#روز_سخت_من
شرکت کننده شماره🔟
هیچوقتیادمنمیره...
پارسال جمعه...
صبحپاشدمازخواب(:
دیدمصدایگریه کل فضایخونه روگرفته...
نگرانشدم؛ازاتاقاومدمبیرون...
چشایباباقرمز
مامانیه گوشه کزکرده..
چیشده؟!!!
#سرداروترورکردن(:💔
وایندردناکترینخبریبودکهمیتونستم
بشنوم...!به معنای واقعی دردازدستدادن
یهتیکهازوجوده ایران و فهمیدیمهممون... :))
روزِبعدشامتحانایترم...😄
مگه دستودلمونبه درسخوندنمیرفت؟!🙃
صبح شنبه رفتممدرسه؛
دم دریهپوستر
بزرگبود...
عکسِسردار...😭
ازدرودیواره مدرسه
غموغصه میبارید(:💔🙂
وبغضی کهگلویهمه مونوداشتخفهمیکرد!
رفتم تو مدرسه؛
یادمه...
رفقارو زمین کناره میله والیبال نشسته بودن
هیچکی حال و حوصله نداشت
همه گرفته بودیم
ماهاییکههیشکینمیتونست خندههامونو
تومدرسه ازمونبگیره
حتیتوبدترینشرایط ...🙂
رفتم پیش شون
سکوتِ مطلق بود
یهو بین همه
یکی بادستای گرمش
دستمو گرفت و گفت
بیا بریم🙂🙂..
یخ کرده بودم!!
انگار اونم فهمیده بود نباید صدای هق هق گریه هام توی جمع شنیده بشه (:
رفتیم پیش باغچه ی کوچیک ته حیاط🍃
بی اختیار افتادم رو زمین
بغض بزرگی گلوموفشارمیداد
فقط یه همراه میخواست برای
زارزدن ....
دقایقی روبروی هم نشسته بودیم
سرش و انداخته بود پایین
انگار اونم مثل من نمیخواست
چیزی و نشون بده (:
بی اختیار شروع به حرف زدن کردم
_آخه چرا اینطوری شد😭💔
چراااا😭😔😔
کاره اون ایام شده بود
اشکواشکواشک ...
پابهپایکلیپایسردارتویتلویزیونو
مدرسه وخیابونو...گریه میکردیم(:
بچه ها امتحان الان شروع میشه
برید سرکلاس هاتون🔊
بلند شد و دستش و به سمتم دراز کرد
پاشوبریم امتحان..🙃🌹
و تو همه ی اون لحظه های سخت ؛
لمس قشنگ #کنارمن بودنش بود که حالمو بهتر میکرد :)🙃
#رفیقم♥️
♥️محیای من♥️
و حالا یکسال از اون روز ها گذشت :)
#ازعشقدلتنگےهایشمیماند...♥️💔
زبونقاصرهکهبخوامحال اونروزارو
توصیفکنم..
بعدشمکههیئت محشر انصارالمهدی عج💔!
با روضه ی مادر😔😭
#مرد_میدان
سین بزن برنده شی👀
https://eitaa.com/joinchat/2100035640C263b70c5c4