eitaa logo
آکادمی جریان
613 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
0 فایل
ارائه دهنده دوره های علمی_اموزشی و برگزار کننده رویداد های فرهنگی و جهادی #روانشناسی #زبان_های_خارجه #ورزشی #علمی #تحصیلی #قرآنی #هنری #فناوری #درآمدزایی برداشت مطالب و دلنوشته ها فقط با ذکر منبع🙏 🍀🌻در جریان باشید🌻🍀 @jaryan_ins
مشاهده در ایتا
دانلود
ــ اماقسمت میدم به کمیل،قسمت میدم به همین مزارباید کامل حرفامو گوش بدی سمانه سرش را بالا آورد و با نگرانی به خاله اش نگاه کرد: ــ چی میخوای بگی خاله؟ ــ به خواستگاری آقای موحد جواب مثبت بده * سمانه شوکه از حرف های خاله اش میخواست از جایش بلند شود که سمیه خانم گفت: ــ یادت نره قسمت دادم به کمیل سمانه به اجبار سر جایش نشست. ــ از رفتن کمیل چهارسال میگذره،دیدم که چی کشیدی؟گریه های شبانه ات تو اتاق کمیل رو میشنیدم،هر چقدرم جلوی دهنتو میگرفتی تا صدات به گوشم نرسه،اما صدا گریه هات اینقدر درد داشتن که به دلم آتیش می زدن،تو ایـن چهار سال از خانوادت گذشتی اومدی پیشم ،خودتو قوی نشون دادی که برای من تکیه گاه باشی،اما خودت این وسط تنها موندی،همه ی این چهار سالو با عکس کمیل و گریه های یواشکی ات گذروندی، دیگه کافیه تو هم باید زندگی کنی،باور کن کمیل هم آرزوشه تو خوشبخت بشی. سمیه خانم از جایش بلند شد و به طرف مزار همسرش رفت و سمانه را با کمیل تنها گذاشت. سمانه سرش را پایین انداخته بود و اشک هایش بر روی سنگ سرد مزار می افتادند،دلش خیلی گرفته بود،با دست ضربه ای به سنگ مزار زد و گفت: ــ کجایی کمیل،نباید تنهام میزاشتی،دیگه دارم کم میارم نباید میرفتی مزار شهدا شلوغ بود ،گروهی کنار مزار کمیل نشستند ،سمانه از جایش بلند ش و به طرف سمیه خانم رفت،بعد از قرائت قرآن و فاتحه به سمت ماشین رفتند،تا رسیدن به خانه حرفی بین سمانه و سمیه خانم ردو بدل نشد. وارد خانه شدند،صغری مشغول آماده کردن سفره بود،علی هم مشغول کباب... ــ سلام خدا قوت صغری با دیدن چشمان سرخشان،لبخند محزونی زد و سریع به سمتشان آمد. ــ سلام،علی گفت هوا خوبه تو حیاط سفره بندازیم سمانه لبخندی زد و گفت: ــ خوب کاری کردید در کنار هم شب خوبی را گذراندن،صغری کم کم وسایلش را جمع کرد تا به خانه برگردند،سمانه به سمیه خانم اجازه نداد تا دم در صغری را بدرقه کند و خودش آن را همراهی کرد،بعد از حرکت کردن ماشین،دستی برای امیر تکان داد،ماشین از خیابان خارج شد، سمانه می خواست در را ببندد که متوجه سنگینی نگاهی شد ،با دیدن مرد همسایه که مزاحمت هایش مدتی شروع شده بود ،اخمی کرد و در را محکم بست،به در تکیه داد و در دل نالید: ــ اگه بودی کی جرات می کرد اینطور نگاه کثیفشو روی من بندازه * با صدای دوباره آیفون،سمانه سریع از پله ها پایین آمد و گفت: ــ خودم جواب میدم خاله گوشی را برداشت و گفت ... به قَلَــــم فاطمه امیری زاده
یکی از کارهایی که برخی کانال های مذهبی می کنند، گذاشتن رمان هست. و معمولا این رمان ها با موضوع عاشقانه هستند، یعنی کم پیدا می شود رمانی که در این کانال ها گذاشته شده و موضوع آن عاشقانه نباشد. خب حالا رمان، چه اشکالی مگر دارد؟!
اولا هرچه انسان در خیالات غرق شود از قوه عاقله و عقل و تفکر منطقی دور می شود، حتی در مورد ابن سینا داریم که در تمام عمر داستان نخواند چون مانع از تفکر صحیح و منطقی می شد. هر چه انسان بیشتر به خیال پردازی مشغول باشد، از زندگی حقیقی و واقعیات زندگی دور می شود. حتی در قرآن کریم هم در سه مورد خداوند می فرماید: خدا آدم مختال ( خیال پرداز ) را دوست ندارد.
ای کاش اگر قوه خیال را تحریک می کردند و خیالات انسان را قوی می کردند در سمت و سوی تخیل مثبت بود. الان نوجوان یا جوان مذهبی این رمان ها را می خواند، و اعتقاد پیدا می کند شخصیت دختر یا پسر داستان فردی ایده آل برای زندگی است. یعنی اگر خودش دختر است، و شخصیت داستان یک دختر لجوج و مغرور است، این را ایده آل می داند و دوست دارد شبیه به این شود، از آن طرف هم شخصیت پسر داستان را شخصیت ایده آلی می داند و در زندگی آینده خود به دنبال شخصیت تخیلی می گردد که ذهن نویسنده آن را خلق کرده، و در ازدواج خود به مشکل بر می خورد، زیرا دوست دارد با چنین فردی ازدواج کند.
خواننده ناخودآگاه از شخصیت های داستان الگو گیری می کند، و دچار ویژگی های اشتباه اخلاقی و رفتاری می شود.
و هرچه در این داستان ها غوطه ور می شود از حقیقت دور می شود. خودتون یه فکری بکنید ببینید رمان هایی که تا حالا خوندید چقدر با واقعیت های زندگی تفاوت داشته است و چقدر به شما آسیب وارد کرده است.
آسیب دیگری که این رمان ها دارند این است که سن عاشقی و علاقه مند شدن به جنس مخالف را خیلی پایین آورده است.(سن ازدواج منظور نیست) یعنی خواننده نوجوان در خیالات خود از شخصیت پسر مذهبی داستان خوشش می آید، و کافی است در خارج، کسی را ببیند که کمترین مشابهتی به آن شخصیت ایده آل داشته باشد، فورا به آن علاقه مند می شود. این را خودتون میتونین وجدان کنید. خودتون میتونین درک کنین. تو دور و بری های خودتون ببینید چند نفر به این مشکلات دچار شدن. مشکلاتی که اثر این رمان های بی محتوا بر روی مخاطبین هست.
یکی دیگر از تاثیرات منفی این رمان ها القاء تصویر نادرستی از عشق هست: یعنی عشق را کاملا توهمی و تخیلی معنا می کنند، از حقیقت عشق چیزی را تجربه نکرده اند و آن را صرفا در رابطه یک دختر و پسر تخیل می کنند و معنا می کنند، آن هم به مبتذل ترین صورت... عشق یک مفهوم مقدس هست که فقط بین خدا و عبد قابل تحقق و تصور است، عشق یعنی: گر از درت برانی ور نزد خود بخوانی رو کن به هر که خواهی گل پشت رو ندارد عشق یعنی کسی را بیشتر از خود دوست داشتن و پذیرش تمام خواسته های او، حتی توجه به دیگران و بی توجهی به تو... حال این رمان ها، اولا عشق را از مفهوم حقیقی خودش خیلی پایین آورده اند و خیلی بد معنا کرده اند و آن را در رابطه علاقه یک طرفه یا دو طرفه بین دو انسان منحصر کرده اند، و این یعنی القاء تصوری غیر صحیح از عشق به مخاطبین...
قبح شکنی از ارتباطات حرام و خارج از عرف و شرع: یکی دیگر از آفات این رمان ها قبح شکنی هست، یعنی مثلا آقا پسر یا دختر خانمی که رمانی می خواند که در اون یه دختر و پسر به راحتی با یکدیگر ارتباط گرفته اند و عاشق یکدیگر شده اند، از جنس مخالف چنین تصوری پیدا می کند، که اولا به راحتی می توان ارتباط گرفت، و جنس مخالف یه چیز عجیب و غریب نیست که نشه ارتباط گرفت. و ثانیا این قبح ارتباط از بین می رود و برای شخص عادی می شود، که بله، دیدی فلان شخصیت داستان به ارتباط برقرار کرد، طوری هم نشد، تو هم میتونی ارتباط برقرار کنی و اشکالی ندارد... و وقتی در ذهن خواننده این تصور ساخته شد که ارتباط گیری با نامحرم خیلی آسان است و قبحی ندارد، کم کم این تصور به وادی عمل سرایت پیدا می کنه، و در عمل شخص تأثیر میگذاره، مثلا دیگه اون جدیت و غرور رو در مقابل نامحرم نداره، یا مثلا در مواجهه با نامحرم راحت تر صحبت می کنه و....
عدم توجه به حقیقت زندگی و ناملایمات موجود در آن: معمولاً تصویری که رمان ها از زندگی به ما نشان می دهند یک تصویر کاریکاتوریه، یعنی یه تصویری که فقط توش عشق ( به قول خودشون ) وجود داره و تمام، دقیقا مثل کاریکاتور که مثلا اجزای صورتش اندازه مساوی ندارند و دماغ آن خیلی بزرگه... اون تصویری هم که رمان ها از زندگی ایده آل نشون می دهند تصویری است کاملا فانتزی و کاریکاتوری، و هیچ تناسبی با واقعیت های زندگی ندارد، در زندگی های واقعی ما مواجهیم با مشکلات متعددی که باید با صبوری و از خودگذشتگی آن ها را حل کنیم، ولی آیا این رمان ها به این ویژگی زندگی هم می پردازند؟! خیر! آیا این تفکر صحیح را که زندگی مشترک محلی است برای رشد افراد به مخاطب خود القاء می کنند، که انسان با صبوری و از خودگذشتگی رشد پیدا می کند؟! خیر! تنها یک تصویر کاریکاتوری از زندگی نشان می دهند، و این تصور را به مخاطب القاء می کنند و وقتی مخاطب با این تصور وارد زندگی می شود و می یابد که چقدر این ذهنیتش با واقعیت فرق دارد، از خود و زندگی مشترکش مأیوس می شود که ای وای!! چی فکر می کردیم چی شد!!! در حالی که اون تصویری که از زندگی مشترک در ذهن این فرد بود، تنها تخیلات نویسنده رمان بود، نه واقعیات زندگی...