گروه فرهنگی _جهادی انصارالمهدی
#زندگینامه🔖!" #قسمت_سی_چهارم🌿" شانزده ساله بود که او را دیدم ، نوجوانی رشید و نورانی ...🌸✨ در حرم ح
#زندگینامه🔖!"
#قسمت_سی_پنجم🌿"
اولین بار اسم او را در سالن مسجد قائم، در طول توزیع جوایز مسابقه شهیدمرتضیمطهری که برنده رقابت در میان هزاران نفر از شرکتکنندگان شده بود شنیدم.
برنده سرعت پاسخگویی و هوشمندی در مطالعات تفکرات شهیدمطهری ..!
با شنیدن نامش همه ما ایستادیم و در حالیکه بسیار تحت تأثیر قرار گرفته بودیم، با شور و حرارت تشویق میکردیم ..
در اثر شنیدن نام جوان دانشجویی که روح پدر شهیدش را در بین ما زنده کرد..♥️-!
نام او جهادمغنیه بود .."🌿
#زندگی_به_سبک_برادر ♥️
گروه فرهنگی _جهادی انصارالمهدی
#زندگینامه🔖!" #قسمت_سی_پنجم🌿" اولین بار اسم او را در سالن مسجد قائم، در طول توزیع جوایز مسابقه شهید
#زندگینامه🔖!"
#قسمت_سی_ششم🌿"
اولین بار وقتی مردم با چهره جهادمغنیه آشنا شدند، که او در مراسم ختم والده شهیدحاجقاسم عزیز شرکت کرده بود.
فرزند خوش سیمای حاجرضوان درست پشت سر سردار ایستاده بود و به میهمان خوشآمد میگفت ..
گاهی شانههای سردار را میبوسید و سردار گاه بر میگشت و با او نجوا میکرد ..
رابطه صمیمانه حاجقاسم و این جوان او را در کانون توجهات قرار داد-!"
سردار گاه او را به بعضی از میهمانان معرفی میکرد و آنها با لبخند او را در آغوش میکشیدند ..
#زندگی_به_سبک_برادر ♥️
گروه فرهنگی _جهادی انصارالمهدی
#زندگینامه🔖!" #قسمت_سی_پنجم🌿" اولین بار اسم او را در سالن مسجد قائم، در طول توزیع جوایز مسابقه شهید
#زندگینامه🔖!"
#قسمت_سی_ششم🌿"
اولین بار وقتی مردم با چهره جهادمغنیه آشنا شدند، که او در مراسم ختم والده شهیدحاجقاسم عزیز شرکت کرده بود.
فرزند خوش سیمای حاجرضوان درست پشت سر سردار ایستاده بود و به میهمان خوشآمد میگفت ..
گاهی شانههای سردار را میبوسید و سردار گاه بر میگشت و با او نجوا میکرد ..
رابطه صمیمانه حاجقاسم و این جوان او را در کانون توجهات قرار داد-!"
سردار گاه او را به بعضی از میهمانان معرفی میکرد و آنها با لبخند او را در آغوش میکشیدند ..
#زندگی_به_سبک_برادر ♥️
گروه فرهنگی _جهادی انصارالمهدی
#زندگینامه🔖!" #قسمت_سی_ششم🌿" اولین بار وقتی مردم با چهره جهادمغنیه آشنا شدند، که او در مراسم ختم وا
#زندگینامه🔖!"
#قسمت_سی_هفتم🌿"
جشن تولد يكی از دوستانمان بود با جهاد تصميم گرفتيم با هم بریم و براش كادو بخريم ..🎁
من به جهاد يكی از بهترين پاساژها رو برای خريد معرفی كردم که به آنجا بريم اما جهاد مخالفت كرد و از من خواست كه به يكی از مغازهها برای خريد كردن بريم .. وقتی رسيديم ديدم كمی چهرش درهم رفت و سرش پايين بود...
ازش سوال كردم اتفاقی افتاده؟ گفت: دلم ميگيره وقتی جوونا رو اينجوری ميبينم.. ديدم نگاهش به آن سمت خيابان رفت ..
چند دخترو پسر مشغول شوخی باهم و حركات سبكانهای بودند.💔!
دستش رو روی شانه ام گذاشت و گفت برويم...
به داخل مغازه رفت وسريع چيزی برای هديه انتخاب كرد و برگشتيم. در داخل ماشين سرش پايين و زياد حرف نميزد مگر اينكه من باهاش صحبت ميكردم و اون پاسخ میداد ..
شب هنگامی كه ميخواستيم به مهمانی بريم ناگهان او را جلوی در خانه خود ديدم و پرسيدم: اينجا چيكار ميكنی؟
من فكر ميكردم رفتی!؟ گفت: من نميام ولی از طرف من هديه رو بهش بده و تبريک بگو ازش علت اينكار رو سوال كردم..
گفت شنيدم جايی كه تولد رو گرفتن مكان مناسبی برای شركت ما نيست. ما ابروی حزبالله و جوانان اين راهيم، اونوقت خودمون اسمش را خراب كنيم؟!
#زندگی_به_سبک_برادر ♥️
گروه فرهنگی _جهادی انصارالمهدی
#زندگینامه🔖!" #قسمت_سی_هفتم🌿" جشن تولد يكی از دوستانمان بود با جهاد تصميم گرفتيم با هم بریم و براش
#زندگینامه🔖!"
#قسمت_سی_هشتم🌿"
روایتی از دختر فرمانده شهید
سردار سید حمید تقوی فر🎙🌸:
یکی از دوستان بابا به اسم ابوجاسم در سپاه قدس تعریف میکرد ، که بعد از شهادت بابا ، جهادمغنیه به طور محرمانه و امنیتی با چند تا از بچههای سپاه قدس ، سر مزار بابا اومد و ساعتها سر مزار بابا نشست و خیلی گریه و درد دل کرد ..💔✨
همهی بچهها میگفتن نمیدونیم از حاجحمید چی خواست تا اینکه تقریبا کمتر از یک ماه بعد رسید ..🕊
و همه گفتن که جهادمغنیه شهادتش رو از حاجحمید گرفت ...🥀
#زندگی_به_سبک_برادر ♥️
هدایت شده از ‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
23.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوچهلوپنجم🌿!'
یک بار یکی از برادران را به
یاد دارم در دانشگاه نشسته
بودند 3 پسر و 3 دختر و
قهوه(نسکافه) می نوشند
گفتگوی عادی بین آنها بود
در چارچوب ؛ سپس به یاد
دارم جهاد به سراغ این
برادران رفت و به آنها گفت
حتی اگر صحبت شما طبیعی
(عادی) است، نباید با دختران
بنشینید چون شما نماینده بسیج
آموزشی در این دانشگاه هستید!
زیرا شما الگوی دیگران هستید ..
چون کار شما در این دانشگاه
راهنمایی(هدایت) است ...
مسئولیتی که شما دارید بسیار
بیشتر از مسئولیتی است که
برعهده دیگران است اگر
شخص دیگری این کار را
انجام داده است شما
نمیتوانید این جزئیات
و کارها را انجام دهید
زیرا مسئولیت با شماست
و نگاه به شما متفاوت است!
#مکتب_جهاد💌✨!'
گروه فرهنگی _جهادی انصارالمهدی
#زندگینامه🔖!" #قسمت_سی_هشتم🌿" روایتی از دختر فرمانده شهید سردار سید حمید تقوی فر🎙🌸: یکی از دوستان
#زندگینامه🔖!"
#قسمت_سی_نهم🌿"
جهاد را کسی نمیشناخت اما وقتی شهید شد خیلی زود عطر شهادتش دلهای جوانان جبهه مقاومت را پر کرد ..✨
این ویژگی شهدای حزبالله است. تا زندهاند فقط سرویس جاسوسی رژیم صهیونیستی آنها را میشناسد، اما پس از شهادت همه جهان اسلام متوجهشان میشود ..
عکس نوشت:
همیشه جهاد را با سلاح رزم میدیدید، اینبار با سلاح دوربین ببینید 🎥🌿
با دوربینها میتوان در هزاران کیلومتر آن طرفتر خط شکنی کرد اما با تفنگها شاید کیلومترها آن طرفتر ..
دوربینها زینبیاند و تفنگها حسینی!
#زندگی_به_سبک_برادر ♥️
گروه فرهنگی _جهادی انصارالمهدی
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوچهلوششم🌿!'
شهید جهاد (مغنیه)، نمایندهی بسیج
دانشجویی در دانشگاه آمریکایی لبنانی (LAU) بود؛اولین باری که وارد بسیج
میشه هنوز تازه پدرش شهید
شده بود💔✨
وقتی وارد دانشگاه شد، شروع کردند
به اون حرف زدن که:
پسر حاج عماد، به دانشگاهِ آمریکایی لبنان اومده؟! پسر عماد مغنیه چیا
پوشیده؟! و غیره ...
تو در بحث باید چه کار کنی؟
بحثها میرسه به مادر شهید ...
حاج خانم سعده بعدا نقل میکند:
که به شهید میگفت: مادر، این دانشگاه
آمریکایی لبنانی برای ما نیست، این
داستان ها( حرف و حدیث و ...)رو
میخوای چه کار؟ تو پسر فلانی هستی!
برات مناسب نیست و ...
جهاد بهشون میگه: (مامان) مگه تو
دانشگاه آمریکایی لبنانی کسایی وجود
ندارن که بخوان راجب خدا بدونن و
خدارو بشناسن؟! مادرش میگه، چرا
درسته ..جهاد ادامه میده، که ما همه
خودمون رو از اونا مخفی کردیم، من
حس میکنم اگه برم اونجا، ممکنه ان
شالله کاری برای خدا انجام بدم؛با این
جملات...
آقای سلمان حرب دوست شهید:
یعنی ببینین، بعد از شهادت (شهید
جهاد)، این حرفها اون مفهوم بزرگ
کردنِ من و خودنماییش رو از دست
میده، این فرد خدایی بودنش رو ولایی
بودنش رو با خون تصدیق کرد ..🥹🍂
جهاد لباسهای خیلی مرتب میپوشید،
یعنی اگر میرفتین پیشش، کفشهاش
مثلا هر کدوم جعبهی خودش رو داشت
با یه ترتیب خاصی مرتبشون کرده بود!
مادرش بهش میگه: جهاد تو داری
لباسهای مارک دار میپوشی،
حواست هست؟
حاج خانم با جزییات کارهای جهاد
رو پیگیری میکرد، اینجوری خوب
نیست اینجوری بده ... اونقدر دقیق
پیگیری میکرد که جهاد به مادرش میگه:
مادر من، من این لباسها رو میپوشم،
در اون لحظهای که اونا منو بپوشن،
(منظورشون اینکه لباسها من رو به
خودشون مشغول کنن و هم و غم من
بشن) آتیششون میزنم ؛ اون لحظهای که
این لباسها بخوان منو بپوشن و آتیشم
بزنن، آتیششون میزنم!
و این (حرفها) حقیقت بود،
این چیزها رو ما دیدیم..👌🏻
جهاد رو میدیدیم سوار یک ماشین
خیلی شیک شده باشه، و در یک لحظه
روی آن بار جابجا میکرد برای کارش😄
وقتی که انگشتری دستش باشه،
و یه نفر بگه چه انگشتر قشنگی!
محاله جهاد این انگشتر رو بهش
هدیه نده🥺🍂(:
#مکتب_جهاد 🥰
گروه فرهنگی _جهادی انصارالمهدی
#زندگینامه🔖!" #قسمت_سی_نهم🌿" جهاد را کسی نمیشناخت اما وقتی شهید شد خیلی زود عطر شهادتش دلهای جوان
#زندگینامه🔖!"
#قسمت_چهلم🌿"
یک روز من و جهادمغنیه در فرودگاه تهران با هم ملاقات گذاشته بودیم و من از قم برای دیدارش رفتم، جهاد به محض این که منو دید، گفت: چقدر لاغر شدهای تو مگه ورزش نمیکنی؟!! مگه آقا نفرمودند: تحصیل، تهذیب ، ورزش...!
و من فهمیدم که سخنان رهبرمعظمانقلاب به چه میزان تاثیرگذار بوده و برای امثال جهادمغنیه به چه میزان با اهمیت است!
-سید کمیل باقر زاده🎙🌱
پ.ن: شهیدجهاد در بیت رهبری
در حال گوش دادن به سخنان
حضرت آقا✨
#زندگی_به_سبک_برادر ♥️
گروه فرهنگی _جهادی انصارالمهدی
#زندگینامه🔖!" #قسمت_چهلم🌿" یک روز من و جهادمغنیه در فرودگاه تهران با هم ملاقات گذاشته بودیم و من از
#زندگینامه🔖!"
#قسمت_چهلویکم🌿"
جهاد با اينكه يک جوان امروزی بود ، اما فوقالعاده مومن و نجيب بود و حدود و حريم خود را با هركس بخصوص نامحرم حفظ ميكرد ..
به طوری كه در هر فضايی حضور پيدا نميكرد يا اگر مسائلی در اينباره اتفاق ميفتاد ، حتما متذکر میشد 🌸..!
#زندگی_به_سبک_برادر ♥️
گروه فرهنگی _جهادی انصارالمهدی
#زندگینامه🔖!" #قسمت_چهلویکم🌿" جهاد با اينكه يک جوان امروزی بود ، اما فوقالعاده مومن و نجيب بود و
#زندگینامه🔖!"
#قسمت_چهلودوم🌿"
حاجعماد و نوجوانی ۱۴ ساله که با یکی از فرماندهان میدانی در ماشینش در یکی از محورهای مقاومت رانندگی میکرد..(خطبهیمتقینازرادیوپخشمیشد📻).
وقتی حاجی(همرزمشهید) شنید که جهاد خطبهی متقین برای امیرالمومنین(علیهالسلام) که از رادیو پخش میشد را تکرار میکرد، تعجب کرد، صدا را خاموش کرد و به او(جهاد) گفت: ادامه بده..
پس خطبه را کامل خواند تا آخرش..
حاجی متحیر شد و پرسید چرا خطبه را حفظ کردی؟
جهاد گفت: بخاطر این خطبه اینجا هستم.
-ادامهدارد...✨
#زندگی_به_سبک_برادر ♥️
گروه فرهنگی _جهادی انصارالمهدی
#زندگینامه🔖!" #قسمت_چهلودوم🌿" حاجعماد و نوجوانی ۱۴ ساله که با یکی از فرماندهان میدانی در ماشینش د
#زندگینامه🔖!"
#قسمت_چهلوچهارم🌿"
حاجی گفت: منظورت را نفهمیدم.
جهاد گفت: "از دو تابستان به درخواست پدرم، مرا به محور میآورد. به من گفت هنگامی که خطبهی متقین را حفظ کردی بیرون بیا.. پس آن را حفظ کردم"🌱
این تربیت عمادمغنیه و بقیه شهداست✋🏻
این تربیت فرزندان حزبالله است..
قهرمانان مؤمن شهداء، پیروزمندانند از کودکی✨..(:
#زندگی_به_سبک_برادر 🦋