🌹
چند روز پیش قبل از اینکه اعزام بشه ظهر توی مسجد دیدمش،جلوی آیئنه وضوخونه ایستاده بود داشت محاسنش رو مرتب میکرد.
باشوخی بهش گفتم
" #آقاجواد محاسنت داره سفید میشه"
باهمون چهره خندان همیشگی گفت
"اینا که خودبه خود سفید میشه، اونی که سیاهه وباید سفیدش کرد دله"
اینو گفت وخندید ورفت....
حالا من موندم بااین دل سیاه و#جواد، بادل پاک ونورانی پرکشید
#خاطره
@Javad_mohammady
شهید مدافع حرم جواد محمدی
@javad_mohammady
بسم الله الرحمن الرحیم
🌷خدا بیامرزه آقا جوادو. شبهای قدر تو مسجد مصلی، موقع دعا خوندن و قرآن به سر گذاشتن چه حالی داشت. زار میزد. معمولا کنار اون ستون جلوی مسجد، نزدیک مداح، می نشست. تو گریه کردن، خودش رو کنترل میکرد که صداش زیاد بلند نشه. اما یه وقتایی دیگه نمیتونست خودش رو کنترل کنه.شروع میکرد بلند بلند گریه کردن. به خصوص وقتی روضه مادرسادات خونده میشد.
از بعد شهادتش بعضی وقتا که یادم بهش میفته، یا جلسه روضه میرم، یاد اون گریه های جانسوزش پای روضه ها، میفتم.
بعضی وقتها تو نخش بودم.
سرش رو میگرفت بین دو دستاش و اشک از چشماش نه اینکه آروم جاری بشه،انگار اشکها از چشماش بیرون میپاشید. دونه های درشت اشک از روی گونه های سرخش جاری میشد.
یادمه یه سال ماه مبارک رمضان میخواستیم با آقا جواد بریم مشهد. بهش گفتم:جواد بیا شبهای قدر رو بریم مشهد.
گفت:من شبهای قدر تو مسجد مصلی را با هیچ جا عوض نمیکنم.
انگار خیلی بهش حال میداد، شبهای قدر، کنار رفقاش باشه.
اما امسال دومین سالیه که شبهای قدر تو مسجد جاش خالیه. سالهای قبل التماس میکرد که دستش رو بگیرند و به آرزوش برسه. امسال باید التماسشو بکنیم تا دستامونو بگیره و پیش ارباب سفارش ما رو هم بکنه.
رفیق عزیزم. پیش ارباب،ما جاموندها رو یادت نره. اگه میشه شبهای قدر یه سر بیا تو جلسه ما. تو مسجد مصلی. همون جاییکه دوستش داشتی. منتظرت هستیم.
#خاطره
#داغ_رفیق
#شهيد_جواد_محمدي
@javad_mohammady
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
شهید مدافع حرم جواد محمدی
#خاطره #محـــرم_شد_دلم_را_غم_گرفت #محـــرم_هاے #خانه_ی_ما #آداب #خودش #را_داشت... #به_روای
#خاطره
#محـــرم_شد_دلم_را_غم_گرفت
محـــرم هاے خانه ی ما آداب خودش را داشت...
پرچــم سیاه بالای سردر خانه را میزدے
و بعد از آن پرچم"لبیڪ یا حسین" کوچک اُتاق #فاطــمه را به دیوار میزدے
زیارت عاشورا میخواندے و شور میگرفتی
شور میگرفتی و صدای "حُسین حُسین" گفتنت
در فضاے خانه می پیچید
#فاطـــمه هم همراه خودت سینه میزد
پدر و دخترے شور میگرفتید و سینه میزدید...
سینه میزدید و از حضرت رقیه(س) برایش میگفتی
میگفتی تا برسی به قصه ی صبوری اش ...
هنوز هم صدای "حُسین حُسین" گفتن تو در گوشمان پیچیده است
پیچیده است
و محرم امسال را با زمزمه ی "حُسین حُسین" تو میگذرانیم....
#به_روایت_همسر_شهید
@javad_mohammady
هدایت شده از شهید مدافع حرم جواد محمدی
🌹
چند روز پیش قبل از اینکه اعزام بشه ظهر توی مسجد دیدمش،جلوی آیئنه وضوخونه ایستاده بود داشت محاسنش رو مرتب میکرد.
باشوخی بهش گفتم
" #آقاجواد محاسنت داره سفید میشه"
باهمون چهره خندان همیشگی گفت
"اینا که خودبه خود سفید میشه، اونی که سیاهه وباید سفیدش کرد دله"
اینو گفت وخندید ورفت....
حالا من موندم بااین دل سیاه و#جواد، بادل پاک ونورانی پرکشید
#خاطره
@Javad_mohammady
🍃🌸
#خاطره
#جای_خالی_جواد
یه روز بعدازنمازظهر با #جوادحیدر رفتیم مسجد صدیقیها ، معروف به #محفل_اشک...
واردمسجدکه شدیم ناخودآگاه چشمم افتاد به عکس #جواد
عکسی که مثل خودش صلابت خاصی داشت را زده بودند بالای مسجد، بین یه تعداد دیگه ازشهدای مدافع حرم
برام جالب بود عکس جواد... اینجا،؟
مااین همه شهید مدافع داریم چرا ازبین این همه شهید، عکس این چندشهید اینجاس؟
ازخادم محفل که خودش ازاون پیرغلامای باصفا بود پرسیدم
"حاجی مناسبت عکس آقاجواد وبقیه شهدای مدافعی که زدید اینجاچیه"؟
گفت
"این آقاجوادشما ازمشتریای پابه کار روضه های محفل اشک بود که هروقت میومد #مشهد مرتب اینجابود وبااون گریه هاش صفایی میدادبه جلسه ی روضه"
،بهش گفتم میشناختیش ؟
گفت
"وقتی شهید شد روضه خونای محفل تو روضه گفتند که آهای مردم #جوادمحمدی هم جوازشهادتش را ازاین روضه ها ازمادرپهلوشکسته گرفت وماجرای شهادت جواداون روز شد روضه ی محفل مون وچه آتشی زدبه جلسه"
باخودم گفتم یادجواد وجمله ی معروفش بخیر که مدام میگفت:
« #مردان_خدا_گمنامند»
جواد واقعا گمنام بودومانشناختیم که یه عمر با کی زندگی میکردیم؟
راوی: دوست #شهیدجوادمحمدی
🍃🌸
@Javad_mohammady
شهید مدافع حرم جواد محمدی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🎤گفتگو با همرزم و رفیق شهید مدافع حرم جواد محمدی 🔸قسمت سوم🔸 🌹
🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
🎤گفتگو با همرزم و رفیق شهید مدافع حرم #جواد_محمدی
🔸قسمت چهارم🔸
🌹خاطره ای از یک سفر اربعین/ پای رفیق باید ایستاد
ابراهیم با خاطره ای از سفر اربعین ادامه داد:
دفعه اول که اربعین کربلا باهم پیاده رفتیم، من اواسط راه پا درد شدیدی گرفتم، به جواد گفتم:
شما بچه ها را بردار برو جلو و معطل من نشوید و سر ظهر عمود ۳۱۰ منتظر بمانید تا که من برسم.
ظهر که رسیدم به عمود ۳۱۰، جواد و بچه ها را پیدا نکردم، دو ساعتی دنبالشون گشتم ولی باز پیداشون نکردم؛
باخودم گفتم بچه ها حتما زیاد معطل من شدند و چون قرارمون برا استراحت و خواب در عمود ۳۶۰ هست حتما رفتند آنجا
حرکت کردم که برسم به جواد و دوستان، ولی جواد همون اطراف عمود۳۱۰ ایستاده بود منتظر من.
بچه ها به جواد اصرار می کنند که بیا برویم و حتما ابراهیم ما را پیدا نکرده و رفته جایی دیگر، ولی جواد در جواب بچه ها تکرار میکنه که تا ابراهیم را پیدا نکنم از اینجا تکون نمیخورم؛ هرکس میخواد حرکت کنه، اشکال نداره ولی من میمونم تا ابراهیم را پیدا کنم.
جواد میگه ما باهم پیمان داریم که هوای همدیگه را داشته باشیم و من بدون اون نمیام تا پیداش کنم، این درس بزرگی بود برا همه رفقا که یادبگیرند پای رفیق تا همه جاباید ایستاد.
🌹باب روضه که باز می شد، بلند بلند گریه می کرد/ در سوریه نشان از مادرش حضرت زهرا(س) گرفت
ابراهیم از ارادات خاص جواد به حضرت زهرا(س) و کار شبانه روز برای هیئت رزمندگان درچه این چنین ذکر کرد:
از لحاظ معنوی، مایه دار بود و به حضرت زهرا ارادات خاص داشت به نحوی که در اعزام چهارمش به سوریه، ترکش به پهلو و سرش خورده و به شدت مجروح شده بود.
در رابطه با زخم پهلویش می گفت:
"در سوریه نشان از مادرم زهرا(س) گرفتم و پس از این جراحت به وضوح شوق رفتن در چهره اش هویدا بود و در روضه مادر بی تابی بیشتری می کرد".
وی با اشاره به اینکه وقتی باب روضه باز می شد بلند بلند گریه می کرد، خاطرنشان کرد:
در عرصه کار فرهنگی کم نمی گذاشت و از ارکان هیئت رزمندگان درچه بود. یک ماه به ماه محرم ارام و قرار نداشت و برای مراسم بانی پیدا می کرد و خودش در دهه اول در آشپزخانه هیئت خدمت می کرد؛
نکته مهم این بود که به محض شنیدن صدای روضه به سرعت لباس آشپزخانه را از تن در می آورد و به جمع عزاداران می رفت و پس از اتمام روضه، دوباره لباس آشپزخانه را به تن می کرد.
روحیات عجیبی داشت که او را به شهادت نزدیک تر می کرد و شهادت برازنده وجود نازنینش بود.
اصفهان شرق
#خاطره
👈ادامه دارد...
#شهیدجوادمحمدی
🍃🌸
@javad_mohammady
شهید مدافع حرم جواد محمدی
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🎤گفتگو با همرزم و رفیق شهید مدافع حرم #جواد_محمدی 🔸قسمت چهارم🔸 🌹خاطره ای از ی
🎤گفتگو با همرزم و رفیق شهید مدافع حرم جواد محمدی
🔸قسمت پنجم🔸
🌹رمضان ۹۵ تا رمضان ۹۶ وصال ابدی دو ابرمرد شهر شاهد؛ شهید مهدی اسحاقیان و شهید جواد محمدی/ پیکرم را در ماه رمضان تشییع نکنید
ابراهیم از خصلت خاص جواد برای خدمت به خانواده شهدا این چنین گفت:
به خانواده شهدای فاطمیون درچه ارادت خاصی داشت و دائم می گفت:
"اینها غریبند و باید در حد توان به آنها خدمت کرد".
به نحوی که می توان گفت؛ #جواد_محمدی_شاگرد_اول_کلاس_خدمت_رسانی_به_خلق_خدا_بود و ذره ای اغراق در بازگو کردن صفات جواد، وجود ندارد.
همرزم روزهای شیرین و سخت شهید جواد محمدی با بیان اینکه روحیه شهادت طلبی جواد، منوط به حضورش در سوریه به تنهایی نبود و برای تشییع شهدا نیز این روحیه ادامه داشت، تصریح کرد:
"فقط کافی بود، یک شهید به درچه بیاورند، تا پایان مراسم تشییع شهید کم نمی گذاشت.
رمضان سال قبل برای شهادت رفیقمان مهدی اسحاقیان نیز نهایت تلاش را کرد و سنگ تمام در مراسم تشییع مهدی گذاشت.
یادم هست به او از قول برخی بچه ها گفتم، بیا مسافرت کوتاهی برویم تا روزه مان شکسته شود و در مراسم تشییع مهدی اسحاقیان توان و قدرت کافی را داشته باشیم؛ جواد در پاسخ به من گفت:
"با عطش و تشنگی، تشییع شهید، حال خوشی می دهد".
وی ادامه داد:
بعد از مراسم تشییع شهید اسحاقیان، دو نفری زیر سایه دیوار گلزار شهدای درچه نشستیم، با شوخی به من گفت، دعا کن در ماه رمضان شهید نشوم و یا اگر شهید شدم، پیکرم را بعد از ماه رمضان بیاورند که در مردم در گرما اذیت نشوند….
صحبتش یک شوخی بود ولی امسال جواد در ماه رمضان به شهادت رسید و پیکرش در حماء سوریه مانده است.
🌹صهیونیسم جهانی را باید نابود کرد
ابراهیم از سال ۹۴ و جراحت جواد در سوریه از ناحیه ران پا این گونه سخن گفت:
وقتی تیر به ران پایش اصابت کرد، به سرعت به بالای سر جواد رفتم و جواد در همان حالت که خون از بدنش جاری بود، گفت:
"منتظر شهادت من نباش زیرا باید پاشنه کفشمان را در مسجدالاقصی به زمین بزنیم و در رکاب امام زمان شهید شویم."
وی بارها این جملات را تکرار می کرد که باید به دنبال #انجام_وظیفه بود و
هدف ما 👈نابودی صهیونیسم جهانی و دفاع از اسلام در هر کجای جغرافیا است.👉
اصفهان شرق
👈ادامه دارد...
#خاطره
#شهیدجوادمحمدی
#رفاقت
🍃🌸
@javad_mohammady