🍂
🔻 #پل_شحیطاط/۲۴
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
عبدالمحمد که کاملاً راحت روی صندلی عقب ماشین نشسته بود گفت مشکلی نیست. آرام و خونسرد حرکت کن. انگار نه انگار چیزی شده است. عادی باش.
صف بازرسی کمی طولانی بود و این بهترین فرصت برای هماهنگی بچهها بود. سربازان به دقت ماشینها را چک میکردند و به آنها اجازه خروج میدادند. بازرسی هر ماشین پنج دقیقهای طول میکشید.
عبدالمحمد هویت شناسایی و کارتهای بچهها را چک کرد و گفت هیچ مشکلی نیست. از این تورهای بازرسی سر راهمان زیاد است فقط خونسرد باشید. الان سریع رد میشویم. آیت الکرسی بخوانید.
سید ناصر در حالیکه اطراف ماشین را میپائید یک بار دیگر کارت شناسایی اش را از جیب پیراهن نظامی اش بیرون آورد و نگاهی به آن انداخت. سبیلهای او و صورت تیغ تراشیده اش در عکس او را به خنده انداخت.
نوبت به بازرسی ماشین گروه که رسید عبدالمحمد آرام در حالی که در صندلی عقب لم داده بود نگاهی به دژبان کرد و گفت: چی شده؟
ـ چیزی نشده، بازرسی است. آماده باشید.
ـ چه کار کنیم؟
ـ مدارک شناسایی تان را بدهید. تا چک کنم.
عبدالمحمد پیش قدم شد و کارت شناسایی اش را نشان دژبان داد. او قدری به عکس و چهره عبدالمحمد خیره شد و کارت را پس داد. عبدالمحمد با بی محلی کارت را گرفت و در جیبش گذاشت.
باقی بچهها یکی یکی کارت شناسایی شان را نشان دژبان دادند.
دژبان بعد از اینکه از هویت همه مطمئن شد به راننده گفت یالا صندوق عقب ماشین را باز کن.
عبدالمحمد با خونسردی گفت یالا سائق بالسرعه(راننده زود در صندوق عقب ماشین را باز کن)
سیدعبدالله سریع از ماشین پیاده شد و در صندوق عقب را باز کرد و گفت: نگاه کن. هیچی در آن نیست. خالیه.
دژبانی نگاهی کرد و پلاستیک کف صندوق عقب را کناری زد و با دیدن گوشههای زیر آن گفت: مشکلی نیست. حرکت کن.
با حرکت ماشین و رد شدن از خط دژبانی، سیدناصر نفس راحتی کشید .
با فاصله گرفتن ماشین از تور بازرسی، سید عبدالله گفت: ابوعبدالله ! این اولین تور بود.
عبدالمحمد با تعجب پرسید: این اولین تور بود یعنی چه؟ مگر چندتای دیگر در راهمان است؟
ـ هفت تا.
ـ مشکلی نیست. همه مثل هم هستند. بگو صدتا باشند.
حدود ۲۰ دقیقه که ماشین حرکت کرد تا آنها از منطقه الکحلا خارج شدند و وارد جاده العزیر شدند. بیشتر از همه عبدالمحمد بود که تمام نگاهش دقیقا به معابر ورودی، ساختمان ها، تاسیسات و هر چه بیرون ماشین دیده میشد دوخته بود و آنها را در ذهنش ضبط میکرد. انگار داشت فیلم برداری میکرد.
فضای ساکت ماشین را صدای سیدعبدالله شکست که گفت: سیدی اینجا ورودی شهر العزیر است.
ـ پس چرا این قدر ترافیک زیاد است؟
ـ به خاطر تور بازرسی است.
ـ معلوم است اینجا خیلی سخت گیری میکنند. بچهها آماده اید؟ البته نترسید. خبری نیست. همه با هم گفتند آماده ایم آماده.
ـ عبدالمحمد که تمام رفتارهای بچههای همراهش را زیر نظر داشت متوجه شد رفتار ابوفلاح کمی غیرعادی است. برای اینکه روحیهای به گروه داده باشد با خنده دست او را گرفت وگفت: ابوفلاح چه شده؟
ـ هیچی آقا. طوری نیست. خوبم، الحمدالله.
ـ نگران نباش. فقط خونسرد باش.
ـ حتماً حتماً آقا. خونسردم.
ـ ولی قیافه ات این را نمیگوید. چیزی شده است؟
سید عبدالله پس از رد شدن تمام ماشینهای جلویش با اشاره افسر دژبان وارد حلقه بازرسی شد.
سید ناصر که داشت اطرافش را نگاه میکرد، متوجه شد روبروی آنها بر یک بلندی یک تیربارچی نشسته است و تمام ماشینها را زیر نظر دارد. برخلاف ابوفلاح، سیدعبدالله سعی میکرد خودش را کاملاً عادی و خونسرد نشان بدهد.
صدای دژبان جلوی تور بلند شد که میگفت: تعلوا تعلوا (بیایید).
سیدناصر داشت تمام رفتارهای نیروهای عراقی را نگاه میکرد و با کارت شناسایی اش که در دستش بود بازی میکرد. خودش را خیلی طبیعی و خونسرد نشان میداد.
طبق معمول دژبان آمد و نگاهی به بچهها کرد و گفت: همه پیاده شوید. عبدالمحمد گفت: همه معطل نکنید. سریع پیاده شویم.
همه که پیاده شدند چند سرباز سریع کل ماشین، زیر صندلی ها، داشبورت، پشت آفتابگیر را نگاه کردند و گفتند: سوار شوید و کارت هایتان را آماده کنید.
مرحله دوم، شناسایی افراد بود. دژبان صدا زد سریع کارت هویت را آماده کنید. یکی یکی افراد را با کارتهای شان چک میکردند و میگفتند مشکلی نیست. خارج شو.
حدود ۵ دقیقهای کل بازرسی طول کشید که اجازه خروج دادند. همه نفس راحتی کشیدند. ماشین به آرامی از محوطه تور بازرسی خارج شد. عبدالمحمد کمی در صندلی عقب جابجا شد و گفت: ابوفلاح دیدی خبری نبود؟
ـ بله آقا. خبری نبود.
ـ پس سعی کن همیشه بر خودت مسلط باشی.
ـ روی چشم آقا. من نگران شما هستم.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
جانبازِ شیمیائی
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
https://eitaa.com/janbaz_shimiaee
🍂
🔻 #پل_شحیطاط/۲۵
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
پس از ورود به شهر، اولین محلی که گروه جهت شناسایی انتخاب کردند بازار بود. همه با فاصله مختصری از هم گشتی در بازار زدند. بازار شلوغ بود و فروشندهها جنس هایشان را حراج میکردند.
عبدالمحمد که هوش و حواسش به مردم و مغازهها بود مقابل دکهی روزنامه فروشی ایستاد و روزنامهای خرید و چند لحظه با دقت تیترهای درشت صفحه اول را خواند و باز راه افتاد. آن قدر طبیعی رفتار میکرد که حرص ابوفلاح را در میآورد.
مقصد بعدی گروه، شناسایی مقرها و ساختمان حزب بعث و استخبارات و مراکز حیاتی و حساس شهر بود. این قسمت ماموریت حساسیت زیادی داشت.
از نوع رفت و آمد مردم کاملاً معلوم بود که جو شهر کاملاً پلیسی است و هرکس با نگاه تردید دیگری را نگاه میکند. هیچ کس به هیچ کس اعتماد نداشت. ترس در چهرههای مردم داد میزد.
طبق دستور عبدالمحمد هیچ کس حق یادداشت برداری نداشت. همه میبایست تمام اطلاعات را به ذهن شان میسپردند و سپس در مقر هور آنها را مکتوب میکردند. این کار اثرات زیادی در کار شناسایی داشت.
تمام مدت شناسایی شهر دو ساعت طول کشید. وقتی تمام کار انجام شد همگی در مقابل یک مغازه آبمیوه گیری ایستادند و هر کدام جداگانه سفارش بستنی، آب پرتغال یا آب هویج دادند.
هیچ کس نمیدانست این افراد به ظاهر جدا از هم که کاری بهم ندارند و مشغول خوردن آبمیوه هستند از یک قماش هستند و برای شناسایی مقرهای اصلی دولت و ارتش عراق آمدهاند.
صدای اذان که از بلندگوی مسجد بلند شد. طبق قرار همگی برای برگشتن به سمت ماشین که در یکی از خیابانها پارک شده بود حرکت کردند. سیدناصر گفت: برویم مسجد نماز اول وقت بخوانیم. عبدالمحمد گفت: صلاح نیست.
وقتی سیدعبدالله ماشین را روشن کرد و راه افتاد ابوفلاح با حالتی نگران چند مرتبه گفت شکرلله. الحمدلله. الحمدالله علی کل حال.
او خوب میدانست خطر در دل دشمن در زمان جنگ آن هم در عراق و همراه چند ایرانی یعنی چه. او ارتش عراق را تجربه کرده بود.
عبدالمحمد که روحیات ابوفلاح را خوب میدانست با دست روی پای او زد گفت: خلاص ابوفلاح خلاص. لاتخف.
او میدانست ابوفلاح نگران جان خودش نیست. او تمام نگرانی اش متوجه جان عبدالمحمد و سید ناصر بود.
مقصد بعدی آنها منطقه الحصان بود که در مقابل جزایر مجنون واقع شده بود. تمام این مناطق را ابوفلاح و سیدعبدالله دقیق میشناختند و هر اطلاعات ریز و درشتی را که عبدالمحمد میخواست برایش توضیح میدادند.
عبدالمحمد وقتی دقیقاً در تیررس منطقه مورد نظرشان قرار گرفتند رو به ابوفلاح کرد و گفت: ابوفلاح. حواست به من هست؟
ـ بله سیدی. کاری دارید؟
ـ من و سیدناصر پیاده میشویم و حدود نیم ساعت دیگر بر میگردیم.
ـ ما چه کنیم؟
ـ منتظر باشید. ما زود برمی گردیم.
سیدناصر هم در حالی که دوربین کوچک عکسبرداری اش را آماده میکرد.گفت: ما زود برمی گردیم. نگران نباش.
ـ منتظریم. ان شاءالله به سلامت بروید و برگردید.
هردو راهی شدند تا ماموریت شان را انجام بدهند. عبدالمحمد و سیدناصر تمام منطقه را با دقت شناسایی کردند و سیدناصر از چند مقر نظامی عراق چندعکس کامل گرفت و بلافاصله برگشتند.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
جانبازِ شیمیائی
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
https://eitaa.com/janbaz_shimiaee
گاهی وقتا لازمه از دور به زندگیت نگاه کنی
از دور به رفتارت و شخصیتت نگاه کنی؛
دستت رو بزاری زیرِ چونت و تحلیل کنی ببینی زندگیت چقد ارزش داره؟!
چقد آدمای زندگیت ارزش و لیاقت تو رو دارن؟!و بالعکس.
اگه اون لحظه یه لبخند رو لبت اومد واقعا خوشبختی اما اگه غیر از این باشه خوشبخت نیستی و تا دیر نشده خودت رو تغییر بده فقط بخاطر خودت نه برای دیگران.
گاهی وقتا این روش خیلی میتونه به آدم کمک کنه تا راهِ درست رو انتخاب کنه و قدم بزاره به سمت خوشبختی.
زندگیت رو با ارزش بساز.
🌴🏴🌴🏴🌴
⛔️جوانمرد باشید!
♨️محمود صادقی: به رئیس جمهور محترم آقای سید ابراهیم رئیسی و رئیس دفتر ایشان یادآوری میکنم، دوران تبلیغات انتخاباتی تمام شد و شما تا چهارسال آینده رئیسجمهور ایران هستید. بهتر است به جای لقبسازی و حرکتهای تبلیغاتی، همانطور که رهبری توصیه کردند، خدمت صادقانه به مردم را سرلوحه خود قرار دهید.
✍🏻 هنوز دو هفته از شروع به کار آیتالله رئیسی بیشتر نگذشته است.
هنوز تمام وزرای حسن روحانی بر سرکار هستند.
هنوز جلسه رأی اعتماد وزرای پیشنهادی آیتالله رئیسی برگزار نشده است.
اما محمود صادقی در چنین شرایطی شروع به نقد غیرمنصفانه آیتالله رئیسی میکند. نقدهای این روزهای اصلاحطلبان به حدی مضحک وخنده دار است که نیازی به بررسی آنها هم نیست.
🔻کاش اینقدر که آقایان، دغدغه تخریب آیتالله رئیسی را دارند، ذرهای در دولت قبل، از سیاستها و بیتدبیری حسن روحانی انتقاد میکردند تا بلکه وضعیت اقتصادی مردم ذره ای بهبود پیدا کند.
🔻اگر این کلام امیر المومنین علیه السلام را سرلوحه کارهایمان قرار دهیم، قطعا بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.
الإنصافُ یرفَعُ الخِلافَ، و یوجِبُ الائتِلافَ.
انصاف، اختلافات را از بین میبرد و موجب الفت و همبستگی میشود.
(غررالحکم /۱۷۰۲)
♨️واقعیت اینست که آمریکا جانش را برداشت و از افغانستان فرار کرد!!! آنهم یک فرار بزرگ و فضاحت بار ،که این کشور را در انظار جهانیان بیش از هر زمان دیگری خوار و ذلیل کرد!!!
تولید تیشرت و برگزاری کنفرانس و ادعای مسلط بودن بر اوضاع ، هرگز نمیتواند سرپوشی بر رسوایی بی سابقه ابرقدرت پوشالی آمریکا در منطقه باشد!!!
«آمریکا همچون کشتی تایتانیک غرق میشود » انشاءالله؛ و تمام غرب پرستانی که آویزانش هستند نیز همراه با او نابود خواهند شد!
خواستیم بلندشیم بریم پدرشهید گفت بنشینید چای میارن نشستیم . مادر شهید گفت پسرم سه سال بود از پاکستان اومد قم طلبه بشه از همینجا رفت سوریه شهید شد. خیلی دلم سوخت که ندیدمش بعد دفنش خیلی بی قراری کردم . شب سوم خواب دیدم روی بلندی هستم و تو دشت دسته دسته لشگر داره میره جلوی هر دسته یه اسب سواره که پرچم دستشه. یه وقت دیدم یه اسب سوار که پرچمَش از همه بزرگتره اومد پیشم . پسرم بود ؛ گفتم این سوارها کی هستن؟ گفت فرمانده دسته ها هستن . گفتم حتما تو فرمانده همه هستی که پرچمت از همه بزرگتره !!! گفت نه مادرجان این پرچم فرمانده لشگره ! چون دست نداره من براش حمل میکنم😭😭😭😭 خونه شهید شد حرم قمر منیر بنی هاشم. السلام علیک یا اباالفضل العباس علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاک حرمت
مهر نماز است حسین
راه تو ، همیشه
چاره ساز است حسین
ای خون تو
دشنه بر گلوگاه ستم
از خون تو شیعه
سرافزار است حسین
🏴ایام شهادت سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین تسلیت باد.
#محرم
#امام_حسین علیه السلام
#ملت_حسین_به_رهبری_حسین
🔴هزینه ۱۰۰۰ میلیاردی برای یک داروی بیاثر در کرونا!
مصطفی قانعی عضو کمیته ملی واکسن کرونا:
🔹مجله نیچر به عنوان برترین مجله پزشکی دنیا، بعد از بررسی چند مطالعه درباره فاویپیراویر صراحتا اعلام کرده است که فاویپیراویر هیچ اثر و خاصیتی در درمان کرونا ندارد
🔹هزینهها برای این دارو حدود ۱۰۰۰ میلیارد است. واقعا به مردم توصیه می کنم به هیچ وجه دنبال این دارو نباشید، اگر می خواهید بدتر از این نشوید./ایسنا
#سلام_امام_زمانم
بی فایده ست روضه و ماتم بدون تو
بی فایده ست اشک دمادم بدون تو😭
ای منتقم.... جان عمو جان تان بیا
بی فایده ست ماه محرم بدون تو💔
چنگی به دل نمیزند آقای غصه دار
بیرق علم سیاهی و پرچم بدون تو
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج