی، ما شهرمان را خالی نمی­ کنیم. ما تا آخرین لحظه­ ای که جان در بدن داریم از اسلام و انقلاب و امام و رزمندگان دفاع می­ کنیم. فاطمه سلطان کواکب سرانجام این زن مؤمنه صالحه ی دوران، در روز عید سعید غدیر خم مورخ ۱۳۸۲ به آرزوی دیرینه­ اش رسید... او اولین زن مجاهد دزفولی است که صدها زن شهیده را غسل و کفن کرد. کتاب مرواریدهای بی نشان, ناصر کاوه خاطره ای از شهیده, فاطمه سلطان کواکب 🌷حجاب کامل حتی, موقع شهادت شهیده "گلدسته محمدیان" از شهدای فرهنگی دوران جنگ تحمیلی شهرستان شیروان می باشد... ایشان به همراه دختر خردسال و همسرش، در جریان بمباران شهر دزفول توسط دشمن بعثی به دیدار معبود پرکشید... یک بار در زمان جنگ پدرش به خانه شان رفته بود درست همان زمانی که بمباران هوایی امان مردم را بریده بود... اواخر شب وقتی خواستن بخوابن پدرش اورا با پوشش و حجاب کامل دید... با تعجب از او پرسید: "دخترم کاری پیش آمده جای می خواهی بروی؟"... گفت: "نه پدر جان این جا هر لحظه ممکنه بمباران هوایی بشه ، ممکنه فردا صبح زنده نباشیم به همین خاطر باید آمادگی کامل را داشته باشم. می خواهم وقتی بدن ما رو از زیر آوار در میارن آن موقع هم حجاب مون کامل باشه... کتاب مرواریدهای بی نشان, ناصر کاوه برشی از زندگی شهیده, گلدسته محمدیان 🌷مادربزرگش نام میترا را برایش انتخاب کرد. اما او هر چه بزرگتر می شد. اعتراضش نسبت به اسمش بیشتر می شد و به همه می گفت من را زینب صدا کنید. او یک روز روزه گرفت و نام خود را به زینب تغییر داد. سالی که به تکلیف رسید باحجاب شد و روزه‌ را شروع کرد.خیلی لاغر و نحیف بود ولی در آن گرمای طاقت فرسا روزه‌هایش را می گرفت. نماز شبش ترک نمی شد. در دفتر خودسازی‌اش جدولی کشیده بود که ۲۰ مورد داشت از نماز به موقع، همیشه با وضو بودن، نماز غفیله و ... که همه را انجام می داد. فعالیت های مذهبی و حجاب زینب، مورد غضب سازمان منافقین ضد خلق قرار گرفته بود.او همیشه غسل شهادت می کرد. قبل از شهادتش هم غسل شهادت کرده بود. برای خواندن نماز به مسجد رفت. آن نماز، آخرین نماز زینب 14 ساله بود. وقتی از مسجد برمی گشت, منافقان او را ربودند و سپس با گره زدن چادرش او را خفه کردند. بعد از سه روز پیکر غرق به خونش پیدا شد. او را با چادرش به خاک سپردند... کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه برشی از زندگی شهیده زینب (میترا) کَمایی 🌷وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود: "مرا بکشید ولی چادرم را برندارید..." طیبه، ابراهیم و پسرشان محمدمهدی را پس از دو چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل می کنند و یک ماه تمام آنها را زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می دهند و سرانجام در سوم خرداد ۵۶ زیر شکنجه به شهادت می رسند... روز سوم اردیبهشت روزنامه ها خبر شهادت فاطمه و مرتضی را نوشتند ولی دیگر از ابراهیم خبری نشد و بعد از پیروزی انقلاب خانواده از عروج او و طیبه با خبر شدند... محمدمهدی فرزند خردسال آنها توسط ساواک به پرورشگاهی سپرده شد و گفته بودند که پدر و مادر این کودک بر اثر اعتیاد فراوان از دنیا رفته اند و برای اینکه کسی او را نشناسد، نام او را شهرام گذاشته بودند. دو سال بعد فرزند آنها با پیگیری های فراوان در پرورشگاه پیدا شده و به آغوش خانواده باز می گردد... کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه برشی از زندگی شهیده, طیبه واعظی