eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
536 دنبال‌کننده
1هزار عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
من از آن دو اسمی‌های دلبرم... از آن‌ها که اخلاق، روحیات، نوع سخن‌ گفتن و فکر کردن‌شان به دو مرحله‌ی قبل و بعد از شنیدن اسم‌شان تقسیم می‌شود. وقتی از مادرم علت این اسم‌ها را می‌پرسم، در هر شرایطی که باشد، تکان ملایمی به خودش می‌دهد؛ خاطرات را در دهانش مزه‌مزه می‌کند و گویی شکلاتی را در انتهای لپش جا بدهد با لبخندی شیرین میگوید: «همه چیز از 12سالگیم شروع شد. همان سالی که پدربزرگ خانه‌ی جدید خریده بود. حیاطش خیلی بزرگ بود و ما بیشتر وقت‌مان را کنارحوض فیروزه‌ای رنگش می‌گذراندیم. اولین‌بار اسم انیس را از پشت دیوارِ خانه‌ی همسایه شنیدم. وقتی که همسایه، دخترش را صدا می‌زد. انیس شده بود اسم مورد علاقه‌ام... درحدی که به همه گفته بودم وقتی بزرگ شدم اگر خدا دختری به من بدهد اسمش را انیس خواهم گذاشت. همان لحظه بی‌بی با گزیدن لب، شرم و حیا را به من یادآوری می‌کرد.» روزهای زندگی مادرم یکی‌یکی ورق خورد تا رسید به تولد خواهرم. پیشنهاد محکم مادرم انیس بود و به هیچ اسم دیگری فکر نکرده بود. اما مخالف اصلی عمه‌خانم بودند. اسم یکی‌از کارگرهای خانه‌ی پدربزرگم مونس بود و علت اصلی مخالفت عمه، همین نزدیکی این دو اسم به یکدیگر بود. مادرم بنا به شرایط چاره‌ای جز سکوت نداشت و اسم خواهرم به انتخابِ عمه شد حدیث... هفت سالی گذشت و نوبت به تولد من رسید... این‌بار مادرم محکم‌تر بر سر اسم انیس ایستاده بود. کارمند ثبت‌احوال شناسنامه‌ها را می‌گیرد، نگاه عمیقی می‌کند و بعد نام نوزاد را می‌پرسد. ✍ادامه در قسمت دوم؛