#پارت_بیست_و_ششم
#رمان_ماه_شب_چهارده🦋
بچه ها راه افتادن سمت لواسون،،، ی سری کار داشتم که باید قبل از این عملیات انجام میدادم.
من راه افتادم سمت تهران باید میرفتم اره باید میرفتم پیش تکهگاهی که سال هاست کنارم نیست ولی بودنش رو حس میکنم.
میگن قدر پدر مادراتون رو بدونید یعنی همین منو مهوا حدود 10 ساله که تکیه گاهی مثل پدر رو از دست دادیم مهوا خیلی به بابام وابسته بود دخترا بابایی هستن دیگه منم بعد بابا شدم سنگ صبور مهوا خیلی گناه داشت سنی نداشته که بخواد روی پاش وایسته این شد که من تلاش کردم برای بلند شدن دوبارش...
حالام نمیخوام یکی مثل بابام که الان عزیزترینم تو کل دنیاست رو از دست بدم.
***
رسیدم و پیاده شدم رفته بودم پیش بابا و نشستم و باهاش کلی صحبت کردم از دخترش گفتمو موقعیتش و ازش کمک خواستم. ـ
_بابا من برای حال مهوا گریه نکردم و میخوام الان بریزم اون دونه اشکارو برای تو تویی که الان نیستی بهم بگی مرد باش و روی پای خودت وایستا نیستی بگی که کم نیار و محکم باش،،، نیستی بگی بابا، مهوا جونش در خطره کمکم کن بابا دعام کن مثل هر روزت...
به قلم مهوا🫀
#کپی_بدون_ذکر_کانال_ممنوع❗️
🦋@jannathoseyn🦋
#پارت_بیست_و_هفتم
#رمان_ماه_شب_چهارده🦋
****
_جناب سرگرد اون سامیار هست که از خونه زده بیرون، دستور چیه؟
_زیر نظر داشته باشینش و ببینین کجا میره.
_چشم
_عباس، مِهدی، سجاد و سروان مُحِبی با من بیاید، باید به خونه ورود کنیم...
#مهوا
_کجا دختر بیا ببینم همه اینایی که میبینی اینجان اولش مثل تو بودن ولی الان جونشون رو برا یک قطره از این موادا میدن...
_من نمیخوام معتادشم،،، ولم کنین.
داد زد و گفت: مگه دست توعه؟
و با کمربند افتادن به جونم و میزدنم و میگفتن باید تزریقی بشم ولی من نمیخواستم و هی در میرفتم.
دیگه کلافشون کرده بودم،،، از درد به خودم میپیچیدم ضربه آخر رو با پا به پهلو هام زد و آخ ارومی از رو درد گفتم و خانومی که فهمیده بودم اسمش قمر هست اومد و من رو انداخت پیش بقیه دخترا....
تو این دو روزه باهاشون دوست شده بودم خیلیاشونم نمیخواستن اصلا باهام حرف بزنن.
نگار گفت: چیکارت کردن مهوا که به این روز افتادی؟ مگه نگفتم اینا وحشین اینجا دیگه انتخاب دست خودت نیست
به قلم مهوا🫀
#کپی_بدون_ذکر_کانال_ممنوع❗️
🦋 @jannathoseyn🦋
جنتالحسین«ع»:)
#پارت_بیست_و_هفتم #رمان_ماه_شب_چهارده🦋 **** _جناب سرگرد اون سامیار هست که از خونه زده بیرون، دستور
باید بگم از این پارت به بعد به قسمت حساس و فوق هیجانیش میرسیم 🫀😶🌫😎
جنتالحسین«ع»:)
#پارت_بیست_و_هفتم #رمان_ماه_شب_چهارده🦋 **** _جناب سرگرد اون سامیار هست که از خونه زده بیرون، دستور
#پارت_بیست_و_هشتم
#رمان_ماه_شب_چهارده🦋
نمیدونم تا الانم چجوری باهات راه اومدن و به انتخاب خودت دارن میزارن معتاد بشی.
مهشید گفت: نگار الان وقت این حرفاست نمیبینی حالش بده؟ حروم زاده ها ببین چجوری زدنش جون تو تنش نیست.
_می... میشه... کمکم... کن.. کنین... لباسام... رو عوض... کنم؟ اینا خونی... شدن
نگار و مهشید و شیوا، دوستایی که تازه دو روزه باهاشون اشنا شدم کمکم کردن تا لباسام رو عوض کنم.
نگار دو سالش بود که مادرش رو از دست داد و با پدرش زندگی کرد پدرش پولدار بود ولی بعد از فوت مادرش شکست و مقصر اصلی رو نگار میدونست چون نگار مریض بود و یا جون مادر و یا جون بچه مهم بود مادرش میگه بچه و بعدش میره کما و زمانی که نگار دو سالش شده بود فوت میکنه.
پدرش از نگار متنفره و بار ها گزاشتش جلو بهزیستی ولی بازم طاقت نیوورد یادگاری همسر عزیزش رو از خودش دور کنه.
خلاصه پدرشم تازگیا به خاطر تصادفی که کرده مرده و دختره برا تسکین روح خودش به پارتی و خوردن گیلاس و مواد رو میاره و الان اینجاست.
به قلم مهوا🫀
#کپی_بدون_ذکر_کانال_ممنوع❗️
🦋@jannathoseyn🦋
13.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خودت را روبروی امام زمان ببین...🍃
راه حل مرحوم آیت الله مصباح برای خطورات نفسانی...!⚡️🌪
🖇 #امام_زمان
🖇 #گناه
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
🫀@mashrood_313
🫀@Baserat_Amar_Varrr
🫀@Maljaa_128
🫀@faghede_kapshen
🫀@magnona
🫀@feraghe_hossein
🫀@Toranjabin
🫀@ensaneadbi
🫀@man_neveshte_ha
🫀https://harfeto.timefriend.net/17142274498017 لینک روبیکا کانال پیچک
لیست #حمایتی
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋