📚کتاب #عنکبوت_سیاه
🖌 نویسنده #پرویز_قاضی_سعید
بخشی از کتاب:
منشی زیبای آقای بلارد وارد اتاق شد و با صدای دلنشینی گفت:
- قربان معذرت میخواهم، آقای استیونس آمده اند.
آقای بلارد عینک ذره بینی را از روی بینی بزرگ و گوشت آلود خود برداشت و درحالیکه لب پایینش به شکل مضحکی آویزان شده بود، چند لحظه به منشی زیبایش نگریست و بعد گفت:
- استیونس؟ آهان استیونس! بگویید وارد شود.
در همین موقع استیونس پیر با لحن مسخره ای گفت:
قربان مخلصتون اینجاست... نمی خواد زحمت بکشید.
بلارد اخمهایش را اندکی درهم کشید و از پشت میز بلند شد. با دو انگشت دست چپ اشاره ای به منشی کرد تا از اتاق خارج شود. آنوقت درحالیکه دست استیونس را می فشرد گفت:
- شما را تاحالا زیارت نکرده بودم.
استیونس با همان لحن مسخره جواب داد:
- حالا که دارید زیارت می کنید.
📖 #کتابهای_رایگان در کتابخانهی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
عنکبوت سیاه-پرویز قاضی سعید.pdf
4.48M
📚کتاب #عنکبوت_سیاه
🖌 نویسنده #پرویز_قاضی_سعید
#کتابهای_رایگان
#جهان_کتاب
📖 #کتابهای_رایگان در کتابخانهی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚کتاب #عنکبوت_سیاه
🖌 نویسنده #پرویز_قاضی_سعید
بخشی از کتاب:
منشی زیبای آقای بلارد وارد اتاق شد و با صدای دلنشینی گفت:
- قربان معذرت میخواهم، آقای استیونس آمده اند.
آقای بلارد عینک ذره بینی را از روی بینی بزرگ و گوشت آلود خود برداشت و درحالیکه لب پایینش به شکل مضحکی آویزان شده بود، چند لحظه به منشی زیبایش نگریست و بعد گفت:
- استیونس؟ آهان استیونس! بگویید وارد شود.
در همین موقع استیونس پیر با لحن مسخره ای گفت:
قربان مخلصتون اینجاست... نمی خواد زحمت بکشید.
بلارد اخمهایش را اندکی درهم کشید و از پشت میز بلند شد. با دو انگشت دست چپ اشاره ای به منشی کرد تا از اتاق خارج شود. آنوقت درحالیکه دست استیونس را می فشرد گفت:
- شما را تاحالا زیارت نکرده بودم.
استیونس با همان لحن مسخره جواب داد:
- حالا که دارید زیارت می کنید.
📖 #کتابهای_رایگان در کتابخانهی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
عنکبوت سیاه-پرویز قاضی سعید.pdf
4.48M
📚کتاب #عنکبوت_سیاه
🖌 نویسنده #پرویز_قاضی_سعید
#کتابهای_رایگان
#جهان_کتاب
📖 #کتابهای_رایگان در کتابخانهی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚کتاب #عنکبوت_سیاه
🖌 نویسنده #پرویز_قاضی_سعید
بخشی از کتاب:
منشی زیبای آقای بلارد وارد اتاق شد و با صدای دلنشینی گفت:
- قربان معذرت میخواهم، آقای استیونس آمده اند.
آقای بلارد عینک ذره بینی را از روی بینی بزرگ و گوشت آلود خود برداشت و درحالیکه لب پایینش به شکل مضحکی آویزان شده بود، چند لحظه به منشی زیبایش نگریست و بعد گفت:
- استیونس؟ آهان استیونس! بگویید وارد شود.
در همین موقع استیونس پیر با لحن مسخره ای گفت:
قربان مخلصتون اینجاست... نمی خواد زحمت بکشید.
@jahaneketab