eitaa logo
جانباز شهید بهمن رضایی
947 دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
14.9هزار ویدیو
81 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست گلچینی از مطالب و کلیپ های مذهبی سیاسی شهدایی و انقلابی با ذکر منبع کپی مطالب باذکر صلوات به نیت سلامتے و تعجیل در فرج @Bahman_5520 ارتباط با ادمین کانال کانال جانباز شهید بهمن رضایی
مشاهده در ایتا
دانلود
8.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙حجت الاسلام پناهیان ♨️امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، پناه گناهکاران😔 https://eitaa.com/janbazshahidbahmanrezaie2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «ارتباط با امام زمان» 🎙رهبر معظم انقلاب 🤲 وقتی برای امام زمان دعا کنید ایشون هم برای شما دعا می‌کنند... اللهم عجل لولیک الفـــــــرج
مداحی آنلاین - صفحه 29 قرآن کریم.mp3
1.32M
📖روزمان را با قرآن آغاز کنیم، هر روز قرائت یک صفحه از 🍃صفحات 29 قرآن کریم
شوق حضور، علی فانی.mp3
4.3M
💚 شوق حضور 🎧 پیشنهاد برای گوش دادن در مسیر زیارت اربعین 🎤 سخنرانی و مداحی 🏷 به هوای حرم به امید کرم بر روی لبم عجل فرجَه سوی کرب و بلا به دعا و بُکا با هر قدمم عجل فرجه ... از کودکی دلم به غمِ جد تو خو گرفت از روضه حسین دل زارم آبرو گرفت هر گوشه مسیر ز تو میجویم نشانه ای شوق حضور تو به دلم با هر بهانه ای ... همه جای مسیرم از این و از آن ز تو پرسم و جویم عیان و نهان سخن از تو و حُسن تو گویم و بس که به نام تو زنده شود دل و جان تو میانه ی خیل عذایی و من همه جا بروم به بهانه تو همه جا بروم به بهانه تو که مگر برسم در خانه تو https://eitaa.com/janbazshahidbahmanrezaie2
حکایتی از عارف واصل - صمصام شخصی از معتمدین اصفهان نقل میکرد که در ایام جوانی، زمانی که تازه ازدواج کرده بودم، خواب دیدم که در حیاط منزلمان در کنار حوض آب نشسته ام. ناگهان از میان چاه آب، مار بزرگی سر بیرون آورد و پاهایم را نیش زد. این مطلب گذشت و باز چند شب دیگر خواب دیدم که یک مار دو سر، هر دو پای مرا تا زانو بلعیده است و من در عالم خواب به شدت زجر می کشیدم. و باز فردای آن روز خوابی قریب به این مضمون دیدم که جزئیات آن در ذهنم نماند. این خواب های عجیب و معنی دار، من را به فکر انداخت که حتما مفهوم آن را پیدا کنم و به دنبال سرّ آن بگردم. نزدیکی های ماه مبارک رمضان بود که در چهار باغ بالا، جناب صمصام را دیدم که روی سکویی نشسته بودند و خوشه ای انگور را دانه دانه می کردند و یکی به اسبشان می دادند و یکی خودشان می خوردند. رفتم نزدیک ایشان و سلام کردم. ایشان هم جوابی گفتند و انگورها را دانه می کردند. من هم فرصت را غنیمت شمردم و داستان خواب هایم را برای ایشان نقل کردم. جناب صمصام هم وقتی انگور خوردنشان تمام شد بدون این که حتی سرشان را بالا بیاورند فرمودند: چرا میذاری زنت با پای لخت و بدون جوراب توی کوچه و خیابون قدم بزنه؟ اون مارها، نگاه جوون های نامحرم محله است که پاهای تو را نیش می زنند. بنده که از این تعبیر عجیب جناب صمصام یکه خورده بودم و اشاره دقیق ایشان مرا حیرت زده کرده بود، عرض کردم : آقا پس چرا مارها پاهای مرا نیش میزدند و میجویدند؟ چرا پاهای زنم را در خواب ندیدم؟ ایشان باز فرمودند:چرا اجازه می دهی با پاهای لخت توی کوچه قدم بزند. اگر تو به او تکلیف کنی که حجاب بگیرد او حتما قبول می کند. پس مسئول این گناه خود تو هستی! مارها هم پای تو را نیش می زنند. این سخن جناب صمصام آن قدر عجیب و با نفوذ بود که من همان لحظه سراسیمه به خانه رفتم و با همسرم ماوقع را در میان گذاشتم. ایشان هم سفارش جناب صمصام را اطاعت کردند و از آن لحظه پوشش خود را اصلاح کردند. 📚غبار روبی از چهره صمصام، صفحه 129 https://eitaa.com/janbazshahidbahmanrezaie2
وَسُبِىَ أَهْلُكَ كَالْعَبيدِ.mp3
961.8K
◼️ وَرُفِعَ عَلَى الْقَناةِ رَأْسُكَ، وَسُبِىَ أَهْلُكَ كَالْعَبيدِ، وَصُفِّدُوا فِي الْحَديدِ، فَوْقَ أَقْتابِ الْمَطِيَّاتِ، تَلْفَحُ وَجُوهَهُمْ حَرُّ الْهاجِراتِ، يُساقُونَ فِي الْبَراري وَالْفَلَواتِ، أَيْديهِمْ مَغْلُولَةٌ إِلَى الْأَعْناقِ، يُطافُ بِهِمْ فِي الْأَسْواقِ. ◼️و سَر تو بر بالاى نيزه بلند شد، و اهل‌بيت تو مانند بندگان و بردگان اسير شدند، و در غل و زنجير به بند كشيده شدند. در فراز جهاز شتران، چهره‏‌هاىشان را گرماى شديد مى‏‌سوزاند، و در بيابان‏‌ها و دشت‏‌ها پيش برده مى‏‌شدند؛ دست‏هاى‏‌شان به گردن‌هایشان آويخته و بسته بود، و آن‏ها را دور بازارها مى‏‌چرخاندند. (قطعه‌ای از زیارت ناحیه مقدسه)
📜 معيّت با امام، در میدان درگیری معنا پیدا می‌کند و‌گرنه در روز عافيت، همه کنار اميرالمؤمنين‌اند! در جنگ جمل، يک‌عده نمی‌آيند! در صفّين يک‌عده نمی‌آيند! در حکميت هم عده‌ای با اميرالمؤمنين همراهی نمی‌کنند و فرياد حضرت بلند می‌شود که مثل پارچۀ کهنه‌ای هستيد که هر طرفش را می‌دوزی، ازطرف ديگر پاره می‌شود!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کودکی که دست زخمی خود را به کودک مجروح دیگر نشان می‌دهد... و من فرو می ریزم در تماشای این تراژدی عمیق بشریت در آخرالزمان؛ گویا این کودک روی شانه های من می لرزد و چه اندوهی قلبم را فرا می‌گیرد، هزاران بار دست هایش را به آغوش می کشم و شب و روز برای او می گریم، تا اشک ها نگذارند به خواب فرو روم و شرافتم دفن شود.کاش میان من و او پلی برای رسیدن وجود داشت... 😔💔 ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم @Modafeaneharaam