eitaa logo
جهاد تبیین
76 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷 🌹بعد از شهادت🌹 تا مدتها توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.😕 بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.😌 به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را کنی?" می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها کنند و بلایی سرم بیاورند. اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.😢💙 قبول کردم. خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف .😯💪🏻 توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید.😏😤 پیکری شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"😯 میخکوب شدم از درون گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم?! این بدن شده. این بدن قطعه قطعه شده!"😭 😠بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را کرد و کشید طرفم.😈🔫 داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید?! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه?! کو دست هاش?!" حاج سعید حرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد.☹️ داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده." دوباره فریاد زدم: "کجای آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید!?" داعشی به زبان آمد. گفت: "تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام،و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"😫 هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر."😮 اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا." نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست مان بدهد.😥 توی دلم شدن به علیها السلام. گفتم: "بی بی جان. خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."😭🙏🏻 یکهو چشمم افتاد به تکه کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد.😮 خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!😌😔 بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر .😶 از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.😌 وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی و هم . راقعا به استراحت نیاز داشتم😥 فرداش حرکت کردم سمت دمشق.همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.💝 به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی بی علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها آمد پیشم و گفت: " و شهید حججی اومده‌ان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم."😇 من را برد پیش پدر محسن که کنار ایستاده بود. پدر محسن می دانست که من برای پسرش رفته بودم.😓 تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی?"😢 نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر را تحویل داده‌اند? بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند? بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند?😭😫 گفتم: "حاج‌آقا، مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش." گفت: "قسمت میدم به بی‌بی که بگو." التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.😭😢 دستش رو انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برآوردی، راضی ام."😌💝 وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاج‌آقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام و اربا اربا کرده ان."😭 هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"♥️😭 .............🌹
🤐در اکثر بحث های ،اجتماعی،عقیدتی اگر حرف شنیدید، جوابش تنها است. 💀کسی که فکر میکنه باید جواب همه رو بده،روز به روز به آمار مشکلاتش اضافه میشه. یکی از مهم برای رسیدن به این است که 👌با شنیدن کلمات تند ،زشت،وحتی توهین شما و جواب دهید و بهم نریزید. 💥از دو ذکر یا و یا برای رسیدن به این قدرت استفاده کنید. ✳️به خداوند بگویید👇 🙏خدایا زیادی به من بده تا بتونم هر رو به کنم. 🚨 ✅تا وقتی به این قدرت روحی نرسیدید سعی کنید اکثر مواقع کنید. 💟به خاطر بسپارید👇 ✳️نصف شخصیت و نصف دیگر آن است.
معجزه مولی (ع) را بخوانید. 🌴کفار به گفتند:🌴 🍁در چه سال و تاریخى به وجود آمد ؟ امام (علیه السلام) فرمود ؛ خداوند داشته قبل از وجود آمدن و تاریخ و هرچیزى که وجود داشته . 🍁کفار گفتند  : چه طور میشود؟ ! هرچیزى که به وجود آمده یا چیزى بوده که از او به وجود آمده ویا تبدیل شده !؟ امام (علیه السلام) فرمود : قبل از عدد #٣ چه عددى است ؟ گفتند : ٢ امام پرسید قبل از عدد #٢ چه عددیست ؟ گفتند : ١ امام پرسید و قبل از عدد #١ ؟ گفتند : هیچ امام فرمود چطورمیشود عدد یک  که اعداد بسیاری هست نداشته باشد ولی قبل ازخداوند که خود و حقیقى است نمیشود چیزى نباشد ؟؟ 🍁کفار گفتند: خدایت وکدام جهت قرار گرفته !؟ امام فرمود:  همه حضور  دارد وبر همه چیز مشرف است . گفتند: چطور ممکن است که همه باشى و همه جهت اشراف داشته باشى  ! امام فرمود : اگر شما در مکانى  خوابیده باشید صبح که بیدار شوید را از کدام طرف و کجا می بینید ؟ کفار گفتند : همه و از همه طرف امام فرمود پس چگونه که خود نور سماوات و ارض است نمیشود همه جا باشد؟؟ 🍁کفار گفتند : پس خدا از است اما نور از خورشید است خدایت از چیست !؟چطور میشود از چیزى نباشى همه جا هم باشى قدرت هم داشته باشى !؟ امام فرمود خداوند خودش خورشید و است آیا شما قدرت و باد را ندیده اید؟ از چیست که نه دیده میشود نه از چیزى است در حالى که قدرت مند است خداوند خود باد است. گفتند :خدایت را برایمان کن ، از چى درست شده ؟ آیا مثل سخت است ؟ یا مثل روان ؟ ویا از است و مثل و بخار است !؟ امام فرمود : آیا تا به حال کنار در حال مرگ بوده اید و با او حرف زده أید ؟ گفتند : آرى  بوده ایم و حرف زده ایم . امام فرمود : آیا بعداز مردنش هم بااو حرف زدید ؟ گفتند : نه چطور حرف بزنیم در حالى که او مرده ؟! امام فرمود : فرق بین مردن و زنده بودن چه بود که قادر به تکلم وحرکت نبود؟؟ گفتند :   ، روح از بدنش خارج شد . امام فرمود : شما آنجا بودید و میگویید که از بدنش خارج شد و مُرد؛ حال آن روح را که جلو شما خارج شده برایم توصیف کنید از چه جنس و چگونه بود !؟ همه کردند . امام (علیه السلام) فرمود: شما قدرت توصیف که جلو چشمتان از بدن مخلوق خدا  بیرون آمده را ندارید؛ چطور به فهم و درک  اقدس احدیت و خداى خالق روح هستید 📚منبع: ✍️بر گرفته از کتاب توحید نظری