#ختم_قرآن_مادرانه
«سه بار؟؟!! میدونی سه بار ختم قرآن تو ماه مبارک یعنی چی؟! مگه اصلا تو وقت داری؟»
مصحف مصری قطع خشتی، باشد برای کنار تخت.
آن مصحف رقعی زیپدار هم برود توی ویترین آشپزخانه.
یک جیبی هم برای توی کیفم میخواهم.
توی اتاق پردیس هم که مصحف پالتویی صورتیاش هست.
«عدل همین امسال که هم بچه شیرخوار داری، هم روزه گرفتی؟! اصلا اون به کنار، دو سه تای بقیه رو چیکار میکنی؟»
اگر پرهام را نشسته شیر بدهم، یک ربع وقت تلاوت دارم...
پارسا که توی حمام با اسباببازیهایش سرگرم است، توی رختکن، ده دقیقه میتوانم روی صندلی، قرآنم را دست بگیرم و مشرف به او بشینم.
وقتی کنار پردیس هستم تا مشقی بنویسد یا کتابی بخواند هم وقت بسیار خوبی است...
«نمیتونی تموم کنی... فوق فوقش یه بار ختم کنی. از کارای خونه همینجوریش عقبی.»
اگر موقع تا کردن لباسها و شستن ظرفها و جمع کردن اسباببازیها، سرعت تلاوت را با نرم افزار کم کنم، میتوانم زمزمهوار با آن همراهی کنم. پادکستها و سخنرانیها باید صبر کنند تا بعد از ماه مبارک...
«رو ساعتای مونده به افطار که اصلا حساب وا نکن. حتی اگه حس و حالی برات باقی مونده باشه، خشکی گلو اَمون نمیده قرآن بخونی.»
بعد از رفتن به رختخواب، فکر کنم بتوانم خواب را، قدر سه صفحه تلاوت، دم درِ چشمهایم معطل نگه دارم.
اگر جای دعای معروف هر سال سحر، امسال دعای مأثورِ مختصرِ سحر را بخوانم، میتوانم سه صفحهی دیگر در محضر آیات باشم.
تمام اوقات چند دقیقهای فراغت در طول شب و روز هم، همه نذر همنشینی با قرآن. حتی اگر قدر چند آیه باشد...
ادامه در بخش دوم 👇