- بگو همه بخونن
رفیقواقعیِ آقا که باهمه نارفیقیهایی که دید همهاز پشت خنجر زدنهاا؛ بازم رفیق رفاقت رو تو دم آخر هم تمام کرد
-
-
گفتم:بهشتت؟
گفت:لبخندحسین'؏'
گفتم:جهنمت؟
گفت:دورے از حسین'؏'
گفتم:دنیایت؟
گفت:خیمھ عزاے حسین'؏'.
گفتم:مرگت؟
گفت:شهـادت.
گفتم:مدفنت؟
گفت:بےنشان.
گفتم:حرف آخرت؟
گفت:یاحـسین''؏'' :)
#تلنگرانہ🌿
میدونےچیهرفیق؛
یکیاز #ترفندهایشیطون اینهڪه:
[…زینلَھـماَعمالھـُم…]
کارامونو #قشنگ جلوهمیدھ'!
خودمونممتوجهنیستیـما،
فلذافڪرمیکنیم،بَهبَهوچَهچَه":)
چهحسـٰابمصافوپاکھ . .
ازپشـتپردهخبرنداریم^^
خدامرتـبادرحالِیادآوریه؛
مراقباعمالتونباشید
رنگشیطونبهخودشنگیرھ((:
-حواسمونهست!؟
یڪۍنوشتہبود↓
سهمِمنازجنگ
پدرۍبود❝
ڪہهیچوقت
درجلسہۍاولیاومربیان
شرڪتنڪرد😔💔
+وهمینقدرغریب(:
#شهدا_شرمندهایم...😔
#سنگر_خاطره🌹
#دهان_کثیف🌿
دوران کودکی اگر از جایی حرف زشت یاد می گرفت و در خانه تکرار می کرد ، به او می گفتم دهانت کثیف شده و برو آن را بشور . چون بچه بود باور می کرد و دهانش را می شست. یک بار حرف زشتی را دو بار تکرار کرد. سری اول شست و برگشت. سری دوم که آن فحش را مجدد گفت تشر زدم که دهانش را خوب نشسته است. این بار رفت و با مایع و صابون دهانش را کف آلود کرد و شست . و پیش من آمد و گفت حالا دهانش تمیز شده است.
سخنی از مادر شهید محمدرضا دهقان امیری🌿
برگرفته از کتاب ابو وصال❣
[ روایت زندگی طلبه شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری]
خاطره هایی از شهید محمد رضا دهقان امیری برگرفته از کتاب ابو وصال در کانال گذاشته میشه برای دنبال کردن خاطره ها #سنگر_خاطره را جستجو کنید🌸
{♥️•🌿}
خواهرشهید
هرسال بابک شبای یلدا میومد
خونه برام یه هدیه ای بااجیل ومیوه واینا میاورد
بعد میگفت بیا بریم خونه ننه(مادربزرگ)دور هم باشیم
میرفتیم خانه مامان بزرگم.
اونجافامیلا دورهم جمع میشدیم
بعدشهادتش ,من فکر میکردم
دیگه بابک نیست قرار کی بیاد؟!
خیلی ناراحت بود وافسوس سال های قبل رو میخورم...
تااینکه روز یلدا رفته توخواب دوستش گفته
برای خواهرم الهام عیدی ببر
نزار چشم ب دربمونه الهام منتظره..!
#سنگر_خاطره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️غیبت کردن⛔️
🔴 میدونستیدچهل روز اعمال انسان میره تو نامه اعمال اون کسی که ازش غیبت کردیم...