eitaa logo
{•جوان‌‌فردا•}
449 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
706 ویدیو
33 فایل
نوجوانان مدیران آینده این کشورند✌🏻🍃 نظراتتون رو به ما منتقل کنید :) http://payamenashenas.ir/javan__farda • • • پشت صحنه👀 @javab_nashenas
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم انقلابی به پا شده و می‌توانستم به چشم به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم. از سکوت سر به زیرم، عمق را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظه‌ای که زنده‌ام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!» 💠 او همچنان عهد می‌بست و من در عالم عشق علیه‌السلام خوش بودم که امداد را برایم به کمال رساند و نه‌تنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد. به یُمن همین هدیه حیدری، عقد کردیم و قرار شد جشن عروسی‌مان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود. 💠 نمی‌دانستم شماره‌ام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه می‌خواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو می‌بینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!» نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم. 💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچه‌ام دارم میام!» پیام هوس‌بازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریخته‌ام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمی‌خواستم بترسونمت!» 💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانه‌ام را روی انگشتانش حس می‌کرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیام‌گیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند. 💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم می‌رسید که صدای گریه زن‌عمو فرشته نجاتم شد. حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زن‌عمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بی‌قراری گریه می‌کند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداری‌اش می‌داد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟» 💠 هنوز بدنم سست بود و به‌سختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کنند. دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانه‌ای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :« سقوط کرده! امشب شهر رو گرفت!» 💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پله‌های ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :« چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم. بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی می‌کرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمی‌دانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است. 💠 عباس سری تکان داد و در جواب دل‌نگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ می‌زنیم جواب نمیدن.» گریه زن‌عمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزاده‌ها به تلعفر برسن یه رو زنده نمی‌ذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت. 💠 دیگر نفس کسی بالا نمی‌آمد که در تاریک و روشن هوا، آوای مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد. همه نگاهش می‌کردند و من از خون که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریه‌ام گرفت. 💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا می‌آمد، مردانگی‌اش را نشان داد :«من میرم میارم‌شون.» زن‌عمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم می‌زنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»... ✍️نویسنده: @javan_farda
✍️ 💠 و صدای عباس به‌قدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس می‌کردم فکرش به‌هم ریخته و دیگر نمی‌داند چه کند که برای چند لحظه فقط صدای نفس‌هایش را می‌شنیدم. انگار سقوط یک روزه و و جاده‌هایی که یکی پس از دیگری بسته می‌شد، حساب کار را دستش داده بود که به‌جای پاسخ به هشدار عباس، قلب کلماتش برای من تپید :«نرجس! یادت نره بهم چه قولی دادی!» 💠 و من از همین جمله، فهمیدم فاتحه رسیدن به را خوانده که نفسم گرفت، ولی نیت کرده بودم دیگر بی‌تابی نکنم که با همه احساسم خیالش را راحت کردم :«منتظرت می‌مونم تا بیای!» و هیچکس نفهمید چطور قلبم از هم پاشید! این انتظار به حرف راحت بود اما وقتی غروب رسید و در حیاط خانه به جای جشن عروسی بساط تقسیم آرد و روغن بین مردم محله برپا بود تازه فهمیدم درد جدایی چطور تا مغز استخوانم را می‌سوزانَد. 💠 لباس عروسم در کمد مانده و حیدر ده‌ها کیلومتر آن طرف‌تر که آخرین راه دسترسی از هم بسته شد و حیدر نتوانست به آمرلی برگردد. آخرین راننده کامیونی که توانسته بود از جاده کرکوک برای عمو آرد بیاورد، از چنگ گریخته و به چشم خود دیده بود داعشی‌ها چند کامیون را متوقف کرده و سر رانندگان را کنار جاده بریده‌اند. 💠 همین کیسه‌های آرد و جعبه‌های روغن هم دوراندیشی عمو و چند نفر دیگر از اهالی شهر بود تا با بسته‌شدن جاده‌ها آذوقه مردم تمام نشود. از لحظه‌ای که داعش به آمرلی رسیده بود، جوانان برای در اطراف شهر مستقر شده و مُسن‌ترها وضعیت مردم را سر و سامان می‌دادند. 💠 حالا چشم من به لباس عروسم بود و احساس حیدر هر لحظه در دلم آتش می‌گرفت. از وقتی خبر بسته شدن جاده کرکوک را از عمو شنید، دیگر به من زنگ نزده بود و خوب می‌فهمیدم چه احساس تلخی دارد که حتی نمی‌تواند با من صحبت کند. احتمالاً او هم رؤیای را لحظه لحظه تصور می‌کرد و ذره ذره می‌سوخت، درست مثل من! شاید هم حالش بدتر از من بود که خیال من راحت بود عشقم در سلامت است و عشق او در داعش بود و شاید همین احساس آتشش زده بود که بلاخره تماس گرفت. 💠 به گمانم حنجره‌اش را با تیغ بریده بودند که نفسش هم بریده بالا می‌آمد و صدایش خش داشت :«کجایی نرجس؟» با کف دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و زیرلب پاسخ دادم :«خونه.» و طعم گرم اشکم را از صدای سردم چشید که بغضش شکست اما مردانه مقاومت می‌کرد تا نفس‌های خیسش را نشنوم و آهسته زمزمه کرد :«عباس میگه مردم می‌خوان کنن.» به لباس عروسم نگاه کردم، ولی این لباس مقاومت نبود که با لب‌هایی که از شدت گریه می‌لرزید، ساکت شدم و این‌بار نغمه گریه‌هایم آتشش زد که صدای پای اشکش را شنیدم. 💠 شاید اولین بار بود گریه حیدر را می‌شنیدم و شنیدن همین گریه غریبانه قلبم را در هم فشار داد و او با صدایی که به‌سختی شنیده می‌شد، پرسید :«نمی‌ترسی که؟» مگر می‌شد نترسم وقتی در محاصره داعش بودم و او ترسم را حس کرده بود که آغوش لحن گرمش را برایم باز کرد :«داعش باید از روی جنازه من رد شه تا به تو برسه!» و حیدر دیگر چطور می‌توانست از من حمایت کند وقتی بین من و او، لشگر داعش صف کشیده و برای کشتن مردان و تصاحب زنان آمرلی، لَه‌لَه می‌زد. 💠 فهمید از حمایتش ناامید شده‌ام که گریه‌اش را فروخورد و دوباره مثل گذشته مردانه به میدان آمد :«نرجس! به‌خدا قسم می‌خورم تا لحظه‌ای که من زنده هستم، نمی‌ذارم دست داعش به تو برسه! با دست (علیه‌السلام) داعش رو نابود می‌کنیم!» احساس کردم از چیزی خبر دارد و پیش از آنکه بپرسم، خبر داد :«آیت‌الله سیستانی حکم داده؛ امروز امام جمعه اعلام کرد! مردم همه دارن میان سمت مراکز نظامی برای ثبت نام. منم فاطمه و بچه‌هاشو رسوندم و خودم اومدم ثبت نام کنم. به‌خدا زودتر از اونی که فکر کنی، محاصره شهر رو می‌شکنیم!» 💠 نمی‌توانستم وعده‌هایش را باور کنم که سقوط شهرهای بزرگ عراق، سخت ناامیدم کرده بود و او پی در پی رجز می‌خواند :«فقط باید چند روز مقاومت کنید، به مدد (علیه‌السلام) کمر داعش رو از پشت می‌شکنیم!» کلام آخرش حقیقتاً بود که در آسمان صورت غرق اشکم هلال لبخند درخشید. نبض نفس‌هایم زیر انگشت احساسش بود و فهمید آرامم کرده است که لحنش گرم‌تر شد و هوای به سرش زد :«فکر می‌کنی وقتی یه مرد می‌بینه دور ناموسش رو یه مشت گرگ گرفتن، چه حالی داره؟ من دیگه شب و روز ندارم نرجس!» و من قسم خورده بودم نگذارم از تهدید عدنان باخبر شود تا بیش از این عذاب نکشد... ✍️نویسنده: @javan_farda
832118530_-210152.apk
4.07M
👾 برنامه نختم هر بار گوشیتو باز میکنی یک آیه بخون🌸🤩 🌸سه روز مانده تا میلاد بهار دلها🌸 ✅ اولین پیشنهاد ویژه تولد امام زمان (عج)🌱 چون نیمه شعبان نزدیکه، برنامه نختم را نصب کن رو گوشیت☺️☺️ هر وقت گوشیت قفل میشه و باز میکنی،یک آیه میاره برات از اول قران شروع میکنی تا برسی به اخر😍 خیلی طرح قشنگیه ،این جوری در روز چند تا آیه قرآن به نیت سلامتی امام زمان جانمون میخونیم 🤗 🦋 🎉 @javan_farda
بیا تاجوانم بده رُخ نشانم🙃 @javan_farda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوترعشق است و بال و پر دارد بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا ز پشت پرده‌ی غیبت به ما نظر دارد 📲 @javan_farda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انشاءالله فرج امضا میشه این آقا منجی دنیا میشه😍 غوغای اربعین معنا میشه فرمانده مهدی زهرا میشه😎 📲 @javan_farda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهدیا!‏ سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست، ورنه عشق تو کجا این دل بیمار کجا، کاش در نافله ات نام مراهم ببری، که دعای تو کجا،عبد گنهکار کجا… 📲 @javan_farda
🌷حاج اسـماعیل دولابی(ره): قلب ات را باید ڪنار بزنی تا امام عصــــر علیه السلام تجلی نـــــماید و ســـــپس بگـــــــویند: «بقیه‌الله‌خیرلکم‌ان‌کنتم‌مومنین» @javan_farda
AUD-20210328-WA0169.mp3
4.84M
انشاءالله فرج امضا میشه این آقا منجی دنیا میشه😍 غوغای اربعین معنا میشه فرمانده مهدی زهرا میشه😎✌️ 🎤محمدحسین طاهری 🤩 @javan_farda
به اطلاع میرسانم هدیه این چالش 💫💫💫 ۳۰ هزارتومان به نفر اول 💫💫💫۲۰ هزار تومان نفر دوم هست. هنوز فرصت هست برای شرکت در چالش😍 @javan_farda
شرکت کننده2⃣1⃣ من اگر قرار باشه توی حکومت و قیام ایشان نقشی هر چند کوچک و کم داشته باشم سپه سالاری لشکر حمله به سفیانی و دشمنان ایشان را انتخاب میکنم آن هم به انتخاب خود ایشان که بفهمم لیاقت این منصب را دارم تا یا آنقدر بجنگم تا شهید شوم یا پیروز به پیش حضرت برگردم سین بزن برنده بشی👀 https://eitaa.com/joinchat/2100035640C263b70c5c4
رفقا قبلا هم گفتیم هرکسی تو دنیا برای لذت بردن یه رزقی داره مثلا اگه رزق لذت بردنه شما توی دنیا ده تا باشه بعد شما برای سراغ روابط حرام یا نگاه حرام اون رزق لذت نمیشه۱۱تا...میشه۹تا یا کمتررر☹️ در واقع با تجربه ی اون لذته حرام سهمه حلالت که خیلیم بهتر بود رو با یه لذته حرام که هم این دنیا و هم دنیا کلی پدرتو درمیاره و بیچارت میکنه عوض کردی😢 یه تصوره ترسناک👇👇👇 ☠حالا تصور کنید ادمی که از همون اوله نوجونیش رفته سراغه روابط حرام تا موقعه ازدواجش چقددددر به جسم و روحش اسیب میرسه☹️ و چقدر سهمش کم میشه🤒 چقدر از خدا دور میشه😕 و چقدر فرصت رشد کردن رو از دست میده😭 عجیب اینکه خیلیا فکر میکنن که کارشون زرنگیه😅 اخه کاری که این همه برا جسم و روحت ضرر داره و سهمتم چرا باید زرنگی باشه؟؟😐 به نظرتون چرا روابط امروزی مثل سابق خوب و صمیمی نیست؟ چون طرف اونقدر قبل ازدواج ریزه خواریه شهوانی کرده اونقدر هرچی دلش خواسته دیده با هرکی خواسته حرف زده که حالا که به حلال رسیده دیگه اشتها و سهم زیادی براش نمونده در نتیجه زندگیش زیاد گرم نیست حدیث داریم اگر دزد دزدی نکنه همون پول از راهه حلال بهش میرسه هر لذتیم هم اگه سهممون باشه حتما از راهه درستش بهمون میرسه هیچ وقت خودتو اسیره لذتهای حرامو کم نکن یادت باشه جهنم جای کساییه که تو زندگیشون کم لذت بردن 👍 😌خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️ @javan_farda
شرکت کننده3⃣1⃣ ❄️﷽❄️ دࢪ جۅاب سۅاݪتۅن مے خۅام بگم ڪھ اگࢪ ݪیاقٺ حضۅࢪ دࢪ سپاھ آقا امام زماݩ(عج) ࢪۅ داشٺم↯ عݪاقھ مند هسٺم ڪھ مسئۅݪێٺ ࢪسێدگے بھ مظݪۅماݩ و محࢪۅماݩ و بازسٺاݩدݩ حق مظݪۅم از ظاݪمێݩ ࢪۅزگاࢪ ۅ همچݩیݩ مسێۅݪیټ ݩاچیز؁ رو دࢪ فضاے مجازے بھ عهدھ ݕگیࢪم و اݩشااݪلّه ایݩ ۅظێفھ ࢪۅ بتۅݩم بھ نحۅ احسݩټ اݩجام ݕدهم ٺا ݩقش بسیاࢪ ڪمے دࢪ ێاࢪ؁ مۅݪاێم ࢪۊ داشتھ ݕاشم➣ ۅ از همہ ایݩ ها مهم ٺر↯ ↻ڪــاࢪ هایی ࢪۅ آقا خۅشۅݩ بھ عهده مݩ گنهڪاࢪ قࢪاࢪ بدهݩد ٺا اݩشاالله ݕا انجام دࢪسٺ این مسئۅݪیت ها، پێش مۅݪاێم آقا امام زماݩ(عج) ࢪۅ سفێد و سࢪ بݪݩد باشمღ ۅ دࢪ آخࢪ هم ݕگم ݕھ عݩۅاݩ ێڪ دۅسٺ ۅ ێڪ هم ۅطݩ قمے ، ݩاێݕ اݪزێاࢪھ ھمه دࢪ حࢪم ݕاݩۅ فاطمھ معصۅمھ سلام الله علیها و مسجد مقدؕس جمڪࢪاݩ هستم🦋 ممݩۅݩ از ڪاݩاݪ خۅݕتۅن🙏🏻 اݪتماس د؏ا؁ شہادت🥀 یا عݪـــــے مدد✋🏻 سین بزن برنده بشی👀 https://eitaa.com/joinchat/2100035640C263b70c5c4
[ ] میدونستی مقام ما از فرشته ها هم بالاتره؟👼 چون اونا اختیاری ندارن⛔️ ولی ما آزاد آفریده شدیم💯 ولی اگه در گناه غرق بشیم، از حیوانات هم پست تر محسوب میشیم.😞🥀 حالا خودت مشخص کن چه جایگاهی میخوای داشته باشی🤔 😌خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش @javan_farda
||••⚠️••|| ؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞؞ درودیواراتاقت 👈🏻••🚪•• کامپیوترت 👈🏻••💻•• موبایلت 👈🏻••📲•• ⁉️ آقابگهـ:🗣✨ دلاتونوبزاریدروی‌میز🖐🏾🍃 نت‌بوک و موبایل‌هاتون‌هم‌بزارید💁🏻‍♂ روی‌میز🛋 میخوام‌همه‌رو‌با‌هم‌یه‌چِک‌کنم✅ ببینم،رومون‌میشه⁉️ ؟!💔 @javan_farda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نسل ما نسل ظهور است اگر ما خواهيم اين زمان فصل حضور است اگر ما خواهيم گر که آماده شود لشگر حق او آيد زين گذر وقت عبور است اگر ما خواهيم ✌️😍 ♥️ @javan_farda
هر چند کمی فرج تمنا کردیم آقا ز سر خویش تو را وا کردیم شرمنده ولی خلاصه تر می گوییم با واژه انتظار بد تا کردیم  @javan_farda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدعی گوید که با یک گل نمی گردد بهار، من گلی دارم که دنیا را گلستان می کند دعاکنیم برای ظهور مهدی فاطمه 📲 @javan_farda
خب عیدتون خیلی خیلی مبارک😍 ممنون از تمام دوستانی که در چالش شرکت کردند 🌷🌷اجر همه با امام زمان انشالله به تمام اهدافی که گفتید برسید💪🏼 خب نفر اول چالش شرکت کننده شماره3⃣1⃣ لطفا به همون ایدی که فرستادند مراجعه کنند برای دریافت هدیه😇😇 نفر دوم شرکت کننده0⃣1⃣ ایشون هم به همون ایدی مراجعه کنند مبارکشون باشه🎈🎈 @javan_farda
••⚠️🚫 🤚یه سلام ویژه میکنیم به اون بزرگوارانی که وقتی بهش میگیم: آقا، رفیق، برادر، خواهر، مومن، عزیزِ دل!!!!!😕 🚫رابطه با نامحرم حرام است🚫 بهمون جواب میده: نههه!! من باعث هدایتش شدم !😐 ••من باعث چادری شدنش شدم😕 ••باعث هیئت رفتنش شدم 😟 ••باعث عوض شدنش شدم🤭 و .... ⬅️اولا مگه تو خدایی که باعث هدایت کسی بشی؟؟😳 شاااید خدا بهت توفیق بده و بتونی کسی رو راهنمایی کنی ولی هدایت مگه دست توئه؟؟🤨 ⬅️دوما کاری که حرام است در هر حال حرام است!🙄 🔴مثل وقتیه که طرف میره دزدی و میگه: نهههه من پولش و خرج ایتام میکنم !!🤯 ⬅️و سوما کسی که با دوستی کوتاه مدت با تو تغییر عقیده داده با یه دوستی کوتاه مدت با یه نفر دیگه هم دوباره تغییر عقیده میده 😒 🔻🔺پس در نتیجه ...⤵️ با کمال احترام و با نهایت ادب☺️ دوست عزیز! داری بهانه میاری 😅☹️ 📌هرجای اون رابطه ی غلط که هستی سریع استغفار کن و کاتش کن...✂️❌ 🔘التماس تفکر ...🙏 😌خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش @javan_farda
شیطونھ کنـاࢪ گوشت زمزمہ میـکنه: تا جوونے... از زندگیـت لذت ببر...❗️ هر جور که میـشہ خوش بگذرون😰 اما تو حواست باشھ ، نکنھ خوش گذرونیـت به قیمٺ شڪســ💔ــتنِ دل امام زمانمون باشہ... @javan_farda