4_5969883728304932237.mp3
4.06M
اللهم عجل لولیک الفرج
🗓 ۹۷/۱۱/۱۶
#شب_دوم
#ایام_فاطمیه
#شور 🖊 بازم غم کوچه روضه نفس گیر شد ...
🎤بانوای: کربلایی #جمال_مقدم
جلسه ی دیوانگان امام زمان ارواحنافداه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔳کانالرسمی پخش آثار کربلایی جمال مقدم
4_5969883728304932238.mp3
2.14M
اللهم عجل لولیک الفرج
🗓 ۹۷/۱۱/۱۶
#شب_دوم
#ایام_فاطمیه
#شور 🖊 بنی الزهرا سیاه پوشن ،
بنی الزهرا عزادارن....
🎤بانوای: کربلایی #جمال_مقدم
جلسه ی دیوانگان امام زمان ارواحنافداه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔳کانالرسمی پخش آثار کربلایی جمال مقدم
4_5969883728304932239.mp3
2.52M
اللهم عجل لولیک الفرج
🗓 ۹۷/۱۱/۱۶
#شب_دوم
#ایام_فاطمیه
#رجز 🖊 هر کس به کسی نازد و ما فاطمه داریم ....
🎤بانوای: کربلایی #جمال_مقدم
جلسه ی دیوانگان امام زمان ارواحنافداه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔳کانالرسمی پخش آثار کربلایی جمال مقدم
هدایت شده از کربلایی جمال مقدم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
برنامه عزاداری فاطمیه 5شب آخر
از دوشنبه شب 15تا 19 بهمن
منتظر قدومتان هستیم
هدایت شده از کربلایی جمال مقدم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اجتماع_عظیم_فاطمیون
شنبه ۲۰بهمن ساعت ۹ صبح
از میدان پانزده خرداد (ضد) به سمت حرم
از همه دوستان تقاضاداریم این تصویر رو بر روی پروفایل هاشون قرار بدن
اجرکم عندالزهراء سلام الله علیها
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
جلسه غروب جمعه
#وفات_حضرت_ام_البنین علیهاسلام
وداع با فاطمیه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
دانلود #فایل_های_صوتی
📮 جلسه هفتگی ایام وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
جلسه مبارکه ی دیوانگان امام زمان ارواحنافداه
🗓 ۹۷/۱۱/۲۶
📒سخنران:
#استاد_یغماییان
🎤 با نفس:
#كربلايي_جمال_مقدم
#کربلایی_یاسر_زارع
در کانال تلگرامی جلسه مبارک دیوانگان امام زمان ارواحنافداه
مشهدمقدس
#نیت_فقط_فرج
4_5999175134680712361.mp3
43.56M
#جلسه_هفتگی
🗓۹۷/۱۱/۲۶
وفات حضرت ام البنین علیه السلام
#سخنرانی
🎤 سخنران: #استاد_یغماییان
جلسه ی دیوانگان امام زمان ارواحنافداه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔳کانالرسمی پخش آثار کربلایی جمال مقدم
4_5999175134680712366.mp3
10.34M
اللهم عجل لولیک الفرج
🗓 ۹۷/۱۱/۲۶
#جلسه_هفتگی
وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
#مناجات 🖊 غایب از دیده ها کجایی تو ، گل خیرالنساء کجایی تو ....
🎤بانوای: کربلایی #جمال_مقدم
جلسه ی دیوانگان امام زمان ارواحنافداه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔳کانالرسمی پخش آثار کربلایی جمال مقدم
4_5999175134680712367.mp3
8.17M
اللهم عجل لولیک الفرج
🗓 ۹۷/۱۱/۲۶
#جلسه_هفتگی
وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
#روضه 🖊 ....
🎤بانوای: کربلایی #جمال_مقدم
جلسه ی دیوانگان امام زمان ارواحنافداه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔳کانالرسمی پخش آثار کربلایی جمال مقدم
4_5999175134680712368.mp3
8.19M
اللهم عجل لولیک الفرج
🗓 ۹۷/۱۱/۲۶
#جلسه_هفتگی
وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
#زمینه 🖊 دلتنگتم شدید یا طلعت الرشید، به منم نامه بده شبیه شیخ مفید ....
🎤بانوای: کربلایی #جمال_مقدم
جلسه ی دیوانگان امام زمان ارواحنافداه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔳کانالرسمی پخش آثار کربلایی جمال مقدم
4_5999175134680712369.mp3
5.31M
اللهم عجل لولیک الفرج
🗓 ۹۷/۱۱/۲۶
#جلسه_هفتگی
وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
#شور 🖊 یار بیا ،دلبر و دلدار بیا، احمد مختار بیا، حیدر کرار بیا ....
🎤بانوای: کربلایی #جمال_مقدم
جلسه ی دیوانگان امام زمان ارواحنافداه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔳کانالرسمی پخش آثار کربلایی جمال مقدم
5bb7c5c758147c2341020d20_-6810484524283613936.mp3
2.71M
اللهم عجل لولیک الفرج
🗓 ۹۷/۱۱/۲۶
#جلسه_هفتگی
وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
#شور 🖊 قلب فلک داغ غمی آتشین است...
🎤بانوای: کربلایی #جمال_مقدم
جلسه ی دیوانگان امام زمان ارواحنافداه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔳کانالرسمی پخش آثار کربلایی جمال مقدم
4_5999175134680712371.mp3
3.5M
اللهم عجل لولیک الفرج
🗓 ۹۷/۱۱/۲۶
#جلسه_هفتگی
وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
#شور 🖊 اگه گرفتاری بگو رقیه، بی کس و بی بازی بگو رقیه....
🎤بانوای: کربلایی #یاسر_زارع
جلسه ی دیوانگان امام زمان ارواحنافداه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔳کانالرسمی پخش آثار کربلایی جمال مقدم
4_5999175134680712372.mp3
4.36M
اللهم عجل لولیک الفرج
🗓 ۹۷/۱۱/۲۶
#جلسه_هفتگی
وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
#شور 🖊 اسم حیدر چقد زیباست، مثل آرامش دریاست ....
🎤بانوای: کربلایی #یاسر_زارع
جلسه ی دیوانگان امام زمان ارواحنافداه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔳کانالرسمی پخش آثار کربلایی جمال مقدم
4_5999175134680712373.mp3
4.94M
اللهم عجل لولیک الفرج
🗓 ۹۷/۱۱/۲۶
#جلسه_هفتگی
وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
#شور 🖊 صدای من به کسی نمیرسه ، تو صدامو میشنوی برام بسه....
🎤بانوای: کربلایی #جمال_مقدم
جلسه ی دیوانگان امام زمان ارواحنافداه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔳کانالرسمی پخش آثار کربلایی جمال مقدم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
برنامه #دعاي_ندبه فردا
(مديحه سرايى)
#كربلايي_جمال_مقدم
ميدان بسيج (برق)ابتداى خيابان بهار سمت راست
حسينيه طفلان مسلم عليهماالسلام
ساعت ٨
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
برنامه جلسات صبح جمعه
#کربلایی_جمال_مقدم :
قرائت دعای ندبه ساعت ۷تا۸
بیت الرقیه سلام الله علیها. خیابان امام رضا۷۴
مدح خوانی ولادت حضرت کوثر ساعت ۸:۱۵
مجتمع امیرالمؤمنین علیه السلام خیابان فدائیان اسلام ۱۴
مدح خوانی ولادت مادرسادات ساعت ۹
هیات امیرالمومنین علیه السلام چهارراه نخریسی کوچه جنب بیمارستان امدادی
با سخنرانی حجه الاسلام سیدعلی علوی
باربر ، حمّال و کشیکچی یا نگهبان ساده بازار اصفهان بود. آنقدر ساده بود و بی ریا که مردم به او لقب "هالو" داده بودند. اما کسی نمی دانست که در ورای این ظاهر ساده و فقیرانه روح بلندی وجود دارد صاحب مقامی رفیع نزد حضرت صاحب الأمر و الزّمان أرواحنا لتراب مقدمه الفداء است
آقا (عجل الله فرجه) کارپردازانی دارند که در ایام غیبت با آنها ارتباط دارند که در دعای عهد یاد شده: «واجعلنا من المسارعین الیه فی قضاء حوائجه». بله، کسانی به این مقام می رسند که وقتی آقا حاجتی دارند آنها را صدا بزنند و آنها با سرعت برای برآورده کردن خواسته امام به سوی ایشان بشتابند
مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو (متوفی ۱۳۰۹ ه ق) که بدن مطهرش در بهشت تخت پولاد ، خاک تابان جنوب زاینده رود آرام گرفته است ،حکایتی شگفت انگیز دارد که از قول مرحوم حاج آقا جمال اصفهانی در کتاب عبقری الحسان با رعایت امانت نقل گردیده است
نزدیک اذان ظهر روز بود. مثل هر روز مهیای رفتن به مسجد شدم. از منزل ما تا مسجد فاصله چندانی نبود . چند سالی بود که توفیق امامت جماعت در این مسجد به من عنایت شده بود. مسجدی که بواسطه قرار گرفتنش در راسته بازار ، پاتوق کسبه و اهل بازار بود و البته حضور باربران و کشیکچیان و نگهبان های بازار هم رونق خاصی به مسجد می داد
هنوز چند قدمی به مسجد مانده بود که صدای جمعیت اندکی که تابوتی را بر دوش خود حمل می کردند مرا متوجه خود ساخت. جلوتر رفتم ؛ تابوتی ساده و فقیرانه بر دوش چند نفر که همه از باربران بازار بودند و چند نفری مشایعت کننده نیز در کسوت ساده حمّالان و کشیکچیان بازار که البته چهره برخی از آنها برایم آشنا بود. معلوم بود که میّت ، یکی از منسوبان همین آدم های سر و ساده و فقیر است که اینچنین غریبانه و بی پیرایه تشییع می شود
در همین بین ، ناگهان چشمم به میرزا حبیب ، تاجر سرشناس و مؤمن بازار افتاد که با حالتی نزار و پریشان در حالی که بشدت می گریست و مویه می کرد ، جنازه را مشایعت می نمود. مشاهده میرزا حبیب ، آن هم با این حال پریشان که گویی صاحب عزای اصلی است و نزدیک ترین کسان خود را از دست داده است ، مرا بسیار شگفت زده کرد
آخر میرزا حبیب از بازاریان و تجّار سرشناس و مؤمن بازار و از نیکان اصفهان بود. اگر از نزدیکان و بستگان او کسی فوت نموده ، پس چگونه است که اینچنین غریبانه و بی خبر تشییع می شود؟!
نگاه پریشان میرزا حبیب به من افتاد بطرفش رفتم و دست بر شانه اش گذاشتم . پیش از آنکه سخنی بگویم با صدایی لرزان و مصیبت زده گفت: «حاج آقا جمال! به تشییع جنازه یکی از اولیای خدا نمی آیید؟! »
کلامش بر قلب و جانم نشست و مرا بی اختیار بسوی جنازه کشاند. از رفتن به مسجد منصرف شدم و به همراه میرزا حبیب و جماعت باربران و کشیکچیان بازار ، جنازه را به طرف غسّالخانه مشایعت نمودم
که در تمام طول مسیر ، جمله میرزا حبیب در توصیف صاحب جنازه ، ذهنم را به خود مشغول ساخته بود و بشدت کنجکاو بودم تا صاحب آن را بشناسم
به غسالخانه که رسیدیم ، جنازه را تحویل مغتسل دادند تا مراسم تغسیل و تکفین میت انجام شود. گوشه خلوتی یافتم و تا مهیا شدن جنازه ، در انتظار نشستم. ساعتی از ظهر گذشته بود و من خسته از راه دراز و اندوهناک از فوت نماز جماعت اول وقت ، به سرزنش خود پرداختم که چرا بی جهت ، تحت تأثیر سخنان یک تاجر پریشان حال ، مسجد و نماز جماعت را ترک گفته ام
در حال و هوای خود بودم که دستی بر شانه خود احساس کردم. خودش بود ، میرزا حبیب. مثل اینکه تحیّر و سرگردانی مرا بیش از این تاب نیاورده بود. حالا مثل اینکه کمی آرام گرفته بود. به او گفتم: میرزا! این جنازه کیست؟ حکایت این حال پریشان شما چیست؟
میرزا حبیب ، آه بلندی کشید و در حالی که دست بر کمر گرفته بود و می نشست ، گفت: قصه عجیبی است حکایت من و آشناییم با صاحب این جنازه!! قصه ای که تا کنون برای کسی آن را بازگو نکرده ام
میرزا حبیب دوباره آه بلندی کشید و ادامه داد
همینطور که می دانید امسال من مسافر قافله حج بودم. کاروان ما ابتدا راهی عراق شد تا پس از زیارت عتبات مقدسه نجف و کربلا ، راهی حجاز شویم. همه چیز بخوبی می گذشت تا در چند فرسخی کربلا ، کیسه حاوی سکه ها و بعضی اثاثیه ضروری سفرم را دزدان به سرقت بردند
جستجوهایم نتیجه ای نداشت و از طرفی دلم نمی خواست که غیر از خودم ، همسفرانم را نیز درگیر مشکل پیش آمده خود نمایم. برای همین بی اینکه کسی متوجه موضوع شود ، بهانه ای آوردم و خود را از همسفران جدا کردم. قافله حج عازم حجاز شد و من درمانده و مستأصل در عراق ماندم بلکه فرجی شود و بتوانم راهی به اموال از دست رفته خویش بیابم. اندوهی سنگین و عمیق بر من مستولی شده بود و از اینکه می دیدم علی رغم دارایی های بسیار ، توفیق انجام مناسک حج از من سلب شده است ، احساس خسارتی جانکاه می کردم. هیچ دوست و آشنایی هم نداشتم تا به او پناه ببرم و پولی قرض بگیرم
شبی تنها از نجف بسمت کوفه به راه افتادم تا در مسجد کوفه معتکف گردم بلکه فرجی حاصل شود. در راه حالتی عجیب بر من مستولی شده بود. احساس درماندگی و استیصال می کردم و در همان حال به آقا و مولایم ، حضرت صاحب الأمر (عج) متوسل گردیدم. چیزی نگذشت که در همان بیابان و در تاریکی شب ، ناگهان سواری در برابرم ظاهر شد. با حضور او همه جا روشن و نورانی شد و بزرگی و شکوهش مرا مسحور خود ساخت. آنگاه که جمال و چهره پرفروغش را نگریستم ، اوصاف و نشانه هایی را که در مورد امام زمان ، حضرت صاحب الأمر (عج) شنیده بودم در آن بزرگوار مشاهده نمودم
در این هنگام دیدم ، حضرتش فردی بنام « هالو » را صدا زدند. بلافاصله فردی نمد پوش درهیأت و لباس کشیکچی ها و باربرهای بازار اصفهان ، در کنارمان نمایان شد. وقتی که جلو آمد به دقت در وی نگریستم و متوجه شدم همان هالوی اصفهان خودمان است؛ کشیکچی بازار که ازسال ها پیش در اطراف حجره ام رفت و آمد دارد و او را کاملاً می شناسم
حضرت رو به او نموده فرمودند: « اسباب سرقت شده اش را به او برسان و او را به مکه ببر و بازگردان. » آقا این جمله را فرمودند و از نظرم ناپدید شدند
آن شخص ، ساعتی از شب را با من در محل مشخصی از کوفه قرار گذاشت تا پول و وسایل گمشده ام را به من برساند. من متحیّر از آنچه می دیدم با نگاه مبهوت خویش هالو را بدرقه کردم. او رفت و ساعتی دیگر در مکانی که وعده گاهمان بود نمایان شد. در حالی که بسته ای در دست داشت. آن را به من داد و گفت: درست ببین ، قفل آن را باز کن و آنچه را داشتی به دقت بنگر تا بدانی که صحیح و سالم تحویل گرفته ای
من به بررسی وسایل و شمارش سکه هایم مشغول شدم. دیدم همه چیز دست نخورده و سالم است. آن شخص که مطمئن بودم هالوی خودمان است ولی از هیبت او جرأت سؤال کردن نداشتم ، با من در کربلا و در زمانی دیگر وعده کرد و از من خواست تا وسایلم را به شخص امینی بسپارم و مهیای حرکت بسمت مکه شوم
من نیز در زمان مقرر در وعده گاه حاضر شدم . هالو جلو می رفت و من به دنبال او. پس از مدت کمی راه رفتن ، بناگاه خود را در مکه یافتم. در مکه از من جدا شد و هنگام خداحافظی مکانی را تعیین نمود و از من خواست تا پس از انجام مناسک حج به آنجا بروم تا مرا بازگرداند. او همچنین از من خواست تا این راز را برای کسی بازگو نکنم و فقط در جواب هم کاروانیان خویش بگویم که همراه کس دیگری از راهی نزدیک تر آمده ام
مناسک حج به پایان رسید و من در تمام طول انجام اعمال خویش ، مشعوف از عنایت مولا و صاحب خویش بودم و دلتنگ از فراق حضرتش ، او را جستجو می کردم. پس از پایان مناسک حج ، در وعده گاه خویش حاضر شدم و در ساعت مقرر دوباره هالو را دیدم که بسویم آمد و پس از سلام و مصاحفه ، به همان کیفیت قبل و در مدتی بسیار کوتاه مرا به کربلا برگرداند
عجیب آنکه در تمام این مدت با اینکه با من سخنان نرم و ملایمی داشت ، از شدت هیبت و عظمت او جرأت سؤال کردن پیدا نکردم. موقع خداحافظی در کربلا ، خواستم از مَراحم او در حق خویش تشکر کنم که گفت: از تو خواسته هایی دارم که امیدوارم هرگاه وقتش رسید ، برایم انجام دهی. این را گفت و از من جدا شد
مدتی کوتاه به استراحت و دید و بازدید گذشت. اولین روزی که به حجره خود در بازار رفتم ، جمعی از تجّار و بازاریان به دیدنم آمدند. در این بین ، ناگاه هالو ، همان شخص باکرامت و والا مقام را دیدم ، با همان لباس و کسوتی که در کربلا و مکه دیده بودم. خواستم که از جای برخیزم و او را تعظیم کنم که با اشاره دست مانع شد و ازمن خواست که سخنی بر زبان نیاورم و رازش را پوشیده دارم. سپس نزد باربرها و کشیکچی ها رفت و با آنها چای خورد و قلیانی کشید. مدتی بعد موقع رفتن ، نزد من آمد و آهسته گفت: آن تقاضایی که از تو داشتم این است که روز پنجشنبه دو ساعت مانده به ظهر بیایی منزل ما تا کارم را به تو بگویم. آن گاه آدرس منزلش را داد و تأکید کرد که سر ساعتی که گفته بروم ، نه دیرتر و نه زودتر
بالاخره آن پنجشنبه موعود از راه رسید و آن همین دیروز بود
صبح با خود گفتم خوب است ساعتی زودتر به ملاقات هالو بروم تا با او درباره مولایمان و راز و رمز ارتباطش با امام زمان (عج) گفتگو کنم. به آدرسی که داده بود رفتم ، اما اثری از منزل هالو و نشانه هایی که گفته بود نیافتم. ساعتی جستجو کردم تا سرانجام در همان ساعتی که وعده کرده بودیم ، منزلش را یافتم
وقتی خود را پشت درب خانه هالو یافتم ، آماده در زدن شدم که ناگاه دیدم درب خانه باز شد و همان سید بزرگوار غرق نور با عمامه ای سبز بر سر و شال مشکی به کمر از خانه هالو خارج شد و هالو نیز شتابان به دنبال او از خانه بیرون آمد در حالی که بشدت ادب می کرد و تواضع و احترام فوق العاده ای نثار آن جناب می نمود . در آن حال صدای هالو را می شنیدم که می گفـت: سیدی و مولای! خوش آمدید ، لطف فرمودید به خانه این حقیر تشریف فرما شدید هالو تا انتهای کوچه آن سید بزرگوار را بدرقه کرد و بازگشت
مقابلم که رسید ، آثار شعف و شور زایدالوصفی را در سیمایش مشاهده کردم. سلام کردم و با حالتی آمیخته از بهت و حیرت از او پرسیدم: هالو! او که بود؟چهره اش دگرگون شد و پاسخ داد: وای بر تو!مولا و صاحب خود را نشناختی ؟او سرور و مولایم ، حضرت حجت ابن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف بود که در واپسین روز عمرم ، لطف فرموده و به دیدار نوکر خود آمده بود
آن گاه مرا با خود به داخل خانه اش برد و چنین گفت: از شما میخواهم فردا به ابتدای بازار بروی و دو ساعت مانده به ظهر ، حمال ها و کشیکچی ها را با خود به این خانه بیاوری در اين خانه باز خواهد بود و وقتي به آن وارد مي شويد، من از دنيا رفته ام كفنم را به همراه هشت تومان پول آماده كرده ام و در گوشه اي اتاق گذاشته ام. آن را بردار و با كمك ديگران بدنم را غسل بده و كفن كن و در قبرستان تخت فولاد به خاك بسپار