eitaa logo
متی ترانا و نراک
316 دنبال‌کننده
44.4هزار عکس
17.1هزار ویدیو
85 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 💠 🌸 ڪاروانے از خواهران دانشجوی وارد مناطق عملیاتے خوزستان شده بود و من مأمور شدم تا آن‌ها را در چند نقطہ ، بہ عنوان راوی همراهے ڪنم . حال و هوای عجیبے داشت . ✳️ وقتے از حماسہ‌ها و شهدای چزابہ برایشان تعریف مے‌ڪردم ، صدای گریہ و طوری بود ڪہ انگار با چشم خود شهادت عزیزانشان را مےبینند . 🌸 صحبت‌هایم ڪہ تمام شد ، گوشہ‌ای رفتم . در فڪر بودم ڪہ یڪے از خواهران آمد و در حالے ڪہ سعی مےڪرد متوجہ اشڪهایش نشوم گفت : «حاج آقا من اشتباه ڪردم پام رو اینجا گذاشتم .» ✳️ گفتم : « چطور ؟ اتوبوس رو اشتباه سوار شدید؟» با صدای لرزانش حرفم را برید و گفت : «آخہ من مذهب هستم» تازه منظورش را فهمیدم . خندیدم و گفتم : «دخترم اشتباه مےڪنے . شهدا متعلق بہ همہ هستن . این سرزمین هم برای تمام انسان‌های جا داره ... » 🌸 دختر ڪمے مڪث ڪرد و گفت : « من با راه و رسم خیلے فاصلہ دارم . دوست دارم شیعہ بشم ، اما مےترسم ڪہ خانواده منو بیرون ڪنند . برای همین با شهدای چزابہ عهد بستم ڪہ در دل بہ ولایت (ع) ایمان بیارم و اعمال رو مخفیانہ انجام بدم . از اونها خواستم تو این راه کمکم کنن» ✳️ نمے‌دانم حرف‌هایش را تمام ڪرد یا نہ گفتم : « دخترم توڪلتون رو از خداوند قطع نڪنین . انشا‌ءالله شهدا هم میڪنن . سعے کنین همیشه به یاد شهدا باشین ... » 🌸 مدتے گذشت . یڪ روز در اتاق خود مشغول ڪار بودم ڪہ نامہ‌ای را برایم آوردند . وقتے آن را باز ڪردم ، دیدم از همان دخترخانم بلوچستانے است . 🔴👈 نوشته بود : « حاج آقا ! بہ ، رفتار من باعث شد تا خانواده‌ام نیز شوند ... » ✍ راوی : محمد امین پوررڪنے https://eitaa.com/jahfadarahbary
🔰داستان ، داستان زندانی شدن نیست. بلکه قصه پروازی است در قفس های دنیا، که انسان گاهی در اوج آزادی اسیر است😓 🔰امروز قلم قرار است از یازده سال پرواز در قفس سخن بگوید، پروازِ . در ستایش غریبی اش همین کافیست ک بر سنگ مزارش حتی تاریخ درج نشده است و در ستایش رسای پروازش در آسمان همین یک جمله کافیست که است آنکس که تاریخ شهادت ندارد🌹 🔰شهیدِ ، شهید محمدجواد تندگویان. سرمایه گرانبهای که در سالهای خدمتشان به میهن همچون ستاره قطبی در آسمان درخشیدند و در سالهای اسارتشان همچون نیمه پنهان شده ماه که دیگر در آسمان پیدا نمیشود از پیش نظرها غایب شدند و پس از ۱۱ سال زندگی در تاریخی نامعلوم شهد شیرین شهادت نوشیدند🕊 🔰و ما ماندیم و چشم های منتظرشان برای به ثمر رساندن نهال هایی که کاشته بودند و حال دستخوش شدند. ای ، نگاهتان را بدرقه راهمان کنید تا بتوانیم ادامه دهندگان راحتان باشیم❣ ✍نویسنده: 🌹صلوات