#یا_مسبّب_الأسباب
#در_نومیدی_بسی_امیدست
🔸قسمت اول؛
تماس را قطع میکنم، سرم را به پنجرهی ماشین تکیه میدهم و چشمانم را میبندم.
امید آخرم هم ناامید شد. به هر دری زدم، نشد. پس الان اینجا چه میکنم؟
چرا دارم به مسیرم ادامه میدهم؟
بدون جواب اسکن پیش دکتر بروم، چه بگویم؟!
با هزار زحمت برای امروز وقت گرفتم، وقت بعدی دکتر خیلی دیر میشد.
چقدر بابت این اسکن، سختی کشیدم.. هم خودم، هم همسر و فرزندم.
من به خاطر بارداری همراهش نبودم و تا شب هم رفت محل کار پدرش.
حالا که برای نگهداری بچه ها با زمین و زمان هماهنگ کردم تا بروم دکتر، دست خالی برگردم خانه، چه بگویم؟!
چه ترافیکی!!
چرا ترافیک را در محاسباتم نیاورده بودم؟!
چرا باید همین امروز پدرم تصادف کند و ماشینش راهی تعمیرگاه شود؟!
چرا باید همین امروز شوهرم گوشیاش را فراموش کند و راه ارتباطی با او نداشته باشم؟!
چرا باید وقت دکتر، مصادف با شب قدر باشد؟! ....
ناگهان با ترمز شدید ماشین چشمهایم را باز کردم. راننده که مکالمات من را با پدر و مسئول آزمایشگاه و.. شنیده و از ماجرا خبردار شده بود، سعی میکرد از تمام ترفندهای رانندگی، برای سریعتر رسیدن استفاده کند. ولی بیفایده بود.
نقشه، 45 دقیقه تا مقصد را نشان میداد و همین الان هم یک ربعی میشد که جوابدهی آزمایشگاه تعطیل شده بود.
در همین حال و هوا بودم که با خودم گفتم:
خدایا!
تو مسبّب الأسباب هستی..
🔹ادامه دارد ...