eitaa logo
جان و جهان
495 دنبال‌کننده
793 عکس
35 ویدیو
1 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @m_rngz @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
دوسال‌ویک‌ماه است که صورت مهربانش را ندیده‌ام و سه‌سال‌وهفت‌ماه هم از روزی که دیگر صدایش را نشنیدم می‌گذرد. درست همان روزی که برای اولین بار زنگ نزد‌، تمام ترس‌های من سر بلند کرد، هیولا شد و خانه‌مان را آوار کرد. مادرم تنها کسی بود که هر روز سراغ تنها دخترش را می‌گرفت، حتی میان همه شلوغی‌های درس و تدریس و امورات خانه‌داری، حتی وقتی بیماری سراغش می‌آمد. وقتی مادرم سکته مغزی کرد، ترسیدم؛ ترسیدم دیگر نتواند خودش تا دمِ در برای استقبال از من و پسران کوچکم بیاید. اما نمی‌دانستم ازین ترسناک‌تر هم ممکن است بشود. مگر می‌شد صدای مادرم را هم دیگر نشنوم؟ مگر می‌شد دیگر نتواند حرف بزند؟! شاگردان حوزه منتظر تدریس استادشان بودند، دخترش منتظر آهنگ دلنشین صدایش... . روزی در خلوتِ خانه دکمه پیغام‌گیر تلفن را زدم. دلم برای صدای مادرم تنگ بود. می‌دیدمش اما بی‌صدا نمی‌شد. باید صدایش را می‌شنیدم. دکمه‌ی پخش را زدم. نفسم تنگ شد. در آن صدای آرام و روح‌نواز ذوب شدم. چشمانم باران که نه، رگبار شد و بعد از آن ترسیدم باز هم سراغ پیغام‌گیر بروم. این‌روزها، روز مادر که می‌رسد، قلبم بی‌جان می‌شود. مُچاله می‌شوم. کنار سنگ مزار سفیدش می‌نشینم. سرمای هوا وادارم می‌کند خودم را بغل کنم. نگاهم قفل می‌شود روی کلمه‌ی «مادرم»، روی سنگ مزار. با اشک‌هایی گرم آبیاری‌اش می‌کنم، شاید از سردیِ زمستانی سنگ کم شود. و شعر روی مزار را زمزمه می‌کنم: «جز رنج چه بود سهمت از این همه عشق؟ مظلوم‌ترین عاشق دنیا، مادر!» . جان و جهان... http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan