#یا_جوادالأئمّه_أدرکنی
عیدیِ عیدِ فطر امسالمان، یک سفر عتبات بود که به لطف حق روزیمان شد.
برعکس همیشه که کاروانها، زیارت کاظمین را به روز آخر سفر موکول میکردند، از نجف راهی کاظمین شدیم.
بعد از یک پیاده روی طولانی به هتل رسیدیم و ناهار نخورده و خسته از هر پنجره و هر طرف که سر چرخاندیم، خبری از حرم نبود و این یعنی به حرم نزدیک نیستیم.
قرار بود استراحتی کنیم و مشرّف شویم حرم. بعد از سروسامان دادن به کارهای بچهها، از جلوی پنجره کوچک راهرویی که خواب را به نشیمن اتاقمان وصل میکرد رد شدم. تماما با شیشهماتکن پوشیده شده بود. یک قاب کوچک از شیشهماتکن با شیء نوکتیزی کنده شده بود. پا بلند کردم ببینم آن طرف پنجره کجاست و چیست؟!
✍ادامه در بخش دوم؛