eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
531 دنبال‌کننده
1هزار عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
در یک خانواده‌ی ۱۰ نفره باشی، ته‌تغاری هم باشی، دیگر اصلاً نمی‌فهمی چقدر محسوس و نامحسوس مورد توجه واقع شده‌ای و لبریز شده‌ای از گرمای محبت و پشتیبانی خانواده‌ات. حتی فوت پدر را هم برادرها با محبت و حمایتشان برایت جبران کردند و سنگینی یتیمی گذشت تا سال‌ها بعد در غربت و تنهایی بفهمی. مشهد متولد شدی و دالان بچگی و نوجوانی‌ات پر شد از خوشی زیارت‌های صبح زود حرم و شب‌های قَدرَت در صحن و سرای امامت در کنار برادر بهتر از جانت گذشت. گذشت و توشه‌ی خاطراتت شد برای روزهایی که می‌آیند. کی فهمیدی چنین گوهر کمیاب و گران‌قدری را داشته‌ای؟ وقتی ازدواج کردی و به یک‌باره پرت شدی هزار کیلومتر آن طرف‌تر. وقتی ناگهان زیر سیل سکوت و تنهایی، احساس خفگی کردی. خوب که سکوت‌های در و دیوار راه گلویت را بست، تازه دوزاریت صاف شد که آن همه دل‌نگرانی مادر و خواهر و برادرهایت سر رفتن به غُربت، دیدن چیزی بود که آن‌ها در خشت خام دیدند و تو در آینه‌ی تهران‌نشینی ندیدی. حالا دیگر بر پیشانی‌ات مُهرِ ندیدنِ گرمای دورهمی‌های خانه مادری پینه می‌‌بست و تو بودی و خودت و خودت. امان از جهل مرکب آدمی‌زاد؛ همه این روزها و تنهایی‌ها موجب نشد که جنود جهل را با یاقوت عقل معاوضه کنی و فرصت‌ها را دریابی. هنوز خریّت نهفته و عمیق و سنگینی در وجودت جا خوش کرده بود که ماحصل ادعاها و خود‌ مهذّب‌ پنداری‌هایت بود. نمی‌فهمیدی کنار مادر، روشنفکربازی‌ات گل نکند و معلم اخلاق نشوی. ✍ادامه در بخش دوم؛