#دلیل_خلقت_هستی
محمد تب کرده بود. خودش میگفت به زودی میرود. بعضی از صحابه آمده بودند عیادت.
گفت: «کاغذ و قلم بیاورید تا نامهای بنویسم که گمراه نشوید.»
یکی گفت: «پیامبر تب کرده و هذیان میگوید، قرآن کافی است.»
و نگذاشت قلم و کاغذ بیاورند. میترسید سند رسوایی بشود برای بعضیها.
▪️◾️▪️◾️▪️◾️▪️◾️
حالش خیلی بد بود. گفت به برادرم بگویید بیاید. همه فهمیدند علی را میگوید. به علی گفت کمک کند تا بلند شود. علی سر محمد را گرفت و بلندش کرد تا بنشیند. محمد نشسته بود و سرش در آغوش علی بود که رفت.
جان و جهان ما تویی ...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan