eitaa logo
کتابخانه رایگان (جهان کتاب) 📚
32.9هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
159 ویدیو
8.1هزار فایل
🌍جهانی از کتاب برای کتابخوان ها #داستان #روانشناسی #تاریخی #فلسفی 📮پیشنهادات و تبلیغات: @admin_ketabs استفاده از کتابها با ذکر منبع(لینک کانال)مجاز است. کتاب‌های این کانال از سایت‌های مختلف تهیه شده، اگر کتابی، حق مولف را سهوا رعایت نکرده،اطلاع دهید
مشاهده در ایتا
دانلود
📚کتاب 🖌 نویسنده بخشی از کتاب: منشی زیبای آقای بلارد وارد اتاق شد و با صدای دلنشینی گفت: - قربان معذرت میخواهم، آقای استیونس آمده اند. آقای بلارد عینک ذره بینی را از روی بینی بزرگ و گوشت آلود خود برداشت و درحالیکه لب پایینش به شکل مضحکی آویزان شده بود، چند لحظه به منشی زیبایش نگریست و بعد گفت: - استیونس؟ آهان استیونس! بگویید وارد شود. در همین موقع استیونس پیر با لحن مسخره ای گفت: قربان مخلصتون اینجاست... نمی خواد زحمت بکشید. بلارد اخمهایش را اندکی درهم کشید و از پشت میز بلند شد. با دو انگشت دست چپ اشاره ای به منشی کرد تا از اتاق خارج شود. آنوقت درحالیکه دست استیونس را می فشرد گفت: - شما را تاحالا زیارت نکرده بودم. استیونس با همان لحن مسخره جواب داد: - حالا که دارید زیارت می کنید. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚کتاب 🖌 نویسنده بخشی از کتاب: منشی زیبای آقای بلارد وارد اتاق شد و با صدای دلنشینی گفت: - قربان معذرت میخواهم، آقای استیونس آمده اند. آقای بلارد عینک ذره بینی را از روی بینی بزرگ و گوشت آلود خود برداشت و درحالیکه لب پایینش به شکل مضحکی آویزان شده بود، چند لحظه به منشی زیبایش نگریست و بعد گفت: - استیونس؟ آهان استیونس! بگویید وارد شود. در همین موقع استیونس پیر با لحن مسخره ای گفت: قربان مخلصتون اینجاست... نمی خواد زحمت بکشید. بلارد اخمهایش را اندکی درهم کشید و از پشت میز بلند شد. با دو انگشت دست چپ اشاره ای به منشی کرد تا از اتاق خارج شود. آنوقت درحالیکه دست استیونس را می فشرد گفت: - شما را تاحالا زیارت نکرده بودم. استیونس با همان لحن مسخره جواب داد: - حالا که دارید زیارت می کنید. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚کتاب 🖌 نویسنده بخشی از کتاب: منشی زیبای آقای بلارد وارد اتاق شد و با صدای دلنشینی گفت: - قربان معذرت میخواهم، آقای استیونس آمده اند. آقای بلارد عینک ذره بینی را از روی بینی بزرگ و گوشت آلود خود برداشت و درحالیکه لب پایینش به شکل مضحکی آویزان شده بود، چند لحظه به منشی زیبایش نگریست و بعد گفت: - استیونس؟ آهان استیونس! بگویید وارد شود. در همین موقع استیونس پیر با لحن مسخره ای گفت: قربان مخلصتون اینجاست... نمی خواد زحمت بکشید. @jahaneketab