7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حال و هوای حرم مطهر رضوی در آستانه سالروز ولادت امام مهربانیها
#دهه_کرامت
@jannathoseyn
🔴 منتظر واقعی
🔵 منتظر واقعی آن کسی هست که اگر امشب به او بگویند ، امسال سال ظهور است، و فردا به او بگویند هزار سال دیگر هم امام زمان ظهور نمی کند، ذره ای در فعالیت هایش تاثیری نداشته باشد.
🔹 ما باید تکلیف خود را انجام دهیم، نتیجه با خداست.
#امام_زمان
🔻عکسی تازه منتشر شده از تلاوت قرآن رهبر معظم انقلاب در کتابخانه شخصیشون
#امام_زمان
#پیشنهاد_پروفایل
@jannathoseyn
جنتالحسین«ع»:)
🔻عکسی تازه منتشر شده از تلاوت قرآن رهبر معظم انقلاب در کتابخانه شخصیشون #امام_زمان #پیشنهاد_پروفای
رهبرمان در حال کتاب خواندن
رهبرمان خیلی کتاب میخوانند ،حالا ما میخوایم کتاب بخوانیم تنبلی میکنیم
الگو بگیریم از آقا🌺
وقتی این تصویر را میبینم حس درس خواندن در وجودم بیشتر میشود
به عشق امام زمان و به عشق شهدا و آقا درس بخوانید🌹🍀
*🔷یاالله یا زهرا سلام الله علیها🔷👆
🔆بخـــــوان 🍀#فراز ۸ #جوشن_صغیر 🍀
به نیت رفع موانع ظهور مولا صاحب عصر
🌹وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا
و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد؛ یقیناً باطل نابود شدنی است!»*
#پارت_بیست_و_ششم
#رمان_ماه_شب_چهارده🦋
بچه ها راه افتادن سمت لواسون،،، ی سری کار داشتم که باید قبل از این عملیات انجام میدادم.
من راه افتادم سمت تهران باید میرفتم اره باید میرفتم پیش تکهگاهی که سال هاست کنارم نیست ولی بودنش رو حس میکنم.
میگن قدر پدر مادراتون رو بدونید یعنی همین منو مهوا حدود 10 ساله که تکیه گاهی مثل پدر رو از دست دادیم مهوا خیلی به بابام وابسته بود دخترا بابایی هستن دیگه منم بعد بابا شدم سنگ صبور مهوا خیلی گناه داشت سنی نداشته که بخواد روی پاش وایسته این شد که من تلاش کردم برای بلند شدن دوبارش...
حالام نمیخوام یکی مثل بابام که الان عزیزترینم تو کل دنیاست رو از دست بدم.
***
رسیدم و پیاده شدم رفته بودم پیش بابا و نشستم و باهاش کلی صحبت کردم از دخترش گفتمو موقعیتش و ازش کمک خواستم. ـ
_بابا من برای حال مهوا گریه نکردم و میخوام الان بریزم اون دونه اشکارو برای تو تویی که الان نیستی بهم بگی مرد باش و روی پای خودت وایستا نیستی بگی که کم نیار و محکم باش،،، نیستی بگی بابا، مهوا جونش در خطره کمکم کن بابا دعام کن مثل هر روزت...
به قلم مهوا🫀
#کپی_بدون_ذکر_کانال_ممنوع❗️
🦋@jannathoseyn🦋
#پارت_بیست_و_هفتم
#رمان_ماه_شب_چهارده🦋
****
_جناب سرگرد اون سامیار هست که از خونه زده بیرون، دستور چیه؟
_زیر نظر داشته باشینش و ببینین کجا میره.
_چشم
_عباس، مِهدی، سجاد و سروان مُحِبی با من بیاید، باید به خونه ورود کنیم...
#مهوا
_کجا دختر بیا ببینم همه اینایی که میبینی اینجان اولش مثل تو بودن ولی الان جونشون رو برا یک قطره از این موادا میدن...
_من نمیخوام معتادشم،،، ولم کنین.
داد زد و گفت: مگه دست توعه؟
و با کمربند افتادن به جونم و میزدنم و میگفتن باید تزریقی بشم ولی من نمیخواستم و هی در میرفتم.
دیگه کلافشون کرده بودم،،، از درد به خودم میپیچیدم ضربه آخر رو با پا به پهلو هام زد و آخ ارومی از رو درد گفتم و خانومی که فهمیده بودم اسمش قمر هست اومد و من رو انداخت پیش بقیه دخترا....
تو این دو روزه باهاشون دوست شده بودم خیلیاشونم نمیخواستن اصلا باهام حرف بزنن.
نگار گفت: چیکارت کردن مهوا که به این روز افتادی؟ مگه نگفتم اینا وحشین اینجا دیگه انتخاب دست خودت نیست
به قلم مهوا🫀
#کپی_بدون_ذکر_کانال_ممنوع❗️
🦋 @jannathoseyn🦋
جنتالحسین«ع»:)
#پارت_بیست_و_هفتم #رمان_ماه_شب_چهارده🦋 **** _جناب سرگرد اون سامیار هست که از خونه زده بیرون، دستور
باید بگم از این پارت به بعد به قسمت حساس و فوق هیجانیش میرسیم 🫀😶🌫😎