eitaa logo
متی ترانا و نراک
316 دنبال‌کننده
44.4هزار عکس
17.1هزار ویدیو
85 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💔🍃💔 تقریبا روزهایی بود که حمید آقا میخواست بره دلم براش شده بود💔 بهش زدم گفتم فردا بعدازظهر میام میخوام ببینمت، طبق معمول خیلی با ادب و احترام و خیلی شد☺️ فردا رفتم پیشش کلی با هم حرف زدیم من معمولا توی مهمونی‌ها میوه نمیخورم ولی حمید آقا عاشق بود برام انار آوردش❤️ گفتم حمید من میخورم خیلی اصرار داشت انار بخورم ولی نخوردم😒 با این وجود همش میزد😃 حتی میخواست برام دون کنه که نذاشتم ولی کاش از انار رو میخوردم 😔😔😔 💔 🍃🌹🍃🌹
🌾چند قبل عروسی خواب دیدم که من با لباس عروس و با لباس دامادی در حرم امام حسین(ع) هستیم و برایمان جشن گرفته اند🎉 یک دفعه به ما گفتند: که شما همسایه ما بودید و یک عمر همسایه ما خواهید ماند👌. 🌾خواب عجیبی بود برای آقا مرتضی که تعریف کردم بسیار شد😃 و گفت: خوشا به حال شما؛ من می دانم که شهید می شوید، من به او گفتم ⚡️اما به نظرم شما چون مدت کوتاهی در خوابم بودید😔 راوی:همسرشهید 🌹🍃🌹🍃
🔻روایتی از دختر فرمانده🔺 🌷وقتي بچه بودم، چند باري چند تا از #فاميلامون با تمام اسباب و وسايل خونه شون اومدن خونه ي ما. 🌷مدتي رو كنار ما زندگي كردن،توي عالم بچگي خيلي #خوشحال بودم كه اونها پيش ما مي مونن و ميتونيم كنار هم باشيم. 🌷اما بعدها وقتي بزرگ شدم فهميدم كه اونها چون #پول_كافى براي گرفتن خونه نداشتن و صاحبخونه #بيرونشون كرده بود، بابا بهشون گفته بود كه بيان با ما زندگي كنن،تا زماني كه بتوانن جاي مناسبي پيدا كنند... 🌷بابا هميشه به ما ميگفت: اسلام توصيه كرده كه در كمک به ديگران اول از قوم و خويشان #نيازمند خودتان شروع كنيد. 🌷هميشه هر كسي از فاميل پولي ميخواست بابا بهش #قرض ميداد و هيچ وقت نمي گفت پولمو پس بديد. #شهید_سیدحمید_تقوی_فر #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹صلوات
🔻روایتی از دختر فرمانده🔺 🌷وقتي بچه بودم، چند باري چند تا از #فاميلامون با تمام اسباب و وسايل خونه شون اومدن خونه ي ما. 🌷مدتي رو كنار ما زندگي كردن،توي عالم بچگي خيلي #خوشحال بودم كه اونها پيش ما مي مونن و ميتونيم كنار هم باشيم. 🌷اما بعدها وقتي بزرگ شدم فهميدم كه اونها چون #پول_كافى براي گرفتن خونه نداشتن و صاحبخونه #بيرونشون كرده بود، بابا بهشون گفته بود كه بيان با ما زندگي كنن،تا زماني كه بتوانن جاي مناسبي پيدا كنند... 🌷بابا هميشه به ما ميگفت: اسلام توصيه كرده كه در كمک به ديگران اول از قوم و خويشان #نيازمند خودتان شروع كنيد. 🌷هميشه هر كسي از فاميل پولي ميخواست بابا بهش #قرض ميداد و هيچ وقت نمي گفت پولمو پس بديد. #شهید_سیدحمید_تقوی_فر #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹صلوات
متی ترانا و نراک
#مجیدرضا رهنورد لحظاتی از اعدام گفت: کسی سر مزارم گریه نکند شادی کنند. 👇
وقتی که خبر اعدام را همراه عکسش دیدم یک حس عجیبی بهم ‏دست داد نشدم به چهره اش که نگاه کردم افسوس خوردم که چرا عاقبت این جوان باید این جوری بشه تا این که بعدازظهر به جلسه ای دعوت شدم، سخنرانش فردی بودکه از زندگی او تهیه کرده بود و در جریان باز جویی وی بود این مطلب از زبان ایشان است. مادرش به امام رضا علیه السلام نامش را ‏مجیدرضا گذاشت از کودکی و هیئتی بود همیشه تلاش میکرد صف اول خودش را جاکند حتی برای ثواب بیشتر نماز، عبا بر شانه می انداخت از 15 سالگی که وارد شد کم کم تحت تاثیر قرار گرفت آنچنان شست و شوی شد که نماز را می کند و اعتقادات مذهبی و عشق به امام ‏حسین ع و حضرت فاطمه س را کنار گذاشته و حتی می کند: خودش میگوید ۸ سال رسانه من را تبدیل کرد به یک اتاق گاز که هر لحظه ممکن بود با یک جرقه منفجر شود، روز حادثه با دیدن آن گروه اغتشاش در خیابان آن جرقه زده شد اول در خانه نامه اش را می نویسد که برای من نکنید ‏سر قبرم نخوانید، هر که زده به خاطر کینه ای بوده که از حزب اللهی ها داشته، او میگوید با خودش فکر می کرده بعد از قتل اگر او را بگیرند حتما و تکه تکه اش میکنند برای همین موقع دستگیری میگوید مرا اعدام کنید اما بعد از چند روز که رفتار ماموران اطلاعاتی را می بیند که ‏با دینی با او تعامل می کنند تمام ذهنی اش به هم می ریزد بچه های اطلاعاتی به جای این که او را بزنند و شکنجه ا‌ش بدهند، با او می کنند از زندگیش می پرسند برای اینکه متوجه شود اعتقاداتش اشتباه است به او می دهند بخواند و خلاصه مجرم و بازجو باهم میکنند. آخر تازه ‏فهمیده که این ۸سال چه قدر فضای مجازی مغزش را شستشو داده تا دست به این برند، به مادرش می گوید، با مادران صحبت کن، طلب نکن فقط طلب کن من مثل یک برادرم را کشتم، مجید رضا میگوید چند به دلم مانده، یک بار دیگر دست را ببوسم به مادرم کادو بدهم: بعداز ۸ ‏سال دوباره پایم به حرم امام رضا علیه السلام  برسد(این حرف را با گریه و زجه میزند و باز جو هم همراهش گریه و زجه میزند) او بسیار پشیمان و شکسته شده بود. در حقیقت می شود گفت دوتا جوان ما را شهید نکرد بلکه دوتا جوان را شهید کرد ویک جوان را ، دشمن یک جوان را که می توانست سرباز امام زمان عج باشد ‏را تبدیل به یک کرد. مراقب خود، اطرافیان و مان در فضای مجازی باشیم. برای حفظ خودمان و فرزندانمان از فتنه و فساد و فحشای آخرالزمان حتما را تلاوت کنیم.
🔴گاهی شام برای خوردن نداشتیم! ✍رهبر انقلاب: ما نان گندم نمی‌توانستیم بخوریم، نان جو گندم می‌خوردیم، چون نان گندم گران‌تر بود. البته یک دانه نان گندم می‌خریدیم برای فقط ولی ما نان جو گندم می‌خوردیم، گاهی هم نان جو. وضعمان خیلی خوب نبود و شب‌هایی اتفاق می‌افتاد در منزل ما که شام نبود. مادرم با زحمت زیادی که حالا بماند آن زحمت چگونه انجام می‌شد، برای ما شام تهیه می‌کرد. آن شام هم که تهیه می‌شد و با زحمت تهیه می‌شد، نان و کشمشی بود. آن وقت‌ها، از لحاظ مالی در فشار بودیم، یعنی خانواده‌مان، خانواده مرفهی نبود. پدرم یادم هست روحانی معروفی بود، اما خیلی پارسا و گوشه گیر بود، لذا زندگی‌مان خیلی به سختی می‌گذشت. در دوران کودکی با زحمت بسیار، برای ما خریده بود که تنگ بود. پدرم دیگر قادر نبود که این‌ها را عوض بکند یا کفش دیگر بخرد، آمدند گفتند که خب این کفش‌ها را می شکافیم، اندازه می‌کنیم و برایش بند می‌گذاریم. یک عالمه شدیم که کفش‌هایمان بندی شد. آمدند شکافتند و بند گذاشتند بعد زشت شد، چون بندهایش خیلی فرق داشت با کفش‌های دیگر، خیلی زشت و ناجور درآمده بود. چقدر غصه خوردیم ولی خلاصه چاره‌ای نداشتیم. 📚 برگرفته از کتاب 1318، خاطرات خودگفته‌ی رهبر انقلاب