ای کاش جان بخواهد معشوقِ جانی ما
تا #مدعی بمیرد از #جان_فشانی ما
گر در میان نباشد پایِ وصال جانان
مُردن چه فرق دارد با زندگانیِ ما
ترکِ حیات گفتیم کام از لبش گرفتیم
الحق که جای رشک است بر کامرانیِ ما
سودایِ او گزیدیم جنسِ غمش خریدیم
یا رب #زیان مبادا در بی زیانی ما
در عالمِ مَحبّت اُلفت بههم گرفته
#نامهربانی او با #مهربانی ما
در عینِ بیزبانی با او به گفتوگوییم
کیفیتِ غریبیاست در بی زبانیِ ما
صد ره ز #ناتوانی در پایش اوفتادیم
تا #چشم_رحمت افکند بر ناتوانی ما
تا بینشان نگشتیم از وی نشان نجُستیم
#غافل خبر ندارد از #بینشانی ما
اول نظر دریدیم پیراهنِ صبوری
آخر شد آشکارا #راز_نهانی ما
تا وصفِ صورتش را در نامه ثبت کردیم
مانند #اهل_دانش پیشِ معانی ما
تدبیرها نمودیم در عاشقی #فروغی
کاری نیامد آخر از #کاردانی ما
#فروغی_بسطامی
@jargeh