#شرح_اسم
#مرا_به_نام_کوچکم_صدا_بزن
بسیاری از متنهایی که در کانال جان و جهان، با نظم و ترتیب پشت سر هم مینشینند، حاصل قلم زدن مادرانی هستند که در گروهی به نام «مداد مادرانه» دور هم جمع شدهاند و مشق نوشتن میکنند.
سرنخی که در روزهای اخیر اهالی مداد درباره آن نوشتهاند، از این قرار بوده: «داستانهای اسمتان را تعریف کنید. از کجا آمده؟ چه احساسی نسبت به آن داشتهاید و دارید؟ چه ماجراهایی مربوط به اسمتان برای شما پیش آمده؟»
#مرا_اینگونه_صدا_بزن
من ۷ ساله بودم که فهمیدم نامم زهراست!
نمیدانم چرا و چگونه ولی مادرم میگوید: «پدرت از قبل از ازدواجمان دوست داشت دختری به نام حنانه داشته باشد.»
این شد که وقتی پرستار گفت: «مبارک باشه، دختره!» مژدگانی مفصلی به پرستار داد، خدا را شکر کرد و بعد نامت را حنانه گذاشت.
چیزی نگذشت که فامیل و دوست و آشنا تک به تک و دسته دسته به دیدنمان آمدند. توی یکی از همان دیدارها بزرگتری که نور چشم همهی ما بود و احترامش واجب، گفت: «این چه اسمیه براش انتخاب کردین، از فردا همه صداش میزنن هندونه!»
بعد از رفتنشان، من و پدرت تصمیم گرفتیم نام دیگری برایت انتخاب کنیم که چنین حرفهایی در حاشیهاش نباشد. اسمهای مختلفی را روی کاغذ نوشتیم و لای قرآن گذاشتیم، قرآن را که باز کردیم نام تو زهرا شد.
وقتی آن عزیز ازین تصمیم ما با خبر شد، عذرخواهی کرد و گفت که منظوری نداشته، بابا هم که هنوز دلش پیش حنانه بود گفت: «شناسنامهاش زهرا باشه، ولی حنانه صداش میزنیم».
✍ادامه در بخش دوم؛