جنتالحسین«ع»:)
#پارت_دوم #رمان_ماه_شب_چهارده🦋 بر خلاف میل درونیم واحد هارو با پناه انتخاب کردیم و منتظر تشکیل کلاس
#پارت_سوم
#رمان_ماه_شب_چهارده🦋
_وای نه به خاطر علی هم که شده تورو نمیکشم حوصله ندارم بشینه نگام کنه و اخرش بگه تو منِ دوم رو کشتی.
علی ی تیکه کلام داشت همیشه پناه که منو اذیت میکرد بهش میگفت پناه خانم، منِ دوم رو چرا اذیت میکنی... منو علی باهم مو نمیزدیم انگار دو قلو بودیم حتی علایقمونم یکیه داداشمم مهندسی کامپیوتر خونده و کار میکنه فعلا، برا همین به من میگه منِ دوم.
به روش خندیدم چه خوب علی رو بلد بود نکنه ی خبرایی هست؟ مشکوک میزنن چند روزه.... شاخکام فعال شدن.
_پاشو پناه پاشو تا برسیم خونه دیر میشه مجبور میشم باهات شام های خوش مزمم تقسیم کنم اصلا دلم نمیخواد که عشق دلم رو... قرمه سبزی عزیزم رو باهات شریک بشم.
پناه ی پررویی نثارم کرد و راه افتادیم سمت پیتزا فروشی این پیتزافروشی پاتوق و خلوتگاه منو علی بود خیلی باهم خوبیم سنگ صبور همیم وبهم دیگه وابسته ایم...
رسیدیم پیترا فروشی
از شانس گل منگولی من علی خان با آقامحمدمهدی و آقا محمدرضا اومده بود عشق و حال مثل ما.
_پناه ببین چه حلال زادس
پناه اول متوجه حرفم نشد بعد که با ابرو نشونشون دادم گرفت چی میگم و ی لحظه حس کردم خجالت کشید سرم رو چرخوندم دیدم علی داره نگاهمون میکنه.
_پناه بیا بریم سلام علیک دیدمون دیگه
_مهوا خجالت میکشم بیام
_پنااااااههه تو و خجالت اخه؟ بشر تا دیروز باهم کل کل میکردین الان خجالت میکشی؟ جلل الخالق
_بیا بیا، بیا بریم سلامتو به خان داداشت بکنی خیالت راحت بشه.
علی که دیده ما داریم کل کل میکنیم خودش بلند شد و داشت میومد که با راه ما یکی شد سر راه سلام کردیم و علی گفت....
_ماشالا مهوا خانم دست به جیب شدن ی چشمکی زد و ادامه داد حالا به حساب منِ دومه یا پناه خانم؟
من که میخواستم از سر خودم باز کنم گفتم
_هیچکدوم علی آقا حساب میکنن
علی چشاش و گشاد کرد و با بهت کامل زل زد به من و گفت
_نکنه شنود کار گزاشتی و فهمیدی که ما اینجاییم اومدین من پول پیتزاتون رو بدم هوم؟؟
چشمم روشن
(بعد صداشو آروم کرد و گفت)
_واجب شد بگم محمدمهدی که اینکارس بیاد ی چک بره ببینم کجا شنود گزاشتی مهوا گلی و چشمک نثارم کرد...
کلا ارتباط برادر خواهریمون رو دوست داشتم و آرزو میکردم داداشم همیشه خوشبخت و خوشحال باشه
به قلم مهوا🫀
#کپی_بدون_ذکر_کانال_ممنوع❗️
🦋@jannathoseyn🦋