eitaa logo
جلسات خانگی قرآن کریم
266 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
71 فایل
انعکاس فعالیت های قرآنی آیدی خادم کانال @QUR1356
مشاهده در ایتا
دانلود
*📜 خدا را نمی‌شناسیم!* ✍🏻 عین‌صاد ❞ دوستى مى‏گفت مادر من از كودكى رنج برده و گرفتار بوده، با شوهرش و بستگان شوهر، گرفتار بوده، با خانواده‏اش مشكل داشته، با فرزندانش مصيبت‏ها ديده و امروز هم گرفتار فرزند عقب افتاده‏اى است كه شديداً به آن وابسته است و او را از جلو چشم دور نمى‏كند و شب‏ها بارها برمى‏خيزد و او را مى‏پوشاند و خواب و راحت خودش را مى‏زند. اين دوست مى‏گفت مادرم كه بارها قصد خودكشى هم داشته، تازه آن‏جا كه آرام است و حالش خوب است اين را قبول ندارد كه خدا مهربان است و رحيم و رحمان است، مى‏گويد آخر اين چه محبتى است و به خودش نگاه مى‏كند؛ كه‌چقدر مواظب است و فداكار است. راستى كه بدون معرفت، آدمى از ذكرها هم بهره نمى‏برد. همين مادر مهربان، همين كودك ضعيف و محبوب و عقب افتاده را، اگر بخواهد بيرون برود و يا زير باران بماند و يا غذاى كثيفى بخورد، آن‏چنان مى‏زند و مى‏كشد و مى‏بندد كه جاى انگشت‏هايش بر بدن او مى‏نشيند و مادر اين‏ها را از مواظبت و مراعات و محبت مى‏داند. پس چطور شكستن بت‏ها و دور كردن شيطان و كنار زدن تعلق‏ها را نمى‏فهمد و محبت را در تمامى چهره‏ها و نعمت‏ها را در تمامى داد و ستدهاى او نمى‏بيند؟! مشكل همين است. كه ما گل و شل باران و كثيفى بچه‏ها و آلودگى غذا را مى‏فهميم و فرزند دلبندمان را مى‏زنيم و نمى‏گذريم ولى گرفتارى بت‏ها و اسارت‏ها و آلودگى شهوات و جلوه‏هاى دنيا را نمى‏فهميم و صنايع و كارسازى خدا را نمى‏شناسيم!   | ص ۱۸۳
‏﷽ هنوز لوله‌های اسلحه‌ها داغ بود و بوی باروت همه جا بود که صدای شنی بولدوزر از عقب به گوشمان رسید... حسب شنیده‌ها بچه‌های مهندسی لشکر، قبلاً برای احداث خاکریز اقدام کرده بودند، اما به دلیل آتش مستقیم دشمن کارشان بی نتیجه مانده بود. بولدوزر دو ساعت تا طلوع آفتاب فرصت داشت که با استفاده از تاریکی، جلوی ما خاکریز بزند. راننده بولدوزر فرشته نجات جاده و مدافعانش بود، اگر موفق به احداث خاکریز می‌شد می‌توانستیم با خیال راحت پشت آن با دشمن بجنگیم لذا به دلیل اهمیت کار بولدوزر و برای تأمین و پوشش آن و مقابله با آتش احتمالی دشمن، شش نفر از دسته ویژه را از دو سمت جاده به جلو فرستادم. آنها تا نزدیک جنازه‌های عراقی رفتند و کنار شانه جاده خوابیدند تمام تیربارچی‌ها و آرپی‌جی زن‌ها در عرض خط آرایش گرفتند و البته متوجه شش نیروی جلویی در کمین بودند. تصور ما این بود که راننده بولدوزر نمی‌داند که کجا و در چه شرایطی خاکریز می‌زند. اصلا کنار جاده به جای خاک، باتلاق و آب بود و خاکی پیدا نمی‌شد که با آن خاکریز بزند. او مردی میانسال به نام علی اشرف مظاهری بود که با تمام آرامش و پشت به دشمن، تیغ غول آهنی را به جان جاده انداخت و آسفالت‌ها را روی هم ریخت تا به خاک‌های زیر آسفالت رسید. اولین گلوله‌ها به سمت بولدوزر آمد ولی خم به ابروی بولدوزرچی نیفتاد. گاهی یک دستهٔ دوازده نفری از بچه‌ها همزمان به سمت دشمن آرپی‌جی می‌زدند و آتش توپخانه و ادوات خودی برای دقایقی فرصت کار را به بولدوزر می‌دادند؛ اما دشمن به اندازۀ ما به اهمیت احداث این خاکریز واقف بود و آتش متقابل می‌ریخت. دو ساعت کار بولدوزر به اندازه دو روز گذشت، ولی بولدوزرچی شجاع کاری کرد کارستان؛ او خاکریزی به ارتفاع دو سه متر و به طول دوازده متر و با دو قوس به سمت داخل زد که شکل نون پیدا کرد و تا قبل از روشن شدن هوا خاکریز دیگری را با همان عرض و طول پشت سر ما و در فاصلهٔ پانزده متری زد تا تیر و ترکش‌ها از پشت سر به بچه‌ها آسیب نرساند. نماز صبح که بچه‌ها پشت خاکریز خواندند نماز شکر هم بود. بولدوزرچی تا قبل از آمدن هلی کوپترها و تانک‌ها به عقب برگشت. پاورقی کتاب: علی اشرف مظاهری، آن شب حماسه‌ای فراموش نشدنی آفرید و چند شب بعد، وقتی دوباره به خط آمد تا پیکر روی زمین ماندۀ همرزم شهیدش عظیم آزادی را به عقب ببرد به شهادت رسید. هیچ یک از کسانی که در آن شب‌ها در جادۀ ام القصر جنگیدند، حماسۀ این مرد بزرگ را فراموش نمی‌کنند.(راوی) منبع: آب هرگز نمی‌میرد (خاطرات سردار شهید سُلگی)، نگارش حمید حسام، انتشارات صریر @harbkhani