eitaa logo
جوانان اباعبدالله
649 دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
6.6هزار ویدیو
497 فایل
🔵این کانال برای بچه های گل بخش امامزاده-بادرود 🌺🌺🌺🌺🍀🍀🍀🍀🌷🌷🌷🌷 ⁦🇮🇷⁩ما تا آخرین نفس پای ولایت ایستاده ایم... 👌با جوانان کارها دشوار نیست.🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟 | 🔻 وقتی به منزل ابراهیم رفتیم بعد از تعارف معمول، ابراهیم شروع به صحبت کرد و گفت: استاد (علامه جعفری) ما توی جبهه به خیلی از مسائل یقین پیدا می کنیم !! ➖ بعد دستش را شبیه یک دایره کرد و گفت؛ اگر دنیا مثل کُره باشد ، امام زمان (عج) مانند این دست های من به دنیا احاطه دارد. خداوند نیز بر تمام دنیا شاهد و ناظر است... ❤️ 📕 سلام بر ابراهیم۲ 💧💧@javanane_abaabdellah
🌟 | 🔻 یک بار حرف از نوجوان ها و اهمیت به نماز بود ابراهیم گفت: زمانی که پدرم از دنیا رفت خیلی ناراحت بودم. شب اول ، بعد از رفتن مهمانان به حالت قهر از خدا نماز نخواندم و خوابیدم. به محض اینکه خوابم برد ، در عالم رویا پدرم را دیدم! ، درب خانه را باز کرد ، مستقیم و با عصبانیت به سمت اتاق آمد. روبروی من ایستاد ، برای لحظاتی درست به چهره من خیره شد. همان لحظه از خواب پریدم ، نگاه پدرم حرف های زیادی داشت! هنوز نماز قضا نشده بود ، بلند شدم ، وضو گرفتم و نمازم را خواندم..... 🌷 📕 سلام بر ابراهیم 💦@javanane_abaabdellah
🌟 | 🔻یکبـار وصیت کرد ، وقتی مـن را گذاشتید توی قبر ، یک مشت خاک بپاش به صورتم. پرسیدم، چرا؟ گفت، برای ایـنکه به خودم بیایم. ببینم دنیایـی که بهش دل بسته بودم و بخاطرش معصیت می‌ کردم یعنی همین... 🌷 📕 ستارگان خاکی 💧💦@javanane_abaabdellah
🌟 | 🔻 تقريباً مهمات ما تمام شده بود ، ابراهيم بچه های بی رمق کانال را در گوشه ای جمع کرد و برايشان صحبت كرد، بچه ها غصه نخوريد حالا كه مردانه تصميم گرفتيد و ايستاديد اگر همه هم شهيد شويم، تنها نيستيم مطمئن باشيد مادرمان حضرت زهرا (س) می آيد و به ما سر ميزند. بغض بچه ها ترکيد، صدای هق هق شان هم هی کانال را پر کرده بود، به پهنای صورت اشک می ريختند. ابراهيم ادامه داد غصه نخوريد، اگر در غربت هم شهيد شويم، مادرمان ما را تنها نميگذارد ! .... 📕 سلام بر ابراهیم ➕ @javanane_abaabdellah
🔻 | ☀️ ماه رمضان در سوریه اتفاق جالب افتاد. همه مساجد سنی اعلام کردن عید فطر شده است ما هم که گشنه و خسته بودیم شروع کردیم به خوردن با چه فزع و جزعی... بعد یه مقدار از بسته های شیرینی و آجیل های جیره جنگی برداشتم و رفتم تو سنگر برادران ارتش سوریه، ارتش سوریه هم معمولا آدم های مفیدی نیستن؛ خواستم مثلا کار فرهنگی کنم. باز کردم و گفتم عیدتون مبارک و بهشون تعارف کردم گفتند روزه ایم. گفتم : بابا الان مساجد خودتون اعلام کردن که عیده! گفتند: ما از دفتر سید قائد - آن ها به مقام معظم رهبری میگن سید قائد - در زینبیه پرسیدیم گفتند فردا عیده... زدم توی سرم و به خودم گفتم توی سوریه حرف های مفتی های خودشون رو قبول ندارند و میگن سید قائد گفته فردا عیده و ما خیلی راحت دیدیم سنی ها شروع کردن به خوردن و تبریک عید میگن ما هم خوردیم... ▫️اندیشه بسیجی و اندیشه های دفاع مقدس و اندیشه شهدا به اونجا تزریق شده است،بچه های حزب ا...، بچه های سوریه، بچه های زینبیون عاشق مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) هستند و با یه عکس آقا در خانه شان خون می دهند. 📍خاطراتی از شهید مصطفی صدرزاده 🌺@javanane_abaabdellah
🔰 | 🔻 علی بی‌خیــال؛ او سهمش پرواز بود ... علی جوانی بود که تمام اعضا و جوارحش را در کنترل خود داشت او دفترچه ای داشت که نامش را «طریق پرواز » گذاشته بود و اعمال روزانه خود را در انتهای روز با امتیاز مثبت و منفی مشخص می‌کرد و اینگونه به حسابرسی اعمالش می‌پرداخت و به خود تذکر می‌داد ... او از شاگردان آیت‌الله‌ حق‌شناس بود در بخشی از وصیت‌نامه‌اش آمده است : من خیلی کمتر عطر خریده‌ام زیرا هر وقت بوی عطـر می خواستم از ته دلم می‌ گفتم "حسین‌ جان" آن وقت فضا معطر می‌‌ شد.  علی در سن ۱۹سالگی در عملیات بدر به فیض شهادت رسید و در قطعه ۲۷ بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد . کتاب « علی بی‌خیال » زندگی‌نامه و خاطرات این شهید عزیز است که به همّت گروه فرهنگی‌ شهید ابراهیم‌ هادی گردآوری شده‌ است. 🌷 ➕ @javanane_abaabdellah
🔰 📍فرمانده ای که با سرباز تفاوت نداشت... 🌟یک روز یک ماشین بار آرد، به موقعیت ما در کردستان رسید. محمد به تنهایی کیسه آردها را به پشت می گرفت و به انبار می آورد. راننده کامیون با دیدن این وضع می پرسد، فرمانده سپاه اینجا کیست، کسی نیست به شما کمک کند، خیلی خسته شده اید. محمد می گوید: «لازم نیست من خودم این ها را می آورم.» در آن موقع چند نفر از بچه ها می رسند و هنگامی که محمد را در آن حال خسته می بیند، به او می گویند شما نمی خواهد این کار را انجام بدهید، ما هستیم. راننده تازه فهمید که محمد خود فرمانده سپاه بوده که به تنهایی آردها را به دوش گرفته است. 🌷سردار 🌷 💠@javanane_abaabdellah
📨 🔵 🔷به خاطر این‌ها می‌روی می‌جنگی؟ ☔️به روایت پدر شهید: اسماعیل می‌گفت: «در مرحله اول باید بجنگیم، نَه اینکه شهید شویم. باید دفاع کنیم. هرچند شهادت از همه چیز بهتر است؛ اگر قرار است بمیریم، خدا مرگ‌مان را در شهادت قرار بدهد. دعا کنید به آن چیزی که در دنیا می‌خواهم برسم!»؛ می‌دانستیم شهادت می‌خواهد. ☔️یک روز با اسماعیل بیرون رفته بودیم. در راه، خانم بدحجابی رو دیدیم. بهش گفتم: «اسماعیل! به خاطر این‌ها می‌روی می‌جنگی؟» اسماعیل گفت: «بله! ما به خاطر ایشان می‌رویم می‌جنگیم. آن‌هایی که حجاب‌شان کامل است مشکلی ندارند. خودشان می‌دانند راه درست چیست! ما می‌رویم که ایشان دست اَجنبی نیفتند! خاک کشورمان دست اَجنبی نیفتد.» 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات ❄️اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد❄️ | 🏴🏴 🆔️ @javanane_abaabdellah🇮🇷
🌸🍃 شهید غلامعلی رجبی اهل ریا و خود نمایــــی نبود؛ برای خــــدا کــار می‌کرد؛ نیت‌اش برای اهـل بـیت بود.یک بــار به او گفــــته بودنــــد «ایـن کلیــــد ماشین و خانه را بگیر به شرط اینکه قـــول بدهــــی مـداح ثابت جلــــسات هفتــگی ما بشــــوی». به بهــــانه مشورت با پـدرش بیرون شــــده بود. گفــته بود:«چون در مجلــــس امــــام حسیـن حــــرف پــــول وســـط آوردنــــد دیــگر اگــر کلاهمم آن سمت بیــفتد بــــرنمــــی‌گــــردم». شادتــــریــــن لحظاتــــش در مجلس امــــام اهــــل بیـت(ع) بود. حــاج آقـای پناهیــــان میگفت:‌«واقعاً از حالاتش رفتارش و مداحی‌اش می‌شد فهمید از ایـن رابطه‌ای که با اهل بیت ایجاد کرده احسـاس خوشبخـتی می‌کند». 🍃🕊🍃🕊🍃🍃🍃🍃🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏴🏴 🆔️ @javanane_abaabdellah🇮🇷
📌 صلواتی که در دفاع مقدس جلوی غیبت را می‌گرفت؛ اگر شهدا امروز بودند، فضای مجازی پر از صلوات می‌شد 🔹 در دوران دفاع مقدس، رزمنده‌ها فقط در خط مقدم نمی‌جنگیدند؛ در سنگر اخلاق هم پای کار بودند. ◽️ برایشان مهم بود که جبهه، فقط میدان نبرد با دشمن نباشد، بلکه میدان تربیت نفس و ساختن انسان هم باشد. 🔸️ شهید مصطفی نساج برای همین، راه خلاقانه‌ای پیدا کرده بود: به بچه‌های گردان یاد داده بود اگر کسی وسط صحبت‌ها غیبت کرد، چیزی نگویید و بحث نکنید، فقط یک صلوات بفرستید. اگر باز ادامه داد، شما هم دوباره و دوباره صلوات بفرستید تا خودش متوجه شود. 🔸 این روش هم باعث می‌شد کسی خجالت‌زده نشود، هم غیبت‌ها همان‌جا قطع شود. خیلی زود، همه‌ی گردان یاد گرفتند که غیبت در جمع جایی ندارد. ◽️ نتیجه‌اش این بود که فضای رفاقت و سنگر، پاک و برادرانه باقی می‌ماند. 🔻 اما امروز، در فضای مجازی، اوضاع برعکس شده؛ غیبت، تهمت و دروغ مثل نقل و نبات پخش می‌شود. کافی است گوشی‌ات را باز کنی تا ده‌ها نمونه ببینی. ◾️◾️ واقعاً اگر شهدا امروز کنار ما بودند، شاید باید مدام صلوات می‌فرستادند 🤲 تا این سیل غیبت‌ها و قضاوت‌ها آرام شود. 🌷🌷 🆔@javanane_abaabdellah🇮🇷
📌شهید"احمد نیکجو"؛شهید زیبارویی که نذر امام رضا بود 🔸بسیجی شهید احمد نیکجو، رزمنده خوش‌سیمای لشکر ویژه ۲۵ کربلا، در بیست‌وسوم دی‌ماه ۱۳۶۵ و در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. 🔹او رساله امام خمینی(ره) را حفظ بود و برای رزمندگان کلاس احکام می‌گذاشت؛ به همین خاطر هر وقت بچه‌ها او را می‌دیدند، می‌گفتند: «آیت‌الله احمد نیکجو آمد!» ▪️خواهر شهید می‌گوید:احمد نذر امام رضا(ع) بود. مادرم پیش از او چهار پسر به دنیا آورده بود که هیچ‌کدام زنده نماندند.سرانجام دست به دامن امام رضا(ع) شد و احمد را به ما هدیه داد. این بار احمد ماندگار شد؛ ▫️او به قدری زیبا بود که مثال‌زدنی بود، موهای طلایی داشت و آن‌قدر دلنشین بود که مادرم از ترس چشم‌زخم، کمتر او را از خانه بیرون می‌آورد.تا هفت سال، مادرم به احترام امام رضا(ع) لباس مشکی به تن احمد می‌کرد. وقتی هم او را برای اصلاح مو به سلمانی می‌برد، موهای طلایی‌اش را جمع می‌کرد و کنار می‌گذاشت. پس از گذشت هفت سال، همه آن موها را وزن کرد و برابر با همان وزن، پول آماده کرد و به مشهد برد؛ سپس به رسم شکرگزاری، آن را به ضریح مطهر امام رضا(ع) انداخت. 🔻احمد، نذر امام هشتم بود و سرانجام در راه خدا بال گشود... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷🌷 🆔@javanane_abaabdellah🇮🇷
📌شهیدی که امام رضا(ع) به مشهد دعوتش کرد 🔸رضا نوجوانی از همدان بود؛ یتیمی که بی‌کس بزرگ شد و دلش را به جبهه سپرد. 🔹بعد از عملیات فتح‌المبین، مبلغی به‌عنوان حقوق یا پول‌توجیبی میان رزمندگان تقسیم کردند. ▪️رضا گفت: «من رفتم!»پرسیدم: «کجا؟»گفت: «یک عمره آرزوی زیارت امام رضا(ع) را داشتم اما هیچ‌وقت شرایطش جور نشد. حالا می‌روم مشهد.» ▫️به او گفتم: «رضا! عملیات دیگری پیش رو داریم. اگر بروی، به عملیات نمی‌رسی.»لحظه‌ای درنگ کرد و بعد گفت: «باشد... بعد از عملیات می‌روم.» □و ماند؛ اما در عملیات آزادسازی خرمشهر به شهادت رسید و زیارت آقا در دلش ماند. ●پیکر شهدا را از اهواز با هواپیما به شهرهایشان منتقل کردند. برای تشییع رضا به همدان رفتیم، اما...خبری از پیکرش نبود! ○روز بعد از مشهد تماس گرفتند:پیکر شهیدی به نام رضا سلیمانی اشتباهاً به مشهد منتقل شده، در حرم مطهر امام رضا(ع) طواف داده و سپس به همدان ارسال می‌شود. 🔻آن‌جا بود که فهمیدم؛ امام مهربان، دلش برای این نوجوان عاشق تنگ شده بود... 📚 برگرفته از کتاب کبوتران حرم، اثر گروه شهید هادی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷🌷 🆔@javanane_abaabdellah🇮🇷