eitaa logo
شهید مدافع حرم جواد محمدی
1.7هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
تنها ڪانال رسمی شهید مدافع حرم جواد محمدی : @javad_mohammady میگفت:"مردان خدا، گمنامند" آنچنان طریق گمنامی در پیش گرفت که لایق شهادت شد اینجا از اومینویسیم تا با یادش، روحمان جَلا گیرد 🌹 #شهید_جواد_محمدے🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 #خاطرات_شهید 🌹 یہ بار ڪه آقا جواد برای مأموریت رفتہ بودن تهران ، همزمان با روز ولادت حضرت معصومہ سلام الله علیها بہ خونہ برگشتند.😊 اون روز آقا جواد برای دخترمون #فاطمه یہ روسری خریده بود بہ عنوان #هدیه_روز_دختر .🎁 فاطمہ ۵سالہ هم با همون ڪودڪی خودش ، یہ گل مصنوعی از میون گلهای توی گلدون جدا ڪرد و بہ باباش هدیہ داد.🌹🍃 ✍ : همسر معزز شهید جواد محمدی #روز_دختر_مبارڪ🌸 #یادشهدا_با_ذڪرصلوات🕊 🌷 ڪانال شهید جواد محمدی 🌷👇 http://eitaa.com/joinchat/3910598656Cef7c9991c3
❤️ ❤️ اولین بار بود ڪه آقا جواد رو می‌دیدم و البته نه به این اسم ، اسمش اونجا مُحَّرم بود . قرار بود همراه شهید یه جلسه با روس‌ها داشته باشیم ... سال ۹۶ ماه مبارڪ رمضان . تازه یک روز بود از مرخصی برگشته بود سوریه . اومد مقر ما و با هم رفتیم سلیمه تا یڪ جلسه با افسرای روس و سوری و حزب‌الله برای عملیات داشته باشیم . تو برگشت به حما ، من و جواد تنها شدیم ... از حال و احوال پرسید . وقتی فهمید مجردم با همون لهجه قشنگش گفت : بیا درچه هم زن بگیر هم ساڪن شو .😊 ازش پرسیدم برات سخت نیست اومدن و رفتن . گفت : اون ساڪ پشت ماشین رو می‌بینی؟ من به خانمم گفتم هر جای دنیا جهاد باشه من ڪل زندگیم می‌شه اون ساڪ و می‌رم . رفیق تو هم اینجور باش . و در آخر در نقطه‌های مرتفع شاهد ۱۰ به آرزوش رسید و پر ڪشید . ✍ راوی : همرزم شهید ♥️ @javad_mohammady ♥️ 🇮🇷ڪانال شهید جواد محمدی🇮🇷
#خاطرات_شهید ❤️ #شهادت می خواهی؟! دوست داری #شهید بشی؟! راهکارش #اشک است، اشک ،اشک راهکار رسیدن به #شهادت ... شهیدجواد وقتی این مطلب را شنیدند زیاد گریه می‌کردند وطلب شهادت می کردند... #شهادت‌اتفاقی‌نیست #شهدا_شرمنده‌ایم 🏴 @javad_mohammady 🏴 🇮🇷ڪانال شهیـد جواد محمـدی🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطرات_شهید ❤️ ✨ #از‌آخرمجلس‌شهدا‌را‌چیدند... ✨ شهیدجواد به این شعر خیلی علاقه داشتند وچون به بیان حضرت آقا بود وقتی توی ماشین می نشستند صوت حضرت آقا رو پخش می کردند راوی:همسر معزز شهید🌸 🌹✨🌹✨ 🔅شاعر این شعر خطاب به حضرت آقا در جواب شعری که خواندند نوشتند: از اشک شما ارض و سما باریدند بر آه شما انس و ملک نالیدند گفتند: همه "فدای اشکت آقا" تصویر شما را شهدا بوسیدند آقا خودتان حضرت خورشید هستید از نور شما ستاره ها تابیدند در مجلس خوبان شهدا هم بودند اما همگان گرد شما چرخیدند از اول و از آخر مجلس، شهدا آقای جهان #سید_علی را دیدند #فدایی‌ولایت #شهیدمدافع‌حرم‌آل‌الله #شهیدجواد‌محمدی ♥️ @javad_mohammady ♥️ 🇮🇷ڪانال شهیـد جواد محمـدی🇮🇷
#خاطرات_شهید ❤️ 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 هرماه که حقوق می‌گرفت می‌گفت: خانم بشین حساب کن این ماه چقدرپول نیازداریم؟ همه آنچه برای اون ماه می خواستیم را می‌نوشتم و حساب می‌کرد و پولش را کنار می‌گذاشت و مابقی را برای #نیازمندان خرج می‌کرد•• #زندگی‌به‌سبک‌شهدا...✨ #شهادت‌اتفاقی‌نیست...👌 #شهیدجوادمحمدی 🌹 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ♥️ @javad_mohammady ♥️ 🇮🇷ڪانال شهیـد جواد محمـدی🇮🇷
#خاطرات_شهید 📖 پسرم با همسرش مشڪل پیدا ڪرده بودند و همسرش قهر ڪرده بود رفته خونه باباش . ماخیلی ناراحت بودیم ، یه روز پسرم خیلی عصبانی شده بود و رفت در خونه ی پدرخانمش و خیلی سر و صدا راه انداخت . من هم با اینڪه همیشه مشڪلات دیگران را حل می ڪردم دیگه برا پسر خودم مونده بودم چه ڪنم . زنگ زدم به آقاجواد و آدرس را بهش دادم گفتم بیا اونجا. آقاجواد وقتی اومدند پسرم را دید ڪه خیلی دادوبیداد می ڪند ، دست پسرم را گرفت بردش توی ماشین و گفت : می خوایم با هم یه ڪم حرف بزنیم . اومدیم توی خونه ، آقاجواد نشست و یڪ ساعتی با ما حرف زد . پسرم خیلی آروم شد و مشڪلش هم همانجا حل شد . پسرم می گفت : من بلد نبودم حامی زنم باشم و آقاجواد این را بهم یاد داد . حالا هم زندگی خوبی دارندو این را مدیون آقاجوادیم . ✍راوی : دوست شهید #شهید_جواد_محمدی ♥️ @javad_mohammady ♥️ 🇮🇷ڪانال شهید جواد محمدی🇮🇷
🍃 برگی از 🍃 🔸وقتی من مجروح شدم و بچه ها رسیدند به ما، ما را گذاشتند توی آمبولانس . هنوز به هوش بودم تازه فهمیدم چه بلایی سرم آمده، پای راستم از بالای ران تا شده بود و تابیده بود سمت چپ . هم نشسته بود صندلی جلو یک سید بزرگوار هم راننده آمبولانس بود جواد می‌گفت ذکر بگو ؛ ذکر ✨ راننده گفت نه داداش این ذکرها چیه؟! یکی این بگو ، یکی آن بگو ... سر ذکر گفتن من دعوایشان شد ؛داد و بیداد .سرم درد گرفت گفتم شما را به خدا چیزی نگویید سرم درد میکند. 🔸 توی اورژانس عقبه ، دکتر آمد. پای من را گرفتند کشیدند و سریع آتل کردند . تابیده بود به هم و ورم کرده بود. جواد هم مراقب بود ببیند من زنده‌ام یا نه. توی اورژانس با دکتر دعوایش شد دکتر پایش را بخیه کرد وخواست برگرداندنش ایران. قبول نکرد گفت من باید برگردم خط، نمی‌توانم رفقایم را اینجا ول کنم و برگردم. بلند شد راه افتاد سر راهش دسته یک تی کفشور را شکست از چوبش به‌جای عصا استفاده کرد. یک افغانستانی با موتور آمده بود دم اورژانس ،پیک بود ، جواد موتورش را برداشته بود و رفته بود. توی مقر برای بچه ها شام گرفته بود وبا همان پای زخمی رفته بود حمرین. 🌸راوی : طاها مهدوی همرزم شهید ⇓ join⇓ •♡ @javad_mohammady ♡•