eitaa logo
آکادمی جریان
613 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
0 فایل
ارائه دهنده دوره های علمی_اموزشی و برگزار کننده رویداد های فرهنگی و جهادی #روانشناسی #زبان_های_خارجه #ورزشی #علمی #تحصیلی #قرآنی #هنری #فناوری #درآمدزایی برداشت مطالب و دلنوشته ها فقط با ذکر منبع🙏 🍀🌻در جریان باشید🌻🍀 @jaryan_ins
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 💕 شروع به دویدن کردیم. چادرم را کمی بالا گرفتم تا مزاحم حرکت تند پاهایم نشود. با این پاها، چقدر با راضیه و پدر و علی مبارزه کردیم تا برای مسابقه آماده شویم. در آن هیاهوی سروصدا و تشویقش، ذهنم خاطرات راضیه را به تندی ورق زد. روز مسابقه را مرور می کردم‌. آن دم صبحی که هنوز اسمان، تیرگی خود را کامل پس نزده بود. راضیه قبل از این که از خانه خارج شویم، نماز جماعت و دعای توسل خواند و به مادر گفت:《 دوست دارم سالم بشم و تنم قوی باشه تا وقتی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور می کنن، توانایی سربازیشون رو داشته باشم.》 به سالن که رسیدیم؛ راضیه داشت گوشه ی زمین بدنش را گرم می کرد که نسرین با شتاب به سمتش آمد. _راضیه من و تو افتادیم با حریفایی که خیلی خطا می کنن! حالا چیکار کنیم؟ من خیلی استرس دارم. لبخندی بهش زد و گفت:《 هیچ اتفاقی نمی افته. نگران نباش》 نه امید از هم دردی راضیه برگشت و پیش بقیه رفت. مسابقه شروع شد و نوبت به راضیه رسید. با جدیت تمام وارد زمین شد و نگاهش را به چشمان حریف دوخت. تا سوت مسابقه زده شد...