48.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ✊ #اربعین_برائت
🔸 برای ظالم باید خصم بود، خصم یعنی مدعی ظالم شدن و یقه او را گرفتن / اگر #برائت (از یزیدیان عالم) در کنار این #ولایت، محبت و سلم به حسینیان عالم برجسته، برملا شد، هویدا و #روایت شد؛ اتفاق متفاوتی در #اربعین امسال خواهد بود
🔸همه آنهایی که در پویش #حریفت_منم شرکت کردند، آنهایی که در #مشایه چفیه به دوش انداختند، آنهایی که دودمهای در هیئتشان خواندند و آنهایی که از لشکر حسین، لشکر #قدس گفتند؛ واقعاْ باید قدردانشان بود
🔸اگر بر اساس اعتقاد ما هیئتیها «و إِيَابُ الْخَلْقِ إِلَيْكُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَيْكُمْ» را مرور میکنیم و سیدالشهدا(ع) سراغ بگیرند که در قبال اینهمه کودک #مظلوم کشته شده و ۴۰هزار نفری که به خاک و خون کشیده شده و ۱۰هزارنفری که زیرآوارها مفقودالاثرند، تو چه کردی و آیا صدایی از تو برآمد یا نه، اربعین امسال را سر دست میگیریم؛ انشاءالله.
🔸 اگر همهی ما اربعینیها، چه آنها که مشرفاند در #کربلا و چه آنهایی که بنا به روایت امام صادق(ع) بر پشتبامی از دور سلامی به حضرت میدهند و #زیارت میکنند و چه آنها که از سر حس جاماندگی رجائاً در روز اربعین، به سمت مقصد معناداری، آوارهی کوچهها و خیابانهای شهر شدند، جلوههای خوب و مشعشع #اربعین_برائت علیه ظالمین #صهیونیست را خوب به نمایش بگذاریم، دعاهای ما نیز موثرتر و گیراتر است؛ برای فرج امام زمان(عج)؛ منتقم خون خدا
🌐@jannatolhosain
🎤 #روایت | برای او که بهشت، تنها بهایش بود؛ در ایام سالروز شهادتش...
🔹️ قرار شد نماز سیدرضی را آقا بخوانند. بامدادِ پنجشنبه هفتم دی ماه ۱۴۰۲، در یک روزِ سردِ زمستانی، خانواده شهید به همراه عدهای از فرماندهان و سرداران منتظر بودند. «او» هم گوشهای ایستاده بود. ساکت و آرام. آقا که تشریف آوردند، چند قدمی هم عقبتر از آن جا که ایستاده بود، رفت. آقا بعد از تفقد و تسلیت به خانواده شهید سید رضی، مشغول صحبت با برخی فرماندهان شدند. «او» باز هم عقبتر رفت و دور شد. سرمای زمستان تهران، بهانه خوبی به دستش داده بود تا خودش را خوب و زیاد بپوشاند. کلاهی بر سر تا روی چشمها گذاشته و دکمههای اورکت را هم تا بالا بسته بود.
🔹️ در بین صحبت آقا با فرماندهان، رهبر از زبان یکی از سرداران، متوجه حضور «او» شدند. با تأکید جویا شدند: مگر «او» اینجاست؟ گفتند: بله و زود «او» را صدا زدند تا جلو بیاید. با آرامش و سکوت و تواضع جلو آمد. سلام و دستبوسی کرد و احوالپرسی مختصری. بعد خیلی تند و سریع عقب رفت؛ عقبتر از قبل. انگار نمیخواست حتی به اندازه ذرهای دیده شود. نمیخواست زحمتی درست کند. نمیخواست به قدر پر کاهی هم بار باشد.
🔹️ نماز را هم صف آخر خواند. دور و مخفیانه... انگار عادت کرده که حتی سر و صدای کوچک و ریزی هم نداشته باشد. نماز تمام شد و «او» باز هم دور و غریب و تنها. حالا تابوت را بلند کردند برای تشییع تا بیرون بیت رهبری. «او» با چشمهایش یار و همرزم دیرینهاش را بدرقه میکرد، گویا با همان چشمها داشت با او حرف میزد و قرار و مدار میگذاشت، شاید هم قرار و مدارهای قبلی را یادآوری میکرد.
🔹️ در همین بین، اهل دلی که در جمع بود به چند جوان و نوجوان اطرافش توصیه کرد: "بروید و خوب و سیر تماشایش کنید؛ شاید دیگر «او» را نبینید".
🔹️ به آن بندهی خدا عرض ادب کردم و گفتم: "از «او» چه دیدید که چنین توصیهای داشتید؟"
گفت: "او مجسمه اخلاص است. به اندازه ذرهای اجازه بروز و ظهور نفس نمیدهد. کامل رامش کرده. با این همه کتوم و بی ادعاست!" بعد ادامه داد: "اما طولی نمی کشد... این اخلاص اجرش فقط یک چیز است".
🔹️ سه ماه بعد، دوشنبه بیست و یک رمضان، سیزده فروردین ۱۴۰۳ بود که خبر بهشتیشدن «او» آمد. باز مسجل شد که بهشت را به بها بدهند؛ نه به بهانه!
🔹️ «او»، شهید محمدرضا زاهدی، فرمانده و سردار بزرگ و بلند بالا اما بیادعای سپاه سرافراز اسلام و ایران بود.
📝 ستون «#روایت» در شمارهی جدید هفتهنامه خطحزبالله را از اینجا بخوانید.
🔻@jannatolhosain