eitaa logo
متی ترانا و نراک
316 دنبال‌کننده
44.4هزار عکس
17.1هزار ویدیو
85 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰بعد از محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای📼 مداحی و مناجات‌های محمد را پخش می‌کردند،  بیشتر مناجات‌ها و مداحی‌های محمد در مورد بود 🔰خیلی ناراحت بودم😔 تا اینکه یک شب را در خواب دیدم، خوشحال بود و بانشاط، لباس فرم بر تنش بود، چهره‌اش خیلی نورانی‌تر✨ شده بود؛ یاد مداحی‌های او افتادم. 🔰پرسیدم: محمد این همه در دنیا از خواندی، توانستی او را ببینی⁉️ محمد در حالی که می‌خندید گفت: من حتی آقا امام زمان را در گرفتم.   🌹🍃🌹🍃صلوات
🌟❤️🌟❤️🌟 🥀به قسم اگر می‌ دانستم با هر 🌾بار که خونم💔 ریخته می ‌شود، 🥀بی ‌حجابی حجاب را در 🌾برمی ‌گیرد؛حاضر بودم شوم..✔️ ابراهیم نژاد🌷 صلوات بیاد شهدا 🌷🍃
✨ای عاشقان❤ابا عبدالله بایستی"شهادت"را در گرفت 🌱گونه ها از شوقش سرخ🥀 شود و ضربان قلب💞 تندتر بزند. 🌷 🌷🍃
نباش💕 در این دنیاے کوچک در این دنج تر باش ↵از روح بہ جان❣ ↵از جان بہ تن ↵از تن بہ ، خود من باش... و باباجون 🌹🍃صلوات
🍃عاشقی سن و سال نمیشناسد؛ ناگهان می آید جایی میان قلبت جا خوش میکند و ماندگار میشود. میشود همدم روزها و شب هایت؛ آن هنگام است که وجودش بیقرار لقاء معشوق میگردد... 🍃تو نیز عاشق بودی؛ در آن سن چشم هایت پرده الهی را کنار زد و خدای خود را میان شلوغی های دنیا یافتی. دیگر بهانه های دنیوی نماندی و عاشقانه به سوی خالقت شتافتی... 🍃آخر این رسم عاشقی است که جز او را نبینی و تنها رهرو راه او باشی. اصلا بسیجی که باشی راه و رسم را خوب می آموزی و محال است که حبّ دنیا وجودت را تسخیر کند. بسیجی بودن رسم، نوع و *شرط* زندگی است و در این مکتب است که درس بودن را فرا میگیری. 🍃میدانی! ماجرا همان حرف روایت گر روزهای عاشقی است. خوب گفت آوینیِ جبهه ها که اگر متاع وجودت خریدنی شود هر جا که باشی و در هر سنی که باشی کارنامه ات مزین به اسم و رسم میشود و آن است که تو میشوی همان مصداق« هم المفلحون »... 🍃آن است که نهایت عاشقانه هایت میشود، با جان پذیرفتن ترکش ها در ؛ همان جایی که رد قدم های خدارا میتوان تماشا کرد. حال که طعم یار را چشیده ای؛ یادمان کن شهیدِ عاشق... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٧ اسفند ۱٣۴٧ 📅تاریخ شهادت : ۴ خرداد ۱٣۶۵ 📅تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : جزیره مجنون 🥀مزار شهید : بهشت زهرا صلوات 🌷🍃
‍ 🍃زائر حرم شده بود. همان روزها که امنیت در سوریه برقرار بود و خبری از جنگ و تهدید نبود. دلش را دخیل بسته بود به شبکه های و از خانم خواسته بود واسطه شود تا خدا دختری به او عطا کند. 🍃خواهر ارباب دست های خالی را با حاجت های برآورده شده پر کرده بود و پس از مدتی خداوند به او هدیه کرد. برحسب ارادت به عمه سادات، نامش را زینب نامید. 🍃قرار بود یک سالگی را به رسم تشکر از خواهر ارباب به حرمش بروند اما زمزمه تهدیدها در گوش جهان پیچید و حسرت سه نفره را قاب کردند و گوشه دلشان گذاشتند. 🍃دلتنگی هایشان را در حرم تسکین دادند. هربار حاجتی می خواست اما در آخرین زیارتش توفیق خواسته بود. امام رضا این بار هم حاجت دلش را داد و شهادت نامه اش امضا شد. 🍃زمزمه ها بیشتر شد و نوکر ارادتمند راهی شد و مهر مدافع حرم بر قلبش حک شد. روزها با گذشت و خانواده روزشماری می کردند برای برگشتنش. به همسرش گفته بود مهمی پیش رو دارند، برایشان صدقه کنار بگذارد. بی تابی مونس همسرش شده بود و دست به دعا شده بود. 🍃۱۶۰ کیلومتر پیاده رفته بود عقب تا جایی بتواند عکس هایش را برای دخترش بفرستد و گفته بود زمان کمی تا باقی مانده و به زودی برمیگردد. چشم های زینب درانتظار دیدن قامت پدر به در خشک شد و با شنیدن خبر شهادت مسافرش، حسرت پدر به دلش ماند. 🍃قصه دخترها بابایی اند را همه می دانند دلم شکست به یاد حسین که چشم انتظار پدر بود و با بابا امیدهایش ناامید شد و آنقدر ناله کرد که جان داد... 🍃آخرین وداع زینب ختم می شود به چهره پدر که با پوشیده با پرچم سه رنگ قاب شده بود. زینب این روزها چادرش را محکم تر می گیرد می خواهد حافظ پدرش باشد. چشم های بی تابش را با دیدن عکس های پدر آرام می کند و داغ دلش را با سنگ سرد مزار پدر... ✍نویسنده : منتظر 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۷ مهر ۱۳۴۷ 📅تاریخ شهادت : ۲۵ آبان ۱۳۹۶ 🥀مزار شهید : زنجان، گلزار شهدای بهشت زهرا 🕊محل شهادت : بوکمال سوریه یاد شهدا ذکر صلوات 🌷🍃
‍ ♡به نام نور 🍃او را به چشم پاک توان دید، چون هر دیده جای جلوه ی آن نیست* 🍃و من، یقین می دانم که چنین است. مگر نه اینکه نگاه، مدار گرانمایه ی است و من، منتهای معنای وصال را، در نگاه او یافته ام. در نگاهی که مَامَن بود. نگاهی که رو به نور داشت. نگاهی نفیس، که تنها در دیده، تفسیر نمی شد. این نگاه، همان اندیشه و عقیده و بود. همان عشق و راز. همان وصل، همان وصال. 🍃نگاهی که عشق را، با عطر یاس در آمیخته بود. عقیده ای که وصل را، با در آمیخته بود. اندیشه ای که راز را، با عطر خون در آمیخته بود. 🍃آری! برای دیدار آن ماه پاره، آن ، آن عشق، برای وصال، باید عطرآگین شد. مملو از . و او، دیده در دریای خون بنهاد و گیتی، از عِطرش مست شد. او دیده و جان درخون بنهاد، بهر نور بهر همان ماه پاره، بهر نرگس و یاس. 🍃 او عاشقی کرد و وصال یافت. او عطر آگین شد و جان راستین یافت. ما چه می کنیم؟ آیا دیده ی پاکی داریم، برای دیدار آن ماه پاره؟ آیا شایان نور گشته ایم؟ آیا و نرگس می دهیم؟ برای عطر نرگس چه کرده ایم؟ ما چه می‌کنیم؟ پ.ن: *جناب حافظ ✍نویسنده : 🌸 به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۶ آبان ۱۳۶۹ 📅تاریخ شهادت : ۴ تیر ۱۳۹۴ 🥀مزار شهید : تبریز _وادی رحمت محل شهادت : ادلب سوریه یاد شهدا ذکر صلوات 🌷🍃
♡به نام نور 🍃او را به چشم پاک توان دید، چون هر دیده جای جلوه ی آن نیست* 🍃و من، یقین می دانم که چنین است. مگر نه اینکه نگاه، مدار گرانمایه ی است و من، منتهای معنای وصال را، در نگاه او یافته ام. در نگاهی که مَامَن بود. نگاهی که رو به نور داشت. نگاهی نفیس، که تنها در دیده، تفسیر نمی شد. این نگاه، همان اندیشه و عقیده و بود. همان عشق و راز. همان وصل، همان وصال. 🍃نگاهی که عشق را، با عطر یاس در آمیخته بود. عقیده ای که وصل را، با در آمیخته بود. اندیشه ای که راز را، با عطر خون در آمیخته بود. 🍃آری! برای دیدار آن ماه پاره، آن ، آن عشق، برای وصال، باید عطرآگین شد. مملو از . و او، دیده در دریای خون بنهاد و گیتی، از عِطرش مست شد. او دیده و جان درخون بنهاد، بهر نور بهر همان ماه پاره، بهر نرگس و یاس. 🍃 او عاشقی کرد و وصال یافت. او عطر آگین شد و جان راستین یافت. ما چه می کنیم؟ آیا دیده ی پاکی داریم، برای دیدار آن ماه پاره؟ آیا شایان نور گشته ایم؟ آیا و نرگس می دهیم؟ برای عطر نرگس چه کرده ایم؟ ما چه می‌کنیم؟ پ.ن: *جناب حافظ ✍نویسنده : 🌸 به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۶ آبان ۱۳۶۹ 📅تاریخ شهادت : ۴ تیر ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ٢۵ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : تبریز_وادی رحمت محل شهادت : ادلب سوریه یاد شهدا ذکر صلوات 🌷🍃
🍃زائر حرم شده بود. همان روزها که امنیت در سوریه برقرار بود و خبری از جنگ و تهدید نبود. دلش را دخیل بسته بود به شبکه های و از خانم خواسته بود واسطه شود تا خدا دختری به او عطا کند. 🍃خواهر ارباب دست های خالی را با حاجت های برآورده شده پر کرده بود و پس از مدتی خداوند به او هدیه کرد. برحسب ارادت به عمه سادات، نامش را زینب نامید. 🍃قرار بود یک سالگی را به رسم تشکر از خواهر ارباب به حرمش بروند اما زمزمه تهدیدها در گوش جهان پیچید و حسرت سه نفره را قاب کردند و گوشه دلشان گذاشتند. 🍃دلتنگی هایشان را در حرم تسکین دادند. هربار حاجتی می خواست اما در آخرین زیارتش توفیق خواسته بود. امام رضا این بار هم حاجت دلش را داد و شهادت نامه اش امضا شد. 🍃زمزمه ها بیشتر شد و نوکر ارادتمند راهی شد و مهر مدافع حرم بر قلبش حک شد. روزها با گذشت و خانواده روزشماری می کردند برای برگشتنش. به همسرش گفته بود مهمی پیش رو دارند، برایشان صدقه کنار بگذارد. بی تابی مونس همسرش شده بود و دست به دعا شده بود. 🍃۱۶۰ کیلومتر پیاده رفته بود عقب تا جایی بتواند عکس هایش را برای دخترش بفرستد و گفته بود زمان کمی تا باقی مانده و به زودی برمیگردد. چشم های زینب درانتظار دیدن قامت پدر به در خشک شد و با شنیدن خبر شهادت مسافرش، حسرت پدر به دلش ماند. 🍃قصه دخترها بابایی اند را همه می دانند دلم شکست به یاد حسین که چشم انتظار پدر بود و با بابا امیدهایش ناامید شد و آنقدر ناله کرد که جان داد... 🍃آخرین وداع زینب ختم می شود به چهره پدر که با پوشیده با پرچم سه رنگ قاب شده بود. زینب این روزها چادرش را محکم تر می گیرد می خواهد حافظ پدرش باشد. چشم های بی تابش را با دیدن عکس های پدر آرام می کند و داغ دلش را با سنگ سرد مزار پدر... ✍نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۷ مهر ۱۳۴۷ 📅تاریخ شهادت : ۲۵ آبان ۱۳۹۶ 🥀مزار شهید : زنجان، گلزار شهدای بهشت زهرا 🕊محل شهادت : بوکمال سوریه صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 😭🌷🍃
دور💕 نباش ↫در این دنیــ🌎ــای کوچک ↫در این دنج نزدیک تر💞 باش ⇜از به جانـ❣ نزدیک تر باش ⇜از جان به نزدیک تر باش ⇜از تن به خودِ من باش💞 💔 🌷 ✨💚 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 😭🌷🍃
🔴هواپیمای حامل رئیس‌جمهور خائن آمریکا وارد سرزمین‌های اشغالی شد خونین😡
8.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴احساسی‌ترین صحنه از آزادی اسرای فلسطینی مادر و دختر😭 https://eitaa.com/jahfadarahbary