eitaa logo
جشن انتخاب
20 دنبال‌کننده
293 عکس
8 ویدیو
10 فایل
جشن انتخاب یک دورهمی انتخاباتی است، شما هم دعوتید... ارتباط با ادمین: FmBanoo@
مشاهده در ایتا
دانلود
خانمی رو دیدیم که انتهای یک کوچه نشسته بود ... سلام و احوال پرسی کردیم و اجازه گرفتیم که بشینیم کنارش! از انتخابات پرسیدم از اینکه می خواد شرکت کنه یا نه گفت من شرکت می‌کنم دیروز هم توی نانوایی اکثریت مردم می‌خواستند که شرکت کنند . گفته شده کسی بهتون بگه در انتخابات شرکت نکنید گفت نه! ولی اگر بگن هم ما گوش نمیدیم ما پشت کشورمون هستیم ولی باید کسی بیاد که درد ما رو بفهمه به فکر مردم باشه و کار کنه گفتم به نظرت چطور باید چنین کسی را انتخاب کنیم؟ گفت: مناظره ها و برنامه هاشون رو دنبال می کنم تا آدم مناسب را پیدا کنم ازش تشکر کردیم و خداحافظی کردیم... @madaranemeidan
تعدادی خانوم کنار خیابان نشسته بودند. رفتیم در جمعشان بعد از سلام و احوالپرسی اجازه خواستیم که کنارشان بنشینم... بحث انتخابات را وسط کشیده ایم یکی گفت با این وضعیت گرونی با این وضعیت اقتصاد چطور و چرا رای بدیم؟! ولی ما همیشه پشت کشور ما بودیم و رای دادیم این بار هم رای می دهیم دوره قبل به آقای رئیسی رای دادیم ولی انتخاب نشد. این بار هم میرویم امیدواریم که فرد مناسبی انتخاب شود... دیگری گفت نه به هیچ عنوان رای نمی دهیم دوره قبل روحانی رای دادم و هنوز که هنوزه خواهران و برادرانم به من خورده می‌گیرند و می‌گویند با انتخاب تو ما بدبخت شدیم و من کاملاً ناامیدم از آینده کشور... بهش گفتیم ناامیدی بزرگترین گناه است. باید امید داشته باشیم و برای بهتر شدن شرایط تلاش کنیم از شرایط کشور آگاهی خوبی داشت. خودش میگفت در فضای مجازی اخبار را دنبال می کند. میگفت جرم و جنایت زیاد شده... ما در انتخاب نقشی نداریم. بالایی ها رئیس‌جمهور را انتخاب می‌کنند بر ما تحمیل می‌شود. به حرف هایش کامل گوش دادیم. تمام درد دل هایش را به جان خریدیم. بعد سعی کردیم جواب شبهات را بدهیم. گفت زمان شاه خیلی بهتر بود!! از قحطی های زمان شاه برایش گفتیم.. از درخت هایی که قطع شد.. باغ‌هایی که ویران شد، تا گندم بکارند و نان تهیه کنند. پیرزنی که آنجا بود، حرف هایمان را تایید کرد. ولی در دلش اضطراب داشت و می گفت از من فاصله بگیرید کروناست! دختری که فکر کنم نوه اش بود، در گوشش گفت همشون ماسک دارند. ازش فاصله گرفتیم تا آرام شود. با خانمی که گلایه داشت صحبتمان را ادامه دادیم. در آخر به او شماره دادیم و گفتیم اگر دوست داشتی، به گروه ما به پیوند تا بهتر بتوانید اخبار انتخابات را پیگیر شوی.. @madaranemeudan
دیروز اولین جلسه ای بود که برای روشنگری چهره به چهره همراه دوستان شدم. از اول خیلی دوست داشتم شرکت کنم اما یکسری عوامل مانع میشد. این سری وقتی دوست عزیزمان نگهداری از بچه ها را قبول کردند و همبازی دخترم هم جور شد دیگه گفتم وقتشه. بقیه موانع را کنار زدم و راهی شدم. البته ترجیح دادم شنونده و تایید کننده باشم و روال کار را بررسی کنم. وقتی در جمع ۱۰_۱۲ نفره خانم ها نشستیم و دوستم با آیه قرآن شروع کرد من به چهره تک تک خانم ها نگاه میکردم و در حین گفتگو بیشتر نگاهشان کردم . وقتی از مشکلاتشان می گفتند و از بی تدبیری هایی که باعث شده بود جوان های دسته گل تحصیل کرده شان بیکار در خانه باشند و با این هزینه های کمرشکن ازدواج توانایی تشکیل زندگی مشترک نداشته باشند، قلب من هم با نگاه غمگینشان فشرده میشد. شایداندک مشارکتی که کردم این بود که بعد از انتقادهای یکی از مادران پرسیدم حالا ما باید چه کنیم؟ و خودشان به این نتیجه رسیدند باز هم رای دادن و انتخاب درست فعلا تنها کاری هست که میتوانیم انجام دهیم. فقط اینکه دوست داشتم دست تک تک این ولی نعمتان انقلاب را ببوسم و بگویم من از طرف همه مسئولینی که حق شما را و وظیفه خودشان را نشناختند و یا نخواستند که درست عمل کنند معذرت میخواهم . @madaranemeidan
چهار نفر بودند که جلوی یک مغازه نشسته بودند خانمی که فروشنده مغازه بود میگفت: ما همیشه رای میدیم، وظیفه مون هست به خاطر اسلام و خون شهدا باید شرکت کنیم. دو نفر دیگه اما،ناامید بودن از اصلاح وضع موجود، میگفتن: می‌دیدیم شب انتخابات که با یه قوطی روغن یا رب چطور تو همین محل برای آقای روحانی رای می‌خریدند😔 چرا باید مردم رو انقدر گرسنه نگه دارن که رای شون رو به یک قوطی روغن بفروشن؟ _: برای اینکه کسی رو فرستادیم بالا که مرفه بود درد قشر محروم رو اصلا نمی فهمید. _: همشون مثل همن😏 _: همه؟؟🤔 _: خب ۹۹ درصد. _: خوب شما بگرد و اون یک درصد رو پیدا کن😉 _: چطوری؟ اونم که تو تهرانه، چطوری بشناسمش؟ _: برای شناخت لازم نیست به کسی نزدیک باشیم، شما تلاشت رو بکن، بر اساس دیدگاهها و کارنامه و برنامه های نامزدها و با وجدان و عقل و رضایت خدا انتخاب کن، بقیش با خداست؛ خدا هم بیشتر از این از ما انتظار نداره که😉 وسط صحبت دختر جوونی با یه تیپ امروزی اومد _: اگه برای تبلیغ کاندیدای شورای شهر اومدین پاشین برین😡😡 _: نه! ما برای شخص خاصی تبلیغ نمی‌کنیم. از کاندیدای شورای شهر خیلی شاکی بود، از وضعیت محله شون که محل اجتماع معتادها بود😔 برا آینده بچه هاش خیلی نگران بود😱 می گفت خدا لعنت کنه مسئولایی که با عملکردشون دین و ایمان مردم رو گرفتند.😭 من همیشه انتخابات شرکت کردم و می کنم☺️ از عملکرد یکی از نامزدهای فعلی ریاست جمهوری خیلی راضی بود و اینکه چطور با دستور دادستان مشکل بزرگ محله شون حل شده بود😍 آخر صحبت ها ،خانمی که از اول مخالف بود گفت ببخشید من فقط دلم پر بود ،خیلی ممنون که آگاهمون کردین، ما که بلد نیستیم ولی شما برین و مردم رو آگاه کنید. تازه به صرف چای هم دعوتمون کرد😘 دم دمای اذون بود که ازشون جدا شدیم. @madaranemeidan
دیروز تو یه گروه دوستانه ۲۵ نفره، که حدود ۱۰ نفرشون در حال بحث داغ و ترغیب دیگران برای رای ندادن بودن، تونستم با یه بحث خوب و بدون جدل و دعوا، متقاعدشون کنم که رای بدن، بحث هم خیلی خوب تموم شد، پایان بحث هم همه با هم یه روضه ی خوب گوش دادیم و خوابیدیم... @madaranemeidan
اطلاع میدهند در روستایی جلسه ای برای شهدا برگزار میشه😍 با همراهی یکی از دوستان راهی روستا میشویم مسافت طولانی است اما با مشغله فکری که برای چگونگی صحبت در جلسه را دارم 🤔متوجه طی مسافت نمیشوم وقتی به منزل مورد نظر میرسیم یک حیاط ساده ویلایی اما بزرگ را مشاهده میکنیم که خانم هایی در جنب وجوش نهار برای جلسه هستند از کنار باغچه زیبای حیاط عبور میکنیم وبا خوش آمد گویی میزبان وارد ساختمان میشویم دور تا دور پذیرایی خانمها نشستند مشغول تلاوت قرآن هستند متوجه میشوم که درون کاسه ای جزء قرآن وجود دارد وهر کس یکی را برمیدارد و شروع به خواندن میکنند من هم بر میدارم و برایم جزء ۱۰ قرآن می آید شروع میکنم به تلاوت وبعد از مدت زمانی تمام میکنم و نگاه میکنم میبینم خانم هایی هنوز مشغول خواندن هستند از میزبان اجازه میگیرم شروع به صحبت میکنم سوال میکنم که ثواب ذکر زیاد است یا فکر? بعضی با قیافه سوالی منو نگاه میکنن شاید به این خاطر که این سوال چه ربطی به این جلسه دارد ولی بعضی که آگاه تر هستند جواب میدهند: فکر در جواب میگویم آفرین و روایتی ضمیمه میکنم برای اثبات این حرف و میگویم پس امروز خوب گوش کنید و سپس فکر کنید مطمئن هستم ثواب هزاران برابر از خواندن قرآن بدست خواهید آورد کنجکاو میشوند ومن سوال دوم را میپرسم چرا باید رای داد وبه چه کسی باید رای داد? گلایه ها شروع میشود از مسئولین تا مردم, سعی میکنم با صبر و حوصله به حرف هایشان گوش کنم مبحث را با همراهی جمع پیش میبریم وسعی میکنیم به سوالاتی که در ذهن آنهاست تا حدودی پاسخ بدهیم با پایان بحث سفره پهن میشود وما مهمان سفره شهدا میشویم ولی این سوال در ذهنم شکل میگیرد که این جلسه در این زمان به چه مناسبتی برای شهدا گرفته شده🤔میزبان که می آید تعریف میکند که سال ۸۶ سفری به مناطق جنگی داشته و آنجا نذر کرده که هر سال برای شهدای دفاع مقدس سفره بیندازد و او در کرونا هم با رعایت پروتکل ها این نذر را ادا کرده بود و برای من جالب بود چون کمتر دیده بودم که مردم عامی برای شهدا جلسه این چنین برگزار کنند ودر دلم از شهدای دفاع مقدس مدد خواستم همانگونه که منو توفیق دادند در مجلسشون حضور داشته باشم توفیق یاری وامداد در این راه رو هم به بنده عنایت کنند. @madaranemeidan
‏ با ۵ نفر از خانم ها راهی منطقه‌ای از شهر ما نشدیم... تصمیم گرفتیم با گروه های دونفره سراغ مردم بریم و باهاشون صحبت کنیم. دوتا از خانمها که به تازگی به جمع ما پیوسته بودند, گفتند اولین گروه را چهار نفری برویم. سراغ تعدادی از خانم ها بعد از احوالپرسی ازشون اجازه گرفتیم که کنارشان بنشینی درباره انتخابات نظرشان را پرسیدم یکی گفت رای نمیدهم دیگری گفت ما همیشه پشت کشورمان هستیم. مثل همیشه رای میدم بحث گرم شده و مشغول صحبت شدیم درباره چگونگی انتخاب و سایر مسائل پیرامون انتخابات، دختر جوانی که آنجا بود، نظرم را جلب کرد. می‌گفت از کجا تشخیص بدیم این آدم خوبی را که شما می گویید؟!؟! رفتم کنارش بهش گفتم فرد مهم نیست! آدم ها تغییر می کنند هر آدمی ممکنه روزی تغییر کنه و اون آدم قبلی نباشه.پس ما باید به تفکر آدم‌ها توجه کنیم. کسی رو که انتخاب میکنیم تا وقتی که تفکر درستی داره میتونیم ازش حمایت کنیم. و باید ازش حمایت کنیم. ولی هر فردی ممکن منحرف بشه! بس دیگه قابل حمایت کردن نیست. بهترین افکار و برنامه های افراد توجه کنیم. مثلاً چطوری گفتم فکر و خط دولت قبلی چطور بود تمام نگاهشون به غربی ها بود به خاطر رضایت خاطر اونها کار خانه هامون را بستند. انرژی هسته‌ای مون را متوقف کردن. اشرافی بودن برای هر سفری یا برنامه‌ای کلی هزینه به بیت المال تحمیل کردن. ما نیاز به تفکر ی داریم که چشمش به مردمش باشه دنبال کار برای جوانان باشه به کارخانه هامون رونق بده باید کسی با تفکری رئیس‌جمهور ما بشه که نخواد با هر قیمتی با غرب توافق کنه. کسی که مردمی باشه و درد ما رو بفهمه در آخر شمارمو بهش دادم و گفتم بهم پیام بده اگر سوالی داشتی بهم بگو. بعدم مسئولیت کوچه را به او سپردیم و گفتیم که همسایه ها رو روشن کن و بهشون بگو خوب رای بدن تا ان شاءالله شاهد اتفافات خوبی برای کشورمون و مردممون باشیم. @madaranemeidan
عصر بود ساعت حدود ۱۵/۳۰ دوستم اومد خونمون با دو دختر گل گلاب 😍😍 تا با هم برا تهیه یه بروشور با موضوع حضور حداکثری در انتخابات همفکری کنیم. تا موقعی که دیگر دوستان میرن روشنگری بدن به مردم تا هم شور انتخاباتی در اجتماع بیشتر بشه و هم این بروشور افراد بیشتری رو اگاه کنه. بچه ها با هم شروع کردن به خاله بازی و نقاشی کشیدن ، ما هم سرگرم مطلب نوشتن کاری که میشد تو نیم ساعت بدون بچه انجام بشه ، حدود ۲ ساعت طول کشید. ☺️☺️ بچه ها گاه و بیگاه سر تاب بازی ، اسباب بازی با هم دعوا میکردن که نیاز به وساطت بود ، گاهی تشنه میشدن و گاهی گرسنه 🍉🍪🍬🥤 اینها رو گفتم که بدونید ما قبول داریم کار با بچه سخت ، ولی نشد نداره و خداوند به اندازه وسع ما از ما انتطار داره 🙂 خلاصه ما تونستیم با حضور بچه ها حدود ۲ تا از مطالب رو اماده کنیم. ساعت حدود ۶ شد که دوستم اماده شد جهت رفتن برا روشنگری در محلات شهر ، و قرار شد دوتا دخترشون خونه ما بمونن و با بچه های من و دختر همسایه همبازی بشن 😍😍 کمی که خودشون با هم بازی کردن و خسته شدن خوراکی خوردیم، بعد رفتیم با هم قایم موشک و آسیا بچرخ بازی کردیم ، واقعا من هم شاد شدم از بودن در کنار بچه ها و هیجانی که داشتند😃😃😍 @madaranemeidan
چند روزی بود با بچه‌های محلمون تصمیم گرفتیم دلمونو بزنیم به دریا و از یه جایی شروع کنیم. بالاخره تهران بود و کلکسیونی از آدمهای مختلف. یه دلهره ی درونی داشتیم از اینکه چطوری با یه سری آدم ناراحت از شرایط موجود شروع به صحبت از انتخابات کنیم! دنبال راهی برای ارتباط اولیه می گشتیم، به طراحی یه پرسشنامه رسیدیم که این پرسشنامه بشه پوشش کار انتخاباتی ما😉 سوالا رو با یه بالا پایینی در آوردیم، دوستان پیشنهاد دادن سوالا چهارگزینه ای باشه تا ملت حوصله داشته باشن جواب بدن ولی واقعا مغزمون برای گزینه ها کار نمی کرد، همونم برای پرینت آماده کردیم. رفتم مغازه برای پرینت پرسشنامه و تراکت، کلی با خودم کلنجار رفتم که بحث انتخابات چطور با مغازه دار پیش بکشم، مدام به عکس بالای سر مغازه دار که عکس سردار بود نگاه میکردم. وقتی او داشت پرینت می گرفت یه نیمچه نگاهی هم به محتوای کاغذا انداخته بود، و یه مشکلی هم برای پرینت پیش اومد تا درست بشه فرصت خوبی بود برای شروع😅 یه نفس عمیقی کشیدم! گفتم انشاءالله این انتخابات هم به خیر بگذره خیال همه راحت بشه. گفتم من و دوستام وقتی از چند نفر شنیدیم که بعضی خانوما سرشونو می کنن تو مغازه و میگن رای که نمیدید، خیلی ناراحت شدیم از اینکه عده ای اینطوری برای زمین زدن کشورمون تلاش می کنن و ما با خیال راحت نشستیم تا ببینیم چه اتفاقی میفته. اون بنده خدا گفت آره خب عده ای اونوریا پول میگیرن، عده ای هم اینوری! منظور از اینوریش ما بودیم🤪 گفتم نه ما وقتی اینا رو دیدیم گفتیم ما ام باید یه کاری کنیم تا اون دنیا پیش حضرت زهرا سرمون پایین نباشه😔 مگه حضرت برای احقاق حق، دونه به دونه نرفتن در خونه ی مردم! اونم شروع کرد و از مشکلات مردم گفت، از اینکه مسیولین به فکر خودشونن، انتخاب ما فرقی نمی کنه، مسیولیت ها بین چند نفر فقط می چرخه، فقط به فکر جیب خودشونن نه فکر مردم، فقط موقع انتخابات و راهپیمایی یادشون نیفته مردم هم هستن، از جاهای کوچیک گرفته تا جاهای بزرگ اگه بخوای اعتراضی بکنی به جای اینکه نقد پذیر باشن، توبیخت می کنن و کلی حرفهای دیگه. تو همین بین من هم صحبت های کوتاهی می کردم، سعی کردم بیشتر ابراز همدردی کنم، چشمم به عکس حاج قاسم بود و گفتم اگه حاج قاسم برای کشور جونشو داد ما وظیفه داریم رای بدیم ، تا جای دیگه برامون تصمیم نگیره! اون گفت الآنم بصورت زیرآبی دارن برامون تصمیم میگیرن گفتم اگه ما نمی خواستیم مذاکره کنیم اینطوری میشد؟! کی خیر اونا به ما رسیده، که این دومیش باشه! اونا تا دیدن ما اینجا از خودمون ضعف نشون دادیم اونا هم تمام تلاششونو کردن تا فشارهاشونو بیشتر کنن و ملت ۸سال معطل برجامی کردن که آورده ای برای ما نداشت. اگه اونوریا بهمراه عده ای تو کشور خودمون می خوان ما رو ناامید کنن تا حفظ کشور برامون بی اهمیت بشه، ما در قبال خون حاج قاسم و مدافع های حرم مسیولیم. اون دنیا همون‌طور که از مسیولا سوال میشه چه بلایی سر ملت آوردن از ما هم سوال میشه برای حفظ کشورت یه رای رو چرا دریغ کردی. خلاصه اون بنده خدا گفت و من هم تا اونجا که می تونستم حرفامو زدم. تهش گفت من به کار شما مطمین شدم که خودتون دارید اینکار رو می کنید و وقتی موقع حساب کردن شد از هر برگه ۵۰۰تومن کم کرد و گفت منم تو کار شما شریک 😊 منم گفتم اگه این تراکتا رو بیارم شما پخش می کنید؟ گفت بیارید اینجا هم یه تریبون برای شما😅 @madaranemeidan
💠 مادر، بچه‌ها، انتخابات.... از روشنگری برگشته بودم و مشغول مکتوب کردن روایت اون روز، با «تایپ صوتی» بودم. هر چه من میگفتم که تایپ بشه، بچه‌ها سه‌تایی باهم، پشت سر من تکرار می‌کردند و کلللی می‌خندیدند. براشون شده بود یه بازی و سرگرمی. یه بازی با طعم انتخابات، با طعم روشنگری.....😁😁 یه جا می‌گفتم؛ «... این با حکمت خدا جور درنمی‌آید....» تایپ متوقف شد و باید چندبار تکرار میکردم. این شد که، همین یه جمله توی ذهنشون مونده بود و توی خونه مدام تکرار میکردن: «...جور در نمی‌آید....» «...جور در نمی‌آید....» «...جور در نمی‌آید....» بعد هم قاه‌قاه‌می‌خندیدن....😅😅😅😅 @madaranemeidan
سه تا خانم گوشه‌ی پارک نشسته بودن. سر صحبت رو باز کردیم و کنارشون نشستیم. گلایه‌ها و درددل‌ها شروع شد... دختر خانم ۱۵ ساله‌ای که همراهشون بود، گفت؛ مشکلات ما در صورتی حل میشه که یکی مثل امام خمینی بیاد. دلم می‌خواست بغلش کنم و بگم آخه تو نسل چندم انقلابی بازم مرید امامی؟!😍 بعدم گفت رهبرمون همیشه درست میگه ولی مسئولامون گوش نمیدن. براش از مسئولیت‌های رئیس جمهور گفتم تا اگر کسی در جواب این حرفش گفت پس چرا رهبر کاری نمیکنه، دستش پر باشه. بهش گفتم فضای مجازی داری گفت نه. بعد از شکر و حمد خدای متعال که یکی از جوونامون ازین فضا در امانه 😅 بهش گروهی رو معرفی کردم که کتاب امانت میدن و گفتم کلی کتاب خوب میتونی امانت بگیری و بخونی. دوستم هم اون طرف با مامان این دختر خانوم و همسایه شون صحبت کرد و جواب سوالاشون رو داد. @madaranemeidan
جمعشون جمع بود. اجازه گرفتیم و کنارشون نشستیم. گفتم نظرتون راجع به انتخابات امسال چیه؟ خانم عزیزی که اونجا بود، خیلی عصبانی شدن و گفتن: هر کسی رای بده احمقه!!😳 یه خانم دیگه گفت: با این همه سختی رای بدیم آخه؟ اون یکی گفت برنج کیسه‌ای ۳۰۰ تومنه برای چی رأی بدیم مثلا؟! ولی یکی اون وسط گفت: «چرا رای ندیم؟ حقمونه.» اون یکی گفت؛ ما مستأجریم بچه‌ی کوچک داریم، کلی پول پوشکشه. من صاحب خونم آدم خوبیه اجاره رو زیاد نکرده همه که اینطوری نیستن و...... کلی صحبت کردند دلشون پُر بود، از گرونی از بی حجابی از بی در و پیکری فضای مجازی از اینکه خانواده ها سست شدن و میگفتن زمان شاه همه چی بهتر بوده🤯 مثل همیشه گوش کردیم و گوش کردیم و..... در نهایت گفتیم با رأی ندادن شما چه دردی ازتون دوا میشه؟ گفتن دلمون خنک میشه! 😳 گفتم دلتون باید خنک بشه یا معیشتتون درست بشه؟!! پس رأی بدیم و درست رأی بدیم. سوالات و شبهه‌هاشون رو جواب دادیم. از زمان شاه براشون گفتیم. از ظلمی که به مردم ضعیف میشده. از نونی که سر سفره ها نبوده چه برسه برنج! البته کم و کاستی‌ها رو هم پذیرفتیم ولی گفتیم که برای حل این مشکلات باید تلاش کنیم. با قهر کردن چیزی درست نمیشه. صحبتمون خیلی طولانی شد. دل همشهریامون پر درد بود😔 ولی در آخر امید رو تو چشماشون دیدم..... @madaranemeidan