eitaa logo
جان و جهان
495 دنبال‌کننده
793 عکس
35 ویدیو
1 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @m_rngz @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
هنوز دوره درمان این اُمیکرون تمام نشده و من همچنان درگیر تنگی نفس و سردرد و سرفه هستم. ضعف بدنی ناشی از این بیماری با ماه آخر بارداری دست به دست هم داده و توانم را کم کرده است. پسرک دوست دارد دم عیدی مثل هر سال شاد و شنگول باشم و سفره هفت‌سین بچینم. از صبح تمام کارهای خانه را در حد توانش انجام داده است. صدای اذان مغرب در حیاط خانه می‌پیچد. روی تخت دراز کشیده‌ام، احساس سرگیجه دارم. با خودم می‌گویم نماز را چند دقیقه دیرتر می‌خوانم تا  سردردم کمی بهتر شود. طنین زیبایی توجهم را به خود جلب می‌کند. صدای قرائت عارفانه نماز پسرم گوش دلم را نوازش می‌دهد. چه قدر حمد و سوره را با آرامش و زیبا و خالصانه می‌خواند. از خودم خجالت می‌کشم. تمام توانم را در پاهایم جمع می‌کنم و هر طور که شده وضو می‌گیرم و نمازی دست‌وپا شکسته اقامه می‌کنم. غرق شوق می‌شوم در کنار پسرکی نماز بخوانم که تا سن تکلیفش هنوز پنج سال باقی مانده. بعد از نماز صدایش می‌کنم، در آغوش می‌گیرمش و از او تشکر می‌کنم که سبب اتصال من هم شده... دستانش را باز می‌کند و جانمازم را پر از نعناع‌هایی می‌کند که تازه سر از خاک باغچه درآورده‌اند. دمنوش نعنایش برایم شفا می‌شود... در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 💠 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan https://instagram.com/janojahan.madaraneh?igshi=YmMyMTA2M2Y=)  💠
قسمت دوم؛ نیمه شب برای پیچیدن نان و پنیرها بیدار می‌شود و با بابا می‌روند برای پخش لقمه‌ها؛ می‌گوید: «مامان دعا کردم اربعین بریم کربلا...» - به مامان جون قول دادم بعد از نماز ظهر برم خونه‌شون که برای روضه‌ی عصرها، فرش‌ها رو پهن کنم، چای بگیرم و کمک بدم... فقط دلم می‌خواد اربعین بریم کربلا. با این‌که دلم نمی‌خواهد امیدش را ناامید کنم ولی می‌گویم: «مامان امسال بچه سه‌ماهه داریم، هوا گرمه... سال دیگه خواهرت بزرگ‌تر بشه میریم إن‌شاءالله!» روز آخر روضه‌ی مامان جون، موقع سلام دادن به امام حسین(ع)، سینی به دست، سر جایش می‌ایستد و با بغض سلام می‌دهد... فردا صبح، خاله‌اش زنگ می‌زند و‌ می‌گوید: «بچه‌های دانشگاه ظهری دارن میرن کربلا. یه جا خالی شده، اسم پارسا رو نوشتیم. اجازه داره با ما بیاد کربلا؟» در کمال ناباوری پدرش می‌گوید: «بره و برای منم دعا کنه...» حالا پارسای ۱۱ساله رفته و ما ماندیم. چه مزد خوبی، محرم امسال از امام حسین(ع) گرفت! در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan