#نخلهای_نجف
#نخل_مرتضی_علی
#یادگار_شهر_دوست_داشتنی
اربعین از سفر عشق، جا ماندم...
چند نفر از اقوام که توفیق زیارت داشتند، از نجف برایم مُشتی خرما آوردند!
اولین خرما را که در دهان گذاشتم، چشمهایم را بستم، همانطور که طعم شیرینی بینظیرش را حس میکردم، این شعر را زمزمه کردم:
بِعلیٍ بِعلیٍ بِعلیٍ بعلی
«چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم»
لحظهی مرگ به چشمم اثری از غم نیست
«آری از بس که به دیدار عزیزت شادم»
هستهی خرما را در دست گرفتم، نگاهش کردم و
در دل گفتم:
«کسی چه میداند، شاید تو از نسل همان نخلهایی هستی که مولایم علی کاشته بود.
تو در نجف رشد کردی، شاید هوای خانه پدریام، به تو جان داده...
شاید نسیمی از صحن و سرایش، برگهایت را نوازش کرده...
شاید...
من چطور تو را دور بیندازم؟؟؟»
خاک گلدان را کنار زدم، هستهها را در دل خاک گذاشتم و گفتم:
«اینجا نجف نیست،
ولی قلب من و همه مُلک هستی، به عشق علی علیهالسلام، میتپد».
۲۸ روز انتظار آمدنش را کشیدم.
بالاخره آمد!
آمد تا من هر روز، به یاد ساقی کوثر، خوش باشم...
#هاجر_گودرزی
جان و جهان ما تویی ... 🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan