eitaa logo
جنت‌‌الحسین«ع»:)
1.4هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
3.2هزار ویدیو
24 فایل
هیئت مجازی جنت الحسین ع جنت الحسین ع=بهشت حسین ع🤍 نوع فعالیت: مذهبی، سیاسی، فرهنگی متولد شدیم: ۱۴۰۲/۱/۷ کپی: آزاده🌿 فقط جهت تبادلات و همسایگی و آیدی مدیر کانال: @mahva_128 https://daigo.ir/secret/4190850710 ناشناسمون🙂🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 وظیفه من و دیگر همکارانم هک سیستم ها، ایمیل ها رمز گشایی تماس ها و.... بود. برای ماموریت شیش ماهه اماده میشدم مثل اینکه قسمت نیست پابوس آقا امام رضا «ع» برم اما ان شاءالله که بعد از اتمام ماموریت اگه بطلبن و قسمتم بشه حتما پابوس آقا میرم. *** _سروان مشکاتی شما همراه ما میاین و دیگر خواهران در موقعیت خودشون قرار بگیرن. با علی و آقا محمدمهدی و آقا علی رضا تو یک ماشین بودیم من تحقیقاتم رو شروع کرده بودم در حال بررسی کد های سیستم بودم.... کم کم چشمام داشت گرم میشد اما کارم واجب تر بود وقتی علی کلافگیم رو دید گفت: سروان مشکاتی اتفاقی افتاده؟ _خیر جناب سرگرد متوجه نگرانیش شدم که سرم رو بالا اوردم و چشم های خستم رو بهش دوختم و لبخند دلگرم کننده ای زدم. خسته بودم خیلی، بعد از چند دقیقه که به جای حساس کارم رسیده بود و انرژی بیشتری برای کد زدن میخواست باعث شد صاف بشینم و با جدیت کار رو پیش ببرم که یک لیوان نسکافه تلخ جلوم قرار گرفت، سرم رو که بالا گرفتم دیدم آقا محمدمهدی نسکافه تعارف کرد و گفت: به نظر میرسه خسته باشین و کارتون هم جای حساسش باشه بخورین که انرژی داشته باشین. ازش گرفتم و تشکری کردم. آقامحمدمهدی دوست چندین و چندساله ی علیه با خانوادشون ارتباط داشتیم و چندین بار دورهم جمع شدیم خیلی پسر خوب و اقایی هست. موهای نسبتا کوتاه و ریش اصطلاحا بزی چشم های طوسی مایل به مشکی بینی رو فرم و صورتی کشیده در کل جذابیت خوبی داشت. به کارم ادامه دادم. حول و هوش 8 ساعت بی وقفه درحال بررسی سیستم هاشون بودم که بالاخره تونستم به سیستم های اون منطقه دسترسی پیدا کنم و کار هرکسی نبود چندین بار وسط کار به مشکل خورده بودم و حساسیتش بالا بود باید طوری کار میکردم که اونها متوجه هک سیستمشون نشن. _سروان مشکاتی شامتون سرد نشه، بعد ازشام ازتون میخوام این هشت ساعتی که مشغول بودین رو شرح بدین. علی بود منی که داعما مهوا خطاب میشدم توسط علی ولی الان سروان شیدن از برادری که همه جانم بود غریب بود اما باید عادت میکردم تو این چندسال ولی سخت بود. چشمی گفتم و مشغول خوردن شدم که یک لحظه متوجه... به قلم مهوا🫀 ❗️ 🦋@jannathoseyn🦋