eitaa logo
{•جوان‌‌فردا•}
448 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
706 ویدیو
33 فایل
نوجوانان مدیران آینده این کشورند✌🏻🍃 نظراتتون رو به ما منتقل کنید :) http://payamenashenas.ir/javan__farda • • • پشت صحنه👀 @javab_nashenas
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام اومدیم 💪🏼
چشم هاش دو دو می زد … نگهبان اولی به ما رسید … اون یکی با زاویه 60 درجه نسبت به این توی ساعت دهش ایستاده بود و از دور مواظب اوضاع بود 🧐.. اومد جلو … در حالی که زیرچشمی به من نگاه می کرد و مراقب حرکاتم بود … رو به احد کرد و گفت … مشکلی پیش اومده؟ … . رنگ احد مثل گچ سفید😐 شده بود … اونقدر قلبش تند می زد که می تونستم با وجود بارونی خودم و کوله اون، حسش کنم … تمام بدنش می لرزید … - نه … مشکلی نیست … . - مطمئنید؟ … این آقا رو می شناسید؟ … - بله … از دوست های قدیمی پدرمه😍 … با خنده گفتم … اگر بخواید می تونید به پدرش زنگ بزنید … . باور نکرد … دوباره یه نگاهی به احد انداخت … محکم توی چشم هام زل زد … قربان، ترجیح میدم شما از این بچه فاصله بگیرید و الا مجبور میشم به زور متوسل بشم … . یه نیم نگاهی😏 بهش و اون یکی نگهبان کردم … اگر بیشتر از این طول می کشید پای پلیس میومد وسط … آروم زدم روی شونه احد … - نیازی نیست آقای هالورسون … من این آقا رو می شناسم و مشکلی نیست🙃 … قرار بود پدرم بیاد دنبالم … ایشون که اومد فقط جا خوردم .. سوار ماشین شدیم. گفت … با من چی کار داری؟ … من رو کجا می بری؟☹️ … زیر چشمی حواسم بهش بود … به زحمت صداش در می اومد … تمام بدنش می لرزید … اونقدر ترسیده بود که فقط امیدوار بودم ماشین 🚙رو به گند نکشه … . با پوزخند گفتم😌 … می خوام در حقت لطفی رو بکنم که پدرت از پسش برنمیاد … چون، ذاتا آدم مزخرفیه … چشم هاش از وحشت😱 می پرید … . چند بار دلم براش سوخت😢 … اما بعد به خودم گفتم ولش کن… بهتره از این خواب خرگوشی بیدار شه و دنیای واقعی رو ببینه …   @javan_farda
هنوز از مدرسه زیاد دور نشده بودیم💫 که چشمم به چند تا جوون هجده، نوزده ساله خورد … با همون نگاه اول فهمیدم واسطه مواد دبیرستانی هستن … زدم بغل و بهش گفتم پیاده شو😒 … رفتیم جلو … . - هی، شما جوجه مواد فروش ها … . با ژست خاصی اومدن جلو … جوجه مواد فروش؟ … با ما بودی خوشگله؟ … - از بچه های جیسون هستید یا وانر ؟ … . یه تکانی به خودش داد … با حالت خاصی سرش رو آورد جلو و گفت … به تو چه؟ … . جمله اش تمام نشده بود، لگدم رو بلند کردم و کوبیدم وسط سینه اش … نقش زمین شد😏 … دومی چاقو کشید … منم اسلحه رو از سر کمرم کشیدم … . - هی مرد … هی … آروم باش … خودت رو کنترل کن … ما از بچه های وانر هستیم 😉… . همین طور که از پشت، یقه احد محکم توی دستم بود … کشیدمش جلو … تازه متوجهش شدن … به وانر بگید استنلی بوگان سلام رسوند … گفت اگر ببینم یا بفهمم هر جای این شهر، هر کسی، حتی از یه گروه دیگه … به این احمق مواد فروخته باشه … من همون شب، اول از همه دخل تو رو میارم😡 … @javan_farda
سوار ماشین که شدیم، زل زده بود به من … . - به چی زل زدی؟ …😳 - جمله ای که چند لحظه قبل گفتی … یعنی قصد کشتن من رو نداری؟ … . محکم و با عصبانیت بهش چشم غره رفتم… من هرچی باشم و هر کار کرده باشم تا حالا کسی رو نکشتم … تا مجبور هم نشم نمی کشم … تو هم اگر می خوای صحیح و سالم برگردی و آدم دیگه ای هم آسیب نبینه بهتره هر چی میگم گوش کنی … و الا هیچی رو تضمین نمی کنم… حتی زنده برگشتن تو رو … . بردمش کافه … . - من لیموناد می خورم … تو چی می خوری؟ … یه نگاه بهش انداختم و گفتم … فکر الکل رو از سرت بیرون کن😡 … هم زیر سن قانونی هستی؛ هم باید تا آخر، کل هوش و حواست پیش من باشه …  منتظر بودم و به ساعتم نگاه می کردم که سر و کله شون پیدا شد … ای ول استنلی، زمان بندیت عین همیشه عالیه👍🏻… پاشون رو که گذاشتن داخل، نفسش برید😳 … رنگش شد عین گچ … سرم رو بردم نزدکیش … به نفعته کنارم بمونی و جم نخوری بچه … یکی مردونه روی شونه اش زدم و بلند شدم … یکی یکی از در کافه میومدن تو … . - هی بچه ها ببینید کی اینجاست؟ … چطوری مرد؟ 😄… . یکی از گنگ های موتور سواری بود که با هم ارتباط داشت @javan_farda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🦋 [ وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ قشنگ راہ برو و آروم حرف بزن،در ڪل قشنگ رفتار ڪن بندہ ے من :) ] سورہ لقمان | آیہ ۱۹ @javan_farda
•••🖤•••
{•جوان‌‌فردا•}
•••🖤•••
ای حسین، دردمندم، دل شکسته ام، و احساس می کنم که جز تو و راه تو دارویی دیگر تسکین بخش قلب سوزانم نیست ! 🌱 @javan_farda
°•🌸🍃•° 🍭вє ѕтяσηg αη∂ ѕмιℓє, єνєη ιƒ ℓιƒє нυятѕ ѕσмєтιмєѕ.🌟🎈 قوی‌باش‌ولبخندبزن‌حتی‌اگه‌زندگی یک‌وقتایی‌آزارت‌میده @javan_farda
🍄°°° 🖐🏻 تو فضاےِ مجازے ؛ جوانِ حزب اللھۍ و افسرِ جنگِ نرم! 😎 . اما در فضاے واقعۍ نمازِ صبح پَر..! . + نماز کھ رد بشه و.. قبول نشہ ؛ همه ےِ .. اعمالت،رد میشہ‌رفیق! @javan_farda
👈فضای مجازی ، دنیای جنگ و جهاد با نفس !👉 . 🔼پسری با نام فدایی ولایت و محب رهبری و ولایی، زیر عکس دختری با چادر عربی و روسری خوشرنگ فیروزه ای🧕کامنت میگذارد کاش همه ی دختران مثل شما زیبا و نجیب بودند🤐 و دختر در جواب کامنت پسر با عشوه می نویسد ان شاالله یه دخترچادری نجیب نصیبتون بشه برادر !🌻 🔼یعنی \"حیا\"مرده است❌ هرچقدر هم  رویت را محکم بگیری  هرچقدر هم ادعاهایت با تعریف های دیگران بزرگتر شوند  یادت باشد👇🏻  برای تک تک این دلبری ها  برای تک تک لحظه هایی که فکر او مشغول تو شده ؛باید جواب پس بدهی ... لبخند رضایت امام زمانت که یادت نرفته  ؟😞 هرچقدر هم  بیرون ازین مجاز آباد با دیدن نامحرم چشم فرو ببندی و  اینجا با دیدن عکسش لبخند جاری شود روی لبت ؛😊 حیای وجودت کمرنگ شده.. @javan_farda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ویروس کرونا ثابت کرد:👇 ✅ زنی که زیر ماسک می‌تواند نفس بکشد قادر است که زیر و نیز نفس بکشد💕 و ثابت کرد:👇 ✅ مردی که کارش را بخاطر ویروسی، سه ماه تعطیل میکند، میتواند مغازه اش را هم ۱۵ دقیقه برای ادای در مسجد ببندد❣ و ثابت کرد:👇 ✅ امربه معروف و نهی ازمنکر، یک ی همگانی است و جواب آن به تو چه نیست، چون یک نفر به همه ربط دارد... و ثابت کرد:👇 ✅ ای بشرخیلی هستی، پس باخدایت نکن... @javan_farda
آنچه نیرو را خسته میکند کار نیست! بلکه گیجی و بی‌برنامه‌گی است😒.. | |🌿 @javan_farda
🎄🎋🌴🌱🎄🌲🌳🍂 به بزرگی آرزویت نیاندیش... به بزرگى کسى بیاندیش که می خواهد آرزویت را برآورده کند هیچ قدرتی بالاتر از او نیست @javan_farda
{•جوان‌‌فردا•}
#بهشت_یا_جهنم #قسمت_چهل‌ودوم سوار ماشین که شدیم، زل زده بود به من … . - به چی زل زدی؟ …😳 - جمله
تمام مدتی که ما با هم حرف می زدیم عین جوجه ها که به مادرشون می چسبن … چسبیده بود به من …😟 - هی استنلی، این بچه کیه دنبالت خودت راه انداختی؟ … 😆پرستار کودک شدی؟ … 😁. و همه زدن زیر خنده …😂 یکی شون یه قدم رفت سمتش … خودش رو جمع کرد و کشید سمت من …😶 . - اوه … چه سوسول و پاستوریزه است … اینو از کجای شهر آوردی ؟ … .🤪 - امانته بچه ها … سر به سرش نزارید … قول شرف دادم سالم برگردونمش … تمام تیکه هاش، سر هم …🤣😆 همه دوباره خندیدن …😂 باشه، مرد … قول تو قول ماست … اونم از احد دور شد … . از کافه که اومدیم بیرون … خودش با عجله پرید توی ماشین… می شد صدای نفس نفس زدنش رو شنید …😰😨 . - اینها یکی از گنگ های بزرگ موتورسوارن … اون قدر قوی هستن که پلیسم جرات نمی کنه بره سمت شون … البته زیاد دست به اسلحه نمیشن … یعنی کسی جرات نمی کنه باهاشون در بیوفته … این 60 تا رو هم که دیدی رده بالاهاشون بودن … - منظورت چی بود؟ … یه تیکه، سر هم …😥 سوالش از سر ترس شدید بود … جوابش رو ندادم … جوابش اصلا چیزی نبود که اون بچه نازپرورده توان تحملش رو داشته باشه … •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• @javan_farda
مقصد دوم مون یکی از مراکز موادی بود که قبلا پیش شون بودم … .🚭 اونجا هم اوضاع و احوالش فرق چندانی با جای قبلی نداشت… 🚫چشم هاش می لرزید … اگر یه تلنگر بهش می زدی گریه اش در میومد … جایی بودیم که اگر کسی سرمون رو هم می برید یه نفرم نبود به دادمون برسه … تنها چیزی که توی محاسبتم درست از آب در نیومد … درگیری توی مسیر برگشت بود … . درگیری مسلحانه بود … با سرعت، دنده عقب گرفتم … توی همون حالت ویراژ می دادم و سر ماشین رو توی یه حرکت چرخوندم اما از بد بیاری … همزمان یکی از ماشین هاشون از تقاطع چرخید سمت ما و ماشین بین ماشین ها قفل شد … 🔒. اسلحه رو کشیدم و از ماشین پریدم پایین … شوکه شده بود و کپ کرده بود …😳 سریع چرخیدم سمتش … در ماشین رو باز کردم و کشیدمش بیرون … پشت گردنش رو گرفتم … سرش رو کشیدم پایین و حائلش شدم تیر نخوره … سریع از بین ماشین ها ردش کردم و دور شدیم … از شوک که در اومد، تمام شب رو بالا میاورد … براش داروی ضد تهوع خریدم …🤢 روی تخت متل ولو شده بود … روی تخت دیگه نشسته بودم و نگاهش می کردم … مراقب بودم حالش بدتر نشه … حالش افتضاح بود … خیس عرق شده بود …😥 دستم رو بردم سمت پیشونیش با عصبانیت زدش کنار … نیم خیز شد سمتم … توی چشم هام زل زد و بریده بریده گفت … چرا با من اینطوری می کنی؟ … . یهو کنترلش رو از دست داد و حمله کرد سمت من … •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• @javan_farda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام‌سَجاد‌؏ : خدایا! من‌در‌ڪلبہ؎‌فقیرانہ‌خود‌چیزۍ‌دارم ڪہ‌تو‌در‌عَرش‌ڪبریایے خود‌ندارے!💞 من‌چون‌تویۍ‌را‌دارم:) @javan_farda
📌فَتَبارَکَ اللهُ اَحسَنُ الخَالقِینَ @javan_farda
میگفت: به جایِ اینکه عکسِ خودتونُ بذارید پروفایل😍 تا بقیه با دیدنش به گناه بیوفتن؛ یه تلنگر قشنگ بذارید که با دیدنش به خودشون بیان..💫 خیلی راست میگفت.. :)) @javan_farda
🌱 -یکی‌ازنتایج‌به‌دردبخور''خودشناسی'' اینه‌که باتعریف‌بقیه‌جوگیرنمیشی! @javan_farda
هدایت شده از پشت صحنه :/
چه سوالی 🧐 خیلی جواب طولانی و مفصلی داره ولی خلاصه میگم😉
هدایت شده از پشت صحنه :/
ببینید دوست عزیز همیشه اتفاقات بزرگ از چیز های کوچیک شروع میشه. 💪🏼 دوستی دختر و پسر به طور ساده هم پیامد های خیلی زیادی داره 💫 ۱. معمولاً عشق💕 بر اثر مراوده و به تدریج، پیدا می شود. وجود دائمی یوسف در خانه زلیخا کم کم سبب عشق مادی شد. 2. حضور مرد و زن نامحرم در یک محیط بسته، زمینه را برای گناه🛑 فراهم می کند. 3. تقوا و ارده انسان، می تواند بر زمینه های انحراف و خطا غالب شود.💪🏼 4. خطر غریزه جنسی به قدری است که برای نجات از آن، باید به خدای رحمان❤️ پناه برد. 5. تلقین یاد خدا به نفس خود، نقش مهمی در ترک گناه دارد. 😇 6. یاد کردن الطاف الهی و عاقبت گناه، مانع از ارتکاب آن است؛ « مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ». 🌷 7. یک لحظه گناه می تواند انسان را از رستگاری ابدی دور کند😱؛ «إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ». 8. انسانی که مقام و منزلت خود را می داند خود را به بهای کم و اندک نمی فروشد. 👍🏻 9. انبیا نیز در غرایز، مانند سایر انسان ها هستند؛ ولی به دلیل ایمان به حضور خداوند، گناه نمی کنند؛ «وهم بها لولا ان رآی برهان ربّه». 💫 🛑🛑🛑🛑افت تحصیلی🛑🛑🛑🛑 این گونه روابط، باعث می شوند که دو طرف تمام فکر و توجه و تمرکز خود را صرف دیدارها و ملاقات های حضوری و تلفنی خود کنند 😎 و این بزرگ ترین مانع برای رشد و ترقی علمی است؛ زیرا تحصیل دانش، نیازمند تمرکز نیروهای فکری و روحی🔅 است. دل مشغولی و اضطرابی که بر اثر این گونه پیوندها پدید می آید، بزرگ ترین سد راه تعالی علمی و تحصیلی است؛ از این رو، مشاوران مدارس و دانشگاه ها توصیه می کنند که هنگام تحصیل و امتحانات، مراسم خواستگاری💕 و عقد را به تأخیر اندازند؛ تا افراد بتوانند با تمرکز و آسودگی خیال، در انجام تکالیف درسی و امتحانات موفق شوند؛ چه رسد به روابط فرصت سوز مستمری که بسیار انرژی سوز❄️ است در دوستی💕 های موجود بین دختران و پسران، از آن جا که مقاومتی بسیار قوی از طرف پدر و مادر یا جامعه برای ممانعت از برقراری این دوستی ها وجود دارد، این گونه دوستی ها، با مخاطرات روانی گوناگونی، مانند اضطراب و تشویش همراه است.😡 امیدوارم مفید باشه دوست عزیز😉