#جشنواره_روایتنویسی_امتداد_نور۵۷
#روایت_ارسالی_۷
#با_عقل_و_عشق_و_اختیار
✍بخش اول ؛
من خودم را فرزند روحالله نمیدانستم، حتی علقهی عاطفی با رهبر انقلاب هم نداشتم.
واژهی انقلاب برایم یادآور جشنهای دههی فجر بود و راهپیماییهای ۲۲ بهمن!
آن را هم فقط از تلویزیون دیده بودم و هر سال بیشتر کلافه میشدم از پخش تصاویر هوایی و زمینیِ مراسم راهپیمایی از کانالهای مختلف...
شش سال بعد از پیروزی انقلاب به دنیا آمده بودم. ابتدای کودکیام در زمان جنگ ایران و عراق گذشته بود و واژهی #وطن و #دفاع از وطن، برای من بیشتر از واژهی انقلاب معنا و #ارزش داشت.
دوران نوجوانیام مصادف شد با روزگار ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی. آن روزها بحث #آزادی و #گفتگوی_تمدنها داغ بود و جوانان به بهانهی آزادی، موسیقی رپ گوش میدادند و در خیابان میرقصیدند. من و دو تا از دوستانم برای پرسش مهر رئیسجمهور، تحقیق "آزادی از نگاه قرآن و اسلام" را انجام دادیم و در سطح منطقه اول شدیم. اما مفهوم آزادی در تحقیق ما خیلی متفاوت با مفهوم آزادی از نگاه برخی جوانان جامعه بود.
دانشجو که شدم علاقهمند به کارهای فرهنگی بودم. نشریه میزدیم و کانون مهدویت داشتیم و در خوابگاه نماز جماعت برگزار میکردیم. رئیس دانشگاه جلسهای گذاشت و برایمان از شرایط حساس کنونی گفت و بیداری دانشجوها!
او گفت دانشجو باید #سیاست بداند. یادم هست که به راستهی کتابفروشیهای شهرمان رفتم و کتاب آشنایی با احزاب سیاسی ایران و چند کتاب دیگر خریدم!
🔹ادامه دارد ...